فائضه غفار حدادي
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۶۷)؛
ایثار و مقاومتتخلیه پادگان منتظری
« چند ماه پیش، احمد از چند جاسوس دستگیر شده بازجویی کرده بود. همه آنها از ترفند مشترکی برای دستیابی به اطلاعات استفاده کرده بودند. ترفندی که…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۶۶)؛
ایثار و مقاومتانفجار چادر مهمات
«حسنآقا یاد تمام عاشوراهای زندگیاش افتاد، یاد محل سرچشمه که از اول محرم همه جایش سیاه میشد و قدم به قدمش هیئت بود. یاد روز عاشورایی که علی…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۶۵)؛
ایثار و مقاومتمرکز پلیس مخفی بغداد!
«حسینیتاش شروع کرد: جناب سلیمان! میدونین که الان کل دنیا در برابر انقلاب ایران ایستادهاند. دشمنی اونها با ایران نیست. با حکومت اسلامیه، دشمنی…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۶۴)؛
ایثار و مقاومتژست غریق نجات!
«پنج روز بعد از تولد زینب! عراق زیر حرفش زد و دوباره بمبارانها را با زدن پالایشگاه تبریز و اطراف سردشت، مریوان و مهاباد شروع کرد. حسنآقا بلافاصله…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۶۳)؛
ایثار و مقاومتخدای طول عمر!
«فردای آن روز به چند جلسه طولانی گذشت. اولینبار بود که حسنآقا در چنین جلسههایی که چانهزنی در آنها حرف اول را میزد، شرکت کرده بود؛ بهخصوص…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۶۲)؛
ایثار و مقاومتچشموهمچشمی کرهایها
دیدار دوم قرار بود در کره شمالی برگزار شود. مسئولان کره شمالی تصمیم میگیرند که این دیدار در ساختمانی بلندتر از ساختمان محل دیدار کره جنوبیها…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۶۰)؛
ایثار و مقاومتخدایگان جنگ!
« حاجمحسن دربهدر دنبال منبع دیگری برای تامین موشک بود. با خیلی جاها نامهنگاری کرده بود. حتی بعضیهایشان تا میز مذاکره هم آمده بودند، اما هنوز…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۵۹)؛
ایثار و مقاومتتونل متحرک!
« حسنآقا نگاهی به اطراف انداخت. بولدوزر سنگهایی را که با کمپرسور خرد شده بودند، به پایین دره هل میداد. عجب جای فوقالعادهای بود! جان میداد…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران (۵۸)؛
ایثار و مقاومتماموریت بدون دردسر!
«این همه زحمت کشیده بودند و انقلاب کرده بودند که کشور از دست خارجیها آزاد شود. خیلی دردآور بود که حالا شبانهروز نوکری آنها را بکنند و آخرش…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۵۷)؛
ایثار و مقاومتدرز اطلاعات موشکی به بیرون!
«بعد از آرام شدن نسبی اوضاع شهرها بیشتر بچههای گروه حدید خانهای توی کرمانشاه اجاره کرده و خانوادههایشان را به آنجا منتقل کرده بودند تا لااقل…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۵۶)؛
ایثار و مقاومتتخته بافقی!
«جزواتی که همان روزهای اول برگشتن از سوریه با غرغر و به اجبار تدوین کرده بودند، حالا به دادشان رسیده بود و میتوانستند ریز به ریز مطالبی را که…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۵۵)؛
ایثار و مقاومترزم صبحگاهی پای هواپیما!
«حسنآقا مسئولیت تشکیل یک دوره آموزش موشکی را به سیدمهدی وکیلی سپرد. سیدمهدی آدم سختگیر و منضبطی بود؛ همکلاسیهای سوریه هنوز خاطرات جدی بودن…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۵۴)؛
ایثار و مقاومتموشکهایی که به داد جنگ رسید
«به رحیم صفوی گفتم لباس فرم سپاه بپوش، خودم هم لباس فرم پوشیدم. با آقارحیم هماهنگ شدیم؛ همین که وارد چادر شدیم، هر دو احترام نظامی کردیم و تا…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۵۳)؛
ایثار و مقاومتضیافت شام در لیبی
«با اینکه دوست داریم همه جا در صلح و صفا باشد و همه به خوبی در کنار هم زندگی کنند، اما نمیتوانیم از حق خودمان هم بگذریم و مردم از ما انتظار…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۵۲)؛
ایثار و مقاومترگ خواب قذافی!
