ضیافت شام در لیبی

«با اینکه دوست داریم همه جا در صلح و صفا باشد و همه به خوبی در کنار هم زندگی کنند، اما نمی‌توانیم از حق خودمان هم بگذریم و مردم از ما انتظار دارند که نگذاریم کسی به آن‌ها ظلم کند. نمونه‌اش همین راهپیمایی روز قدس چند روز پیش که پنج میلیون نفر در آن شرکت کرده بودند...»

به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرت‌های موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمی‌رسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سال‌های آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راه‌اندازی این یگان انداخت.

فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانی‌مقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: همه این تشریفات حسن‌آقا را به یاد آن سفر اول به سوریه می‌انداخت. هر چند مراسم استقبال آنجا به این مفصلی و دست‌و پاگیری هم نبود.

بعد از انجام مصاحبه و تتمه مراسم استقبال در داخل پاویون فرودگاه، قرار شد همه اعضای تیم ایران امشب را در فندق‌الکبیر که دفعه پیش هم آنجا رفته بودند، استراحت کنند و برنامه‌ها از فردا صبح که جمعه بود به طور رسمی شروع شود.

حسن‌آقا به دنبال فرصتی می‌گشت که از حاج‌محسن نتیجه صحبت‌هایشان با قذافی را بپرسد، اما تا آخر شب سوم فرصتی پیش نیامده بود. حاج‌محسن درگیر جلسات بود و حسن‌آقا و سایرین درگیر بازدیدهای مختلف، روز اول از پایگاه هوایی طرابلس دیدن کردند که از همان میگ ۲۵ هایی داشتند که عراق با آن‌ها تهران و شهرهای دیگر را بمباران می‌کرد. کمی از مشخصات و کم‌وکیفش پرسیدند و راه‌های مقابله با آن را بررسی کردند، اما همه راه‌ها به داشتن رادارهایی ختم می‌شد که ایران نمی‌توانست به داشتنشان امیدوار باشد.

روز دوم، یعنی شنبه هم بازدیدی از سایت موشکی سام ۲ انجام دادند که حسن‌آقا هر چه از دهان کارشناس‌ها درآمد، ریز به ریز یادداشت کرد. خیلی هم سوال پیچشان کرد.

شب سوم سفر، همه هیئت ایرانی به علاوه سفرای خارجی ساکن لیبی در ضیافت شام عبدالسلام جلود حاضر بودند. جلود نزدیک یک ساعت در مدح انقلاب ضد امپریالیستی ایران حرف زد و تاکید کرد که تا وقتی ایران انقلابی باشد و انقلابی بماند، ما هم در کنارش هستیم.

بعد هم آقای هاشمی حرف زد و گفت: با اینکه ما دوست داریم همه جا در صلح و صفا باشد و همه به خوبی در کنار هم زندگی کنند، اما نمی‌توانیم از حق خودمان هم بگذریم و مردم ما از ما انتظار دارند که نگذاریم کسی به آن‌ها ظلم کند.

نمونه‌اش همین راهپیمایی روز قدس چند روز پیش که پنج میلیون نفر در آن شرکت کرده بودند. امروزه مسلمانان بیدار شده‌اند و از حق خودشان نمی‌گذرند. به احتمال زیاد قیافه گرسنه مهمان‌ها باعث شد که آقای هاشمی حرف‌هایش را کوتاه بگوید.

بیشتر از یک ساعت بود که همگی دور میز غذا نشسته بودند و پیش غذاهای رنگارنگ دهان همه را آب انداخته بود. بعد از شام، توی صف آسانسور حسن‌آقا و حاج‌محسن به هم رسیدند. حسن‌آقا با اشاره دست درباره موشک‌ها و سلیمان پرسید.

حاج‌محسن چشمکی زد و گفت: اونا رو که گرفتیم شما با جعفری بمونین اینجا تحویل بگیرین، اما با اون آدم باید بسازی، چاره‌ای نیست. میگه طرف فخرالدینشه و به هیچ قیمتی حاضر نیست عوضش کنه!

- آخه حاجی شما که می‌دونین چقدر ما رو اذیت می‌کنه. دیگه واقعاً کار کردن باهاش سخت شده.

- می‌دونم حسن، ولی برین باهاش بسازید. در مجموع مصالح جمهوری اسلامی به همه چی می چربه.

آسانسور آمد و یک عده همراه حاج‌محسن سوار شدند. حسن‌آقا برگشت سمت لابی هتل. از رفتن به اتاق پشیمان شده بود. دلش می‌خواست آن اطراف قدم بزند.

فردا ظهر هیئت ایرانی روی باند فرودگاه به مقصد بازدید از سوریه، آماده ترک خاک لیبی بود. حاج‌محسن سر صبحانه حسن‌آقا را دیده بود: به جعفری بگو بمونه، اما تو با ما بیا سوریه، اگه دیدیم اینجا حضورت لازمه با خوانساری از سوریه بر می‌گردی همین جا.

سربازهای یک شکل لیبیایی دوباره برای انجام مراسم بدرقه رسمی آمده بودند. بعد از سان دیدن آقای هاشمی از آنها و سوارشدنش به هواپیما، خبرنگارها هم بندوبساطشان را جمع کردند. جایی که مسافران هواپیمای تانکر از هیئت جدا می‌شدند، حاج‌محسن دست حسن‌آقا را گرفت: تو با ما بیا!

در ورودی هواپیمای شاهین، عباسی و یکی از محافظان آقای هاشمی به حاج‌محسن خرده گرفتند که نباید فرد اضافه‌ای با خودش بیاورد و اینکه سوار شدن هیچ‌کس با آنها هماهنگ نشده است که یک نگاه معنی‌دار حاج‌محسن سر جایشان نشستند…»

کد خبر 632254

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.