جنگ تحمیلی
-
تاکید یک استاد دانشگاه بر ضرورت پژوهش در عرصه جنگ تحمیلی؛
فرهنگدفاع مقدس پیامهای روشنی برای اداره جامعه دارد
یک پژوهشگر دفاع مقدس گفت: با وجود گذشت چند دهه از پایان جنگ، هنوز نتوانستهایم دستاوردهای ارزشمند این جنگ هشتساله را به جهانی که تشنه دریافت این دستاوردهاست، برسانیم؛ چراکه پژوهشهای درخوری که مورد توجه و استقبال جهانیان و قابل ارائه در مجامع و مراکز علمی باشد، انجامنشده است.
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۷)؛
فرهنگآژیر قرمز
«از روزی که ایران آمده بودند حتی صدای یک انفجار هم به گوششان نخورده بود، برای همین بدجوری آژیر قرمز را جدی گرفته بودند. تا سفید شدن وضعیت، زاهدی و گودرزی کنار ماشین پلکیدند و گوششان به رادیو بود. اثری از ترس در چهره و حرکاتشان دیده نمیشد ولی به شدت عصبانی و نگران بودند...»
-
فرهنگمیزبانی سیستانوبلوچستان از ۱۱ شهید گمنام
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سیستانوبلوچستان درباره میزبانی این استان از پیکر مطهر ۱۱ شهید گمنام دفاع مقدس همزمان با ایام شهادت حضرت زهرا(س) خبر داد.
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۶)؛
فرهنگعملیات نیمساعته!
«حسنآقا به آرامی به یکی از جعبههای چوبی بزرگ نزدیک شد. پلمب جعبهها شکسته شده بود و دیگر حتی قفل هم نبود. با احتیاط درِ یکی از آنها را باز کرد. چیزی را که میدید باور نمیکرد. خندهاش گرفته بود؛ توی جعبه پر بود از بستههای ماکارونی! »
-
روایت مادر شهیدان مجید و سعید نصرکارلادانی از روزهای پر از التهاب سال۶۱؛
فرهنگنامهای که بعد از شهادت رسید
«نامه سعید را صبح خوانده بودم، اما انگار آن را بعد از شهادتش دریافت کرده بودم. سعید در منطقه چمهندی در روز یازدهم آبانماه سال ۶۱ تنها به فاصله چند ماه از شهادت برادرش، در عملیات محرم همراه بسیاری از جوانان اصفهانی شهید شده و پیکرش بعد از مدت ۲۰ روز ماندن در آب، تفحص و به اصفهان بازگشته بود.»
-
خردهروایتهایی از جبهه/۱۱
فرهنگسرباز ولیعصر(عج)
«کوتاهههای جنگ» خردهروایتهایی از خاطرات واقعی است که در دوران دفاع مقدس رخ داده و تصویر تازهای از آدمهای جنگ ارائه کرده است؛ کسانی که از همین کوچه و بازار اطراف خودمان راهی جبهه شدند و وقایع مهمی را در تاریخ این ملت به ثبت رساندند.
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۵)؛
فرهنگکتاب زیرزمینی!
«حسنآقا که از تهران برگشت زاهدی و گودرزی آمادگی خودشان را برای نشان دادن نتیجه سفر اکتشافیشان اعلام کردند. البته سلیمان به خودش زحمت آمدن و دیدن هم نداد. چند تا از نیروهایش را فرستاد که همراه حسنآقا موقعیت موضع را ارزیابی کنند و گزارش دهند...»
-
روایت یک رزمنده از غائله کردستان تا اتوبان بصره در عملیات رمضان؛
فرهنگترکشهایی که راهشان را کج کردند!
«با عجله پشت ماشین رفتم و از لابهلای اجساد مطهری که خون آنها کف ماشین را پوشانده بود، دنبال صدا گشتم. ته ماشین یک آشنا دیدم؛ مجید فلاحپور دوست و هممحلهای من بود که پایش فقط با یک پوست به بدنی که پر از خون بود متصل بود. قلبش هنوز میتپید. خونها را با سرعت از صورتش پاک کردم...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۴)؛
فرهنگباغ ونک!
«به نظر میرسه عراق دوباره داره برا زدن شهرا دندون تیز میکنه؛ ما هم البته بیکار نیستیم، خودمون را برا یه مقابلهبهمثل حسابی آماده کردیم. فکر کنم نظر مسئولا این باشه که ما تو این مقطع از موشک هم استفاده کنیم. حالا زیاد هم جدی نیست؛ شما سعی کنین آماده باشین...»