«وقتی از روی خاک روسیه میگذشتند، خلبان اعلام کرد که هماکنون آقای هاشمی از هواپیمای شاهین پیامی برای گورباچف فرستاد. جنبشی بین خبرنگارها افتاد…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۵۱)؛
ایثار و مقاومتموضع عقرب ۳
«حمایت مردمی، توان موشکی و فشار روانی این دو بر رژیم عراق باعث شد که آن موشکی که آنها عصر ۲۵خرداد یعنی فردای روز قدس بهسمت بغداد شلیک کردند،…
-
ایثار و مقاومتعجب عیاری دارند!
یک نویسنده دفاع مقدس از مظلومیت و معصومیت شهید کمسنوسالی نوشت که راه صدساله عرفان را در یک شب طی کرده بود.
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۵۰)؛
ایثار و مقاومتترور امیر کویت
«خیلی سختش بود به کسانی رو بیندازد که هیچ نیازی به حضورشان احساس نمیکرد. آخرش هم سلیمان با منت و قیافه، گردان فنی را فرستاد. توی این فرصت یکونیم…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۹)؛
ایثار و مقاومتجزایر لیلی!
«حسنآقا و چند نفر از بچهها که تازه از کوه برگشته بودند، کنار دریاچه وسط پادگان ولو شده و پاهایشان را توی آب انداخته بودند. حسنآقا شلوار ۶جیب…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۸)؛
ایثار و مقاومتپادگان و پارک یکی است!
«عراق هنوز نمیدانست منبع موشکهای ایران از کدام کشور است و چند موشک دیگر در بساطش پیدا میشود. همه چیز در اینباره مبهم بود؛ تنها یک نکته اساسی…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۷)؛
ایثار و مقاومتهلاکت ۶۰۰ سرباز مصری در ترمینال بغداد
«دولت مصر از همان ابتدا ایران را تهدید کرده بود که به صورت مستقیم در جنگ دخالت خواهد کرد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکرده بود. از همان…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۶)؛
ایثار و مقاومتیک معدن تجربه جنگی
«مهدی باکری در نظر او از شجاعترین و باتقواترین فرماندهان جنگ بود. درست همان حالی را داشت که بعد از شهادت زینالدین به او دست داده بود. از دست…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۵)؛
ایثار و مقاومتمرکز استراق سمع
«کاروان موشکی نزدیک اذان صبح به سمت موضع راه افتاد و نزدیک اذان ظهر، یک موشک دیگر را به سمت بغداد شلیک کرد. در چنین شرایطی زدن بغداد از نظر روانی…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۴)؛
ایثار و مقاومتتیر ضدهواییها!
«موشک قبلی با یک کیلومتر خطا به هدف خورده بود. معلوم نبود این موشک هم درست توی خال بزند یا خطا داشته باشد، ولی اطراف کاخ صدام به شعاع یکی دو…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۳)؛
ایثار و مقاومتموشکی به سمت بغداد
«در چنین شرایطی، هیجان و امیدی که از زدن موشک توی دل بیشتر مردم افتاد، وصفشدنی نبود. هرچند صدام هم خودش را از تکوتا نینداخت. یا آنقدر موشک…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۲)؛
ایثار و مقاومتخبری از ضدانقلاب نبود!
«خودشان میآمدند پایین. آنها هم مثل بچههایی که پایین بودند از خوشحالی سرما را فراموش کرده بودند. نه از ضدانقلاب و کومله خبری شده بود و نه اثری…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۱)؛
ایثار و مقاومتآتشی که زبانه میکشید
«آتش با صدای بلند از انتهای موشک زبانه زد و نور شدیدی چنان موضع و اطراف آن را روشن کرد که چشمها از نگاه کردن مستقیم به آن اذیت شدند. چند لحظه…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴۰)؛
ایثار و مقاومتمحاسبات پرتاب
«حسنآقا لبخند خوشحالی زد و دست حیدریجوار را فشار داد؛ گرم بود، انگار سوز سرما کمی از حالت دیشبش نرمتر شده بود. بلافاصله رو کرد به حسینیتاش…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۳۹)؛
ایثار و مقاومتسکوی یخزده!
«خبری نبود؛ دعای توسل تازه تمام شده بود. حسنآقا خودش تکتک بچهها را برای دعا جمع کرده بود. در تمام طول دعا هم پشت بچهها نشسته بود و در تاریکی…
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۳۸)؛
ایثار و مقاومتاستیشن خاکی!
«بعد از رفتن احمد، حسنآقا راه افتاد سمت گروهان نقشهبرداری. سلیمان بالای سرشان روی تخته سنگی نشسته بود و آنها هم مشغول محاسبات بودند. حسنآقا…