کانالی که زیر دید عراقی‌ها بود

«عراقی‌ها کاملاً به کانال و اطرافش دید داشتند و با دیدن جلو کشیدن بچه‌ها، شروع به زدن مسیر کردند و به اندازه‌ای گلوله توپ، خمپاره و کاتیوشا روی سرمان ریختند که زمین و آسمان تیره و تاریک شد و همه جا را دود و خاکستر فراگرفت.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، محمود جلالی از رزمندگان لشکر ۸ نجف اشرف در دوران دفاع مقدس در روایتگری دوران دفاع مقدس به ماجرای آتش‌بازی بعثی‌ها در جریان عملیات خیبر اشاره کرده است که در ادامه می‌خوانید: «در عملیات خیبر شب حرکت کردیم و در یک کانال بسیار کوچک که به زور می‌شد داخل آن نشست، مستقر شدیم. این کانال بین نیروهای خودی و عراقی قرار داشت و از هر دو طرف هم زیر رگبار گلوله و خمپاره و گلوله‌های توپ و کاتیوشا بود.

حوالی ساعت ۱۱ صبح بود که عراقی‌ها اقدام به تک کرده و حمله گسترده‌ای را شروع کردند. عده زیادی از بچه‌ها شهید شدند، نفرات سمت راست اکثراً شهید شده بودند و در سمت چپ هم فقط سه نفر مانده بودیم، راه ارتباطی زمینی و بی‌سیم با نیروهای خودی کاملاً قطع شده و دیگر هیچ خبری از اوضاع منطقه نداشتیم.

طولی نکشید که بسیجی دلاور اسماعیل حیدری را تک‌تیراندازهای عراقی زدند و گلوله درست به سرش اصابت کرد و درجا هم شهید شد. چیزی هم پیدا نکردیم که به روی پیکر مطهرش بکشیم.

شهید اسماعیل حیدری این‌طرفم بود و بسیجی دلاور رحیم رحیمی آن‌طرف، اسماعیل و رحیم از دوران کودکی با هم بزرگ شده و رفقای بسیار نزدیک و صمیمی بودند، سنگرش کمی دورتر از ما بود و از شهادت اسماعیل اصلاً خبری نداشت، نخواستم در این وضعیت دشوار و خطرناک با دادن خبر، روحیه‌اش را خراب کنم و برای همین هم از شهادت اسماعیل به او چیزی نگفتم.

در فکر واکنش رحیم با شنیدن خبر شهادت اسماعیل بودم که ناگهان شنیدم از پشت سر دارند، صدایم می‌کنند، برگشتم و دیدم که ناصر اوجاقلو (کلامی) و کمال قشمی هستند که جسورانه خود را به نقطه تخریب شده کانال ارتباطی رسانیده بودند، به صدایشان پاسخ داده و مشغول گفت‌وگو شدیم.

کمی اوضاع کانال را برایشان تشریح کردم و بعد هم به آرامی گفتم: اسماعیل حیدری هم شهید شده، ناصر با شنیدن خبر شهادت اسماعیل لحظاتی سکوت کرد و بعد گفت: چیزی به رحیم رحیمی نگو، گفتم تا حالا که چیزی نفهمیده، بقیه‌اش هم خدا کریم است. ناصر بعد از آن از من خواست که یک مقدار جا در کانال برایشان باز کردم تا بتوانند به این طرف بیایند.

کانال طوری زیر دید عراقی‌ها بود که هر جنبنده‌ای با گلوله تک‌تیراندازان شکار می‌شد و هیچ کس جرأت سر بلند کردن نداشت، اما ناصر تصمیم خود را گرفته و می‌خواست که هر جوری هست به این‌طرف بیاید، بلند شد تا از کانال خارج شود که ناگهان یک خمپاره به چند متری کانال خورد و دود و خاکستر همه جا را فراگرفت.

انتظار داشتم بدنش را در اثر برخورد خمپاره تکه‌تکه شده بیابم، اما با تعجب دیدم که نیم‌خیز به همراه سردار قشمی در حال آمدن به سوی کانال هستند، عراقی‌ها کاملاً به کانال و اطرافش دید داشتند و با دیدن جلو کشیدن بچه‌ها شروع به زدن مسیر کردند و به اندازه‌ای گلوله توپ، خمپاره، کاتیوشا روی سرمان ریختند که زمین و آسمان تیره و تاریک شد و همه جا را دود و خاکستر فرا گرفت.

دیگر ناصر و کمال را نمی‌دیدم و از وضعیت آن‌ها کاملاً بی‌خبر بودم، اما یقین داشتم که از شر این همه انفجارات و ترکش‌ها جان سالم بدر نخواهند برد و حدس می‌زدم که شهید و زخمی گوشه‌ای افتاده‌اند، سعی کردم از پشت گردوغبار مسیر حرکتشان را بررسی کنم، اما چیزی دیده نمی‌شد، خمپاره‌ای به کناره کانال اصابت کرده و مجبورم کرد که کف کانال خوابیده و پناه بگیرم، درست در این زمان ناصر و کمال هم شتابان و نفس‌زنان پریدند داخل کانال و کف زمین خوابیده و پناه گرفتند.

با رسیدن بچه‌ها به کانال، سروصداها خوابید و عراقی‌ها هم دست از آتش‌بازی برداشته و منطقه کمی ساکت شد، رفتیم کنار پیکر شهید اسماعیل حیدری و با ناصر و کمال فاتحه‌ای برایش خواندیم و بعد هم یک پتو پیدا کرده و روی پیکر مطهرش کشیدیم. برادران اجاقلو و قشمی برای سرکشی به بقیه نیروها، سمت پایین کانال حرکت کردند و هنوز چند متری از هم دور نشده بودیم که تیری مستقیم به ناصر اصابت کرد و صدای بدی هم داد.

فکر کردم زخمی شده و شتابان خودم را به او رساندم و دیدم که خوشبختانه گلوله به اورکتش خورده و سوراخش کرده، سردار قشمی هم که رفیق صمیمی ناصر بود و همیشه با هم بودند، سراسیمه خود را به ناصر رسانیده و با دیدن سالم بودنش حسابی خوشحال شد، اما درست در این زمان گلوله‌ای به دستش خورده و مجروحش کرد، با دستمال زخم دستش را بست، از او خواستیم که سریع به عقبه برگردد، اما قبول نکرد و هر چه هم خواهش و تمنا کردیم به هیچ عنوان قبول نکرد و با سردار اجاقلو به سمت پایین کانال رفتند تا از سرنوشت بقیه نیروها مطلع شوند…»

کد خبر 646059

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.