ایرادهای بنی‌اسرائیلی

«حرف‌های حیدری‌جوار از درون ناراحتش کرده بود. نفس حضورشان حسن‌آقا را آزار می‌داد، چه رسد به اینکه بهترین نیروهایش را بکند غلام حلقه به گوش آن‌ها و بسپرد که با آن‌ها کنار بیاید. باید سر فرصت یک فکر اساسی می‌کرد. حالا سرش خیلی شلوغ بود. می‌خواست قبل از هر کاری برود به محل موضع سر بزند...»

به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرت‌های موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمی‌رسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سال‌های آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راه‌اندازی این یگان انداخت.

فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانی‌مقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «۲۳