-
به بهانه برگزاری چهارمین کنگره بزرگداشت ۲۰۰ شهید مسجد فاطمیه؛
فرهنگسنگری که نردبانی به عرش شد
«عنوان مسجدی که بیشترین شهید دوران دفاع مقدس را تقدیم نظام کرده، بهترین معرف مسجدفاطمیه و هر ۲۰۰ لالهای که از این مسجد به سمت عبودیت پر کشیدند، کاملترین معرفی از پایگاهی است که پامنبریهایش هر کدام علیاکبری در راه حسین شدند.»
-
زیرخاکیهای دفاع مقدس؛
فرهنگتکبیری که پذیرفته شد
از جنگ تحمیلی هشت ساله، فیلمهایی به یادگار مانده که لحظههای نابی از آن دوران را به ثبت رسانده است.
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۳)؛
فرهنگانتخاب موضع پرتاب
«حسنآقا نگاهی به سقف سوله انداخت. قطرات آب هنوز روی شیار کوچکی که ما بین پشم شیشه و زرورق زیر سقف به وجود آمده بود، دیده میشد. زمانی که بچهها سوله را تحویل گرفته بودند، هنوز برف و باران زمستانی شروع نشده بود و لابد کسی متوجه این شیار و آبی که قرار بود از آن چکه کند، نشده بود..»
-
روایت یک رزمنده از جبهههای جنوب و غرب؛
فرهنگخوزستان شهادت، کردستان ریاست
«فکر همه چیز را به جز اسارت میکردم. میگفتم اگر یک تیر داشته باشم همان را به سمت دشمن میزنم تا آنها من را بزنند. عراقیها به سمت محلی که افتاده بودم آمدند اما من را ندیدند؛ آنجا تا شب ماندم. بمباران هوایی که اتفاق افتاد، گلوله بود که شلیک میشد...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۲)؛
فرهنگمستشاران خارجی!
«حیدریجوار شده بود مسئول قرارگاه علیبنابیطالب (ع) یا به عبارت دیگر مسئول تر و خشک کردن مستشاران خارجی! مهمانها آشپزی که با خودشان آورده بودند را به حیدریجوار معرفی کردند. حیدریجوار بیست خریدی که برای شروع پخت لازم بود، از آشپز گرفت.»
-
روایت کوچکترین زندانی سیاسی پیش از انقلاب اسلامی از یک خانواده مجاهد؛
فرهنگ۶ تفنگدار
«اگر عَلمی از دست کسی بیفتد، علمدار دیگری آن را برمیدارد. اگرچه پدر و مادرم در ابتدا مخالف بودند، چراکه آنها یکی از فرزندانشان را از دست داده بودند، اما احساس تکلیف، آخر به تمام این احساسات غلبه میکرد و مقطعی از جنگ بود که ۶ نفر از پسران خانواده، همزمان در جبهه حضور داشتیم.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۱)؛
فرهنگسلامتی سرهنگ قذافی صلوات!
«آسمان پر از ابرهای خاکستری بود. به لیبیاییها لباس و اورکت سپاهی داده بودند هرچند بعضیها چهره سیاه و موهای وزوزی داشتند، اما بعضی هم خیلی شبیه ایرانیها بودند. هواپیمای فرند شیپ ارتشی که آنها سوارش بودند از پایگاه یکم شکاری مهرآباد بلند شده بود و حالا تقریباً به نیمههای راه رسیده بود...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲۰)؛
فرهنگلیبیاییها در ایران
«گام بعدی مشخص شده بود. معمولا در چنین موقعیتهایی حسنآقا ختم جلسه را اعلام میکرد؛ اما امروز همه انگار پر از سوال و ابهام آمده بودند. نه تنها درباره این موضوع جدید که انتظار شنیدنش را نداشتند و حسابی توی ذوقشان خورده بود، بلکه درباره چیزهایی مهمتری که جستهگریخته به گوششان خورده بود...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۹)؛
فرهنگدوره آموزش فراگ ۷
«دلشان برای برگشتن پرپر میزد. اگر توی آن جلسه اول دوره با سرلشکر، حسنآقا پیشنهاد آموزش فراگ ۷ را قبول نکرده بود، حالا کارشان تمام بود ولی از امروز تا یک هفته دیگر برای گذراندن دوره فراگ باید همین شرایط را تحمل میکردند..»
-
فرهنگبستان؛ نخستین شهر آزاد شده در جنگ تحمیلی
«بستانیها در زمان جنگ، در شهر خود ماندند و در اسارت، زندگی و مقاومت کردند. مردم بستان در دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و در اوج درگیری با نیروهای بعثی، ندای الله اکبر را بر پشتبام خانهها سر دادند.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۸)؛
فرهنگتست سالیانه موشکها
«چیزی که ترکی با عنوان اجازه حضور در تست سالیانه موشکها به حسنآقا هدیه داده بود چیز کمی نبود. حتی میتوانست از تمامی مطالبی که در طول دوماه آموزش دیده بودند، مفیدتر باشد...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۷)؛
فرهنگاجازه تست کلاهک ندارید!
«موضوع جزوهها قضیه پیچیدهای شده بود. دو ماه تمام برای تهیه و تنظیم جزوههایشان زحمت کشیده بودند، از خواب شبشان زده بودند، پاکنویس کرده بودند. دزدکی جزوههای اساتید را کش رفته و در شهر از آن فتوکپی گرفته بودند. از روی دستگاهها و اجزای کوچک نقاشی کشیده بودند...»
-
خردهروایتهایی از جبهه/۱۰
فرهنگکنسروی که حاجهمت به آن لب نزد!
«کوتاهههای جنگ» خردهروایتهایی از خاطرات واقعی است که در دوران دفاع مقدس رخ داده و تصویر تازهای از آدمهای جنگ ارائه کرده است؛ کسانی که از همین کوچه و بازار اطراف خودمان، راهی جبهه شدند و وقایع مهمی را در تاریخ این ملت به ثبت رساندند.
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۶)؛
فرهنگقطبنمای ژیروسکوپی
«بعضی درسها حداقل در هفته اول بیشتر جنبه عمومی داشت که به خواست حسنآقا حذف شده بود، مثلاً استادی قرار بود یک جلسه درباره کار با دوربین پاپ ۲ صحبت کند که بچهها به اتفاق گفته بودند ما دو سه سال در جبهه با این دوربین کار کردهایم!»
-
به بهانه سالروز آغاز اجرای عملیات طریقالقدس؛
فرهنگاز جاده فانوس یا پیروزی چه میدانید؟
عملیات طریقالقدس یکی از نبردهای ماندگار رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس بود که با آزادسازی بستان، چزابه و دستیابی به تمام اهداف تعیین شده به پایان رسید.
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۵)؛
فرهنگلشکر شکستخورده!
«حسنآقا توی مسیر برگشت فقط به مترجم فکر میکرد، اما هرچه بیشتر حساب و کتاب میکرد، مطمئنتر میشد که چاره دیگری نمانده، باید فردا یکی را میفرستاد ایران که برود پاینده را بیاورد...»
-
روایتی از زندگی شهید عباس کمالپور(۲)؛
فرهنگفرمانده خطشکن
«عباس هیچگونه گرایش سیاسی نداشت. معتقد بود کسی که شهدا و انقلاب و راه آنها را قبول دارد باید دستش را بوسید. فرماندهان ما در زمان جنگ مدیریت «بیایی» داشتند، یعنی خودشان خط را میشکستند، مشکلات را حل میکردند و بعد به نیروها میگفتند بیایید. عباس هم، چنین فرماندهی بود.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۴)؛
فرهنگمترجم نداریم!
« کمکم همه چیز داشت آماده میشد اما هنوز یک مشکل اساسی مانده بود؛ دو مترجم چطور میتوانستند همزمان در همه کلاسها شرکت کنند؟ قرار شد به محض اینکه حسنآقا یکی دو مترجم دیگر پیدا کرد، سرتیپ غالی را خبر کند و کلاسها شروع شود...»
-
روایتی از زندگی شهید عباس کمالپور(۱)؛
فرهنگماجرای یک دیدار پر از حرفهای شنیدنی
« دلشان میخواهد به آن روزها برگردند، به شب عملیات میروند، از دعای کمیل میگویند و شیطنتهای عباس، از شوخ طبعیهایش، از نخبه بودنش، از نترس بودنش، از اینکه دوست نداشت، اسیر شود، از اینکه عاشق شهادت بود...»
-
فرهنگوزن عجیب یک عکس
یک کاربر فضای مجازی با انتشار عکسی، بخشی از تاریخ دفاع مقدس را در یک تصویر منتشر کرد.
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۱۳)؛
فرهنگخطِ مقدم
«لزوم نابودی اسرائیل مثل همیشه به عنوان سرفصل مناسبی برای شروع صحبتها به کار میآمد. فرماندهان موشکی خودشان را همواره در حالت جنگی فعال با اسرائیل میدانستند و از این صحبت امام که اسرائیل باید از بین برود، به نیکی یاد میکردند.»