درز اطلاعات موشکی به بیرون!

«بعد از آرام شدن نسبی اوضاع شهرها بیشتر بچه‌های گروه حدید خانه‌ای توی کرمانشاه اجاره کرده و خانواده‌هایشان را به آنجا منتقل کرده بودند تا لااقل چند روز یک بار بتوانند به خانه سر بزنند. زارع هم تازه یک هفته بود که خانمش را به همراه محسن یک ساله‌اش به کرمانشاه آورده بود.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرت‌های موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمی‌رسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سال‌های آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راه‌اندازی این یگان انداخت.

فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانی‌مقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «تیم مهندسی قرارگاه خاتم که کار احداث موضع حضرت زینب (س) و قسمتی که از تونل را انجام داده بودند، از نظر حرفه‌ای بودن و انجام کار هیچ مشکلی نداشتند؛ اما طبق تحقیقات احمد و تیمش معلوم شد که شخصی از اعضای مجموعه مهندسی عامل نشت بعضی اطلاعات موشکی به بیرون است. با پیگیری ماجرا او را به سختی دستگیر کردند، اما موفق شد در راه انتقالش به تهران از پنجره دستشویی فرار کند. برای دستگیری مجدد و تحویلش به دادگاه انرژی زیادی از بچه‌ها گرفته شد. این ماجرا حسن‌آقا را به این نتیجه رساند که به ناچار در تخصصی‌ترین کارها هم خودشان باید وارد شوند و امیدشان به هیچ جا نباشد؛ برای همین دستور تشکیل مجموعه مهندسی رزمی گروه حدید را از برادر محسن رضایی گرفت. روزی که نامه تحویل تجهیزات، امضاهای لازم را خورد و آماده شد، حاجی‌زاده، زارع را صدا زد. زارع بچه اردبیل بود و توی مدت کوتاهی که وارد گروه حدید شده بود، نشان داده بود که آدم همه‌فن حریفی است. مدرک دانشگاهی‌اش برق بود و از کارهای برقی و فنی بلد بود تا کارها مخابراتی و حتی رانندگی اتوبوس و ایفا و کامیون ۹۱۱.

- زارع! می‌تونی مهندسی رو راه بندازی؟

- نمی دونم امیرآقا. هرجور صلاحه. راستش من به جز اسم لودر و بولدورز چیز دیگه‌ای از وسایل مهندسی بلد نیستم. اگه کس دیگه‌ای هست که وارد باشه بذارینش. اگه کسی نیست من در خدمتم.

- می خوای دو ماه برو آموزش، بعد با هم بریم تجهیزات رو تحویل بگیریم.

حسن‌آقا که تا آن لحظه مشغول تنظیم مطلبی بود، سرش را بلند کرد: نه تا دستور داغه اول برین تجهیزات رو بگیرین، بعد زارع بره آموزش. عصر همان روز حاجی‌زاده و زارع با استیشن برای گرفتن تجهیزات عازم اهواز شدند. بعد از آرام شدن نسبی اوضاع شهرها بیشتر بچه‌های گروه حدید خانه‌ای توی کرمانشاه اجاره کرده و خانواده‌هایشان را به آنجا منتقل کرده بودند تا لااقل چند روز یک بار بتوانند به خانه سر بزنند. زارع هم تازه یک هفته بود که خانمش را به همراه محسن یک ساله‌اش به کرمانشاه آورده بود.

تاکید حسن‌آقا به سرعت کار به اندازه‌ای بود که زارع حتی فرصت نکرد قبل از حرکت سری به خانه بزند و احوال خانواده اش را جویا شود. آن هم در هفته اول اسکانشان در یک شهر غریب که خانمش هیچ‌کس و هیچ جا را نمی‌شناخت. تا خود صبح نوبتی رانندگی کردند و اول صبح رسیدند اهواز، مستقیم رفتند ستاد قرارگاه کربلا که نزدیکی‌های رودخانه کارون بود. از مهندسی وفایی نامه‌ای خطاب به انبار مهندسی گرفتند و خوشحال بیرون آمدند. حاجی‌زاده نگاهی به لیست ضمیمه نامه انداخت و با صدای بلند موارد تیک خورده را برای زارع خواند: دو دستگاه D8، یک دستگاه D7، دو دستگاه لودر W95 کوماتسو، یک دستگاه لودر W120، دو دستگاه غلتک هپکو، یک دستگاه بیل مکانیکی لیبهر، یک دستگاه گریدر G705 کوماتسو و...

لیست همان‌طور ادامه داشت. زارع هاج و واج به دهان حاجی‌زاده خیره شده بود.

- یا ابالفضل! اینا دیگه چیه؟ با این اطلاعاتی که ما داریم حالا اگه مثلاً تو انبار جای غلتک، قیرصاف کن، تحویلمون بدن که ما متوجه نمی شیم!

حالا بریم. خدا کریمه.

به جز لودر ۱۲۰ بقیه اقلام درخواستی در داخل انبار موجود بود. انباردار همان طور که دستور ترخیص تجهیزات را برایشان می‌نوشت، توضیح می‌داد: حتماً می‌دونین دیگه، این لودر ۱۲۰ ها خیلی چیز خوبی از آب دراومده ن. واسه همین خواهانش زیاده. دیگه تو انبار دووم نمیاره. آخه هم کار لودرو انجام می‌ده و هم کار بولدورز رو. هم می کنه و هم بار میزنه. لودرهای ۹۰ فقط می تونن بار بزنن.

زارع به صورت انباردار نگاه می‌کرد و گاه گاهی سرش را هم تکان می‌داد که فکر نکند از حرف‌هایش چیزی سر در نمی‌آورد. حاجی‌زاده سرش را نزدیک گوش زارع آورد: زارع! بپر از ترابری ده دوازده تا تریلی حواله کن، وردار بیار،

واسه چی؟ یعنی به نظرت چند تا از این دستگاه‌ها پشت استیشن جا می شن؟

کد خبر 633950

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.