رزمنده دفاع مقدس
-
فرهنگماجرای ۴۴ روز مفقودی یک رزمنده در خاک عراق / با برگ توت خودم را زنده نگهداشتم
ابوالفضل صادقی به سادگی همان صدایی بود که از پشت تلفن شنیده میشد، مردی از دیار حسنآباد جرقویه علیا که در طول ۴۴ روزی مفقودی، دور از چشم بعثیها بدون غذا، لباس و بدنی پر از زخم در خاک عراق با شکوفه خرما و برگ توت خودش را زنده نگه داشت.
-
ناگفتههای عملیات بیتالمقدس ۷؛
فرهنگدر آخرین عملیات ایران در منطقه جنوبی نبرد چه گذشت؟
۳۵ سال پیش و در چنین روزهایی، منطقه عمومی شلمچه شاهد اجرای آخرین عملیات ایران در منطقه جنوبی نبرد بود که با هدف پس زدن دشمن از خاک ایران در شلمچه به مرحله اجرا در آمد. آنچه میخوانید خاطرات چندتن از رزمندگان دفاع مقدس از ناگفتههای عملیات بیتالمقدس۷ است.
-
فرهنگجوانانی که برای شکستن خط دشمن لحظهشماری میکردند / جنگ افسانه نیست
حاجاحمد شیروانی سالها است روایتگر خاطراتی شده که با گوشت و پوستش احساس کرده است، او که پایش را در سهراهی شهادت جا گذاشته است، میگوید: «این خاک روزی جوانانی داشت که برای شکستن خط دشمن لحظهشماری میکردند.»
-
فرهنگماجرای گردانی که منحل شد / روایت یک شب نفسگیر در کوران عملیات کربلای ۵
«اوضاع بحرانی و نفسگیر شده بود، تعداد زیادی از بچههای گردان شهید یا مجروح شده بودند. زمانی که پیکر شهدا را عقب یک ماشین گذاشتیم تا به عقب برگردانیم، برخی از پیکرها لیز خوردند و روی زمین افتادند؛ از بس که تعدادشان زیاد بود، مجبور شدیم با طناب آنها را ببندیم.»
-
فرهنگاز فتحالمبین تا خیبر / تا صبح فقط آب و کلوخ خوردم!
محسنعلی نجیمی، با عصایی که در دست دارد، در دفتر خبرگزاری حاضر میشود، میگوید: یادگاری عملیات بیتالمقدس که در زانوی پای راستش جا خوش کرده است، این روزها بدقلقی میکند و عصا را همنشینش کرده است. او در عملیاتهای متعددی حضور داشته است و کولهباری از خاطرات سالهای حماسه را به همراه دارد.
-
عکساجتماع رزمندگان الی بیتالمقدس
در آستانه روز بزگداشت آزادسازی خرمشهر، اجتماع رزمندگان الی بیتالمقدس شامگاه سهشنبه دوم خردادماه در سپاه صاحبالزمان(عج) اصفهان برگزار شد.
-
فرهنگتجربه نگهبانی در سنگر کمین / شهادتی که در چندقدمیات ایستاده بود
«تجربه نگهبانی در سنگر کمین از نابترین لحظههای جنگ بود. سنگر از تنهایی و فکر پر بود. فکر به خودت، به جایی که هستی، به بچههایی که خاک این سنگر از خونشان خیس بود. تو بودی و خدا و شهادت که چندقدمیات ایستاده بود. مثل ماه که از پشت ابر سرک بکشد با نگاهت بازی میکرد.»
-
فرهنگروزی که خبر آزادی جزایر بوارین را شنیدم
«نمیتوانستم راه بروم. وارد راهرو شدیم و چند لحظه بعد در اتاق دوازده بودیم. در یک نگاه سریع و با ولعی خاص، صورتهای غبار گرفته مجروحین را که تازه رسیده بودند را ورانداز کردم و ناگهان چشمانم از حرکت ایستاد.»
-
فرهنگما واقعاً کربلایی هستیم؟!
«ما کربلایی هستیم، قبول داری؟! این حرف را که شنیدم، واقعاً تحولی در من ایجاد شد. گفتم: بله جناب سروان، بالاخره ما مسلمونیم. گفت: بله، خیلیها مسلمون هستن، اما ما مسلمون کربلایی هستیم. این را گفت و از دژ پایین رفت که بر بقیه بچهها نظارت کند.»
-
فرهنگوقتی بلدچی راه را گم کرده بود
«سوت خمپاره که به دور از انتظار از فاصله نزدیک به گوش رسید، باعث شد کل نیروها خیز بروند. در پس انفجار خمپاره هنوز از زمین بلند نشده بودیم که منوری بالای سرمان روشن شد. با روشن شدن منطقه، فرمانده گردان که دست پاچه شده بود، مسئولین گروهانها را صدا کرد.»
-
فرهنگهر گلوله برای یک تانک!
«نزدیک سنگرهایشان، یک تانک گذاشته بودند. نظر اول انگار خالی بود، یکی از بچهها رفت نزدیکش و کشیک داد و ما آهسته از بغلش رد شدیم. آن موقع چشم و گوشمان بسته بود و نمیدانستیم گلوله مستقیم تانک یعنی چه. حدود نیمساعت در دل تاریکی رفتیم.»
-
فرهنگدوره آموزشی با اعمال شاقه!
مربیان با شلیک تیرهای جنگی در کنار نیروها، بارها هشدار میدادند و تکرار میکردند: «اگر میخواهید بدانید من چه کسی هستم بروید در بیمارستان شریعتی اصفهان ببینید تاکنون چند نفر را در دوره آموزشی با تیر جنگی زده و زخمی کردهام، خوب حواستان را جمع کنید اینجا خونه خاله نیست!»
-
فرهنگتجلیل از ۶۵ راوی دفاع مقدس در همدان
مدیر اجرایی مرکز فرهنگی و موزه دفاع مقدس همدان گفت: در سال گذشته نزدیک به ۱۵۰۰ نوبت روایتگری توسط این راویان در مرکز فرهنگی و موزه دفاع مقدس همدان انجام شد.
-
فرهنگتنگه کل داوود
«این همه به آب و آتش زده بودم بیام جبهه. حالا اول بسمالله زبانم از ترس بند آمده بود. خمپارهای زوزه کشید و کنار ماشین زمین خورد. دوباره از جا پریدم. تازه داشتم معنای منطقه جنگی را میفهمیدم، منطقهای پر از صدای انفجار و زوزه وقت و بیوقت گلولهها.»
-
فرهنگسردار حاج حسین خالقی به همرزمان شهیدش پیوست
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در پیامی درگذشت جانباز سرافراز سردار حاج حسین خالقی را تسلیت گفت.
-
رادیو ایثار و شهادت ایمنا/
چند رسانه ایزندگینامه شهید علی تجلایی معروف به «علی رگبار»
شهید علی تجلایی از فرماندهان نامدار دفاع مقدس در سال ۱۳۳۸ در شهرستان تبریز به دنیا آمد. او که زاهد شب و شیر روز بود در دوران جنگ رشادتهای بسیاری از خود نشان داد؛ به گونهای که آنهایی که او را نمیشناختند هم از جرئت و شجاعتش به وجد آمده بودند. شهید تجلایی در اسفند ماه ۱۳۶۳ به شهادت رسید.
-
فرهنگماجرای یک عهد ۲۲ نفره
«وقتی بچهها آن را در سنگر نوشتند، امضایش کردیم. اصل این سند در ستاد کنگره شهدای استان سمنان موجود است، همان عهدنامهای که میگفت هرکس شهید شد باید بقیه را شفاعت کند، در غیر این صورت هر روز به نیت همگی نماز بخواند.»
-
فرهنگنماز شب اجباری!
«شب سوم فرارسید، آقارحیم علاوه بر روشن کردن واکمن و نوار مناجات حاجمنصور ارضی در زیر پتو، دو سه نفر نیروی کمکی دیگر را فراخوانده و با خود به میدان رزم آورده بود، در این شب، جناحین صورت و هیچ جای پهلوی من از حمله آقا رحیم و همرزمانش سالم نماند!»
-
زیرخاکیهای دفاع مقدس؛
فرهنگمجروح جنگی
از جنگ تحمیلی هشتساله، فیلمهایی به یادگار مانده که لحظههای نابی از آن دوران را به ثبت رسانده است.
-
فرهنگعاقبت بهخیری در سجده
«تکبیرهالاحرام گفت و شروع کرد به نماز خواندن. آن هم چه نمازی چه سجدههایی، طولانی و عرفانی. به حالش غبطه خوردم. من خودم نوجوان بودم ولی او از من کمسنوسالتر بود خلاصه تا نزدیک نماز صبح، دو ساعت پست دادم و دو ساعت استراحت کردم تا بار آخر که نزدیک نماز صبح بود.»
-
فرهنگچراغ والور
«شبهایمان را چنان روشن میساخت که هزار چلچراغ هم نمیتوانست! یکبار که نفت میکردیم تا چند شب نور و گرما داشت. یکی نامه مینوشت، یکی درسهای عقبافتادهاش را، یکی قرآن میخواند، یکی اشعار حافظ را.»
-
روایت یک رزمنده از عملیات خیبر؛
فرهنگکانالی که زیر دید عراقیها بود
«عراقیها کاملاً به کانال و اطرافش دید داشتند و با دیدن جلو کشیدن بچهها، شروع به زدن مسیر کردند و به اندازهای گلوله توپ، خمپاره و کاتیوشا روی سرمان ریختند که زمین و آسمان تیره و تاریک شد و همه جا را دود و خاکستر فراگرفت.»
-
فرهنگدلی که آتش گرفته است
یکی از رزمندگان دفاع مقدس از فراموشی پیشکسوتان روزهای آتش و خون نوشت، همان فراموششدگانی که در دود سیاه نااهلان و نامحرمان به فراموشی رفتهاند.
-
فرهنگماجرای یک شیطنت در خط مقدم
«تعدادی از نیروهای واحد اطلاعات عملیات که برای شناسایی رفته بودند به سمت ما نزدیک شدند و ما غافل از اینکه آنها نیروهای خودی هستند به سمتشان تیراندازی کردیم. آنها درحالیکه به ما نزدیک میشدند، فریاد میزدند که ما خودی هستیم، تیراندازی نکنید.»
-
فرهنگیک تریلر ثواب
«شروع به کار کردیم، باران به شدت میبارید از آن بارانهای معروف عربی؛ بلوکها را دست به دست میکردیم و کنار چادر جمع میکردیم کار خیلی سختی بود؛ بلوکهای سخت و خشن، دستهای بچهها که بیشترشان محصل بودند و دانههای درشت و شدید باران که به صورتها میخورد...»
-
رودرو با رزمنده و پژوهشگر دفاع مقدس (۱)؛
فرهنگدستکاری در شناسنامه، اعزام به جبهه
«در همان نخستین مأموریت حضور در جبهه و در مسیر خنثیسازی مین از ناحیه سمت چشم چپ مجروح شدم و به بیمارستان اهواز، تهران و سرانجام به بیمارستان فیض در اصفهان منتقل شدم، در آنجا چشم چپ من تخلیه شد. بعد از بهبودی، دوباره عزم رفتن به جبهه کردم.»
-
ناگفتههای یک رزمنده از عملیات کربلای ۵؛
فرهنگاز معراج برگشتگان
«کارم را تمام شده میدیدم. هیچ تکان نخوردم. نگهبان شاید از ترس و شاید چون فکر کرد خیالاتی شده، کاری انجام نداد و من بدون حرکت ماندم. به هر حال به خیر گذشت. شب با سوز و سرمای خود ظاهر شد. سومین شبی بود که در منطقه بدون آب و غذا افتاده بودم.»
-
به بهانه سالروز درگذشت شهید سعید کاظمیآشتیانی؛
فرهنگرزمندهای که چهره علمی درخشان کشور شد
«تا زمان درگذشت کاظمیآشتیانی، جز جامعه پزشکی و علمی ایران، افراد زیادی او را نمیشناختند اما پیام رهبری یک روز بعد در پانزدهم دیماه سال ۱۳۸۴، اهمیت این چهره علمی را برجسته کرد و نام او بر سر زبانها افتاد.»
-
دلتنگیهای دوستانه کوچکترین سرباز ارمنی دوران دفاع مقدس (۲)؛
فرهنگنفتشهر کجا، گیلانغرب کجا؟!
«در حال عقبنشینی بودیم که در گیلانغرب در محاصره بعثیها قرار گرفتیم. چهار نفر بودیم که با ۱۵۰ نفر عراقی درگیر شده بودیم، فرمانده بعثیها به ما گفت: من اگر یک سرباز را یک ساعت در این بیابان رها کنم به دلیل گرمای شدید هلاک میشود، شما چهار نفر چه طور دوام آوردهاید، نفتشهر کجا، گیلان غرب کجا؟!»
-
تاکید یک استاد دانشگاه بر ضرورت پژوهش در عرصه جنگ تحمیلی؛
فرهنگدفاع مقدس پیامهای روشنی برای اداره جامعه دارد
یک پژوهشگر دفاع مقدس گفت: با وجود گذشت چند دهه از پایان جنگ، هنوز نتوانستهایم دستاوردهای ارزشمند این جنگ هشتساله را به جهانی که تشنه دریافت این دستاوردهاست، برسانیم؛ چراکه پژوهشهای درخوری که مورد توجه و استقبال جهانیان و قابل ارائه در مجامع و مراکز علمی باشد، انجامنشده است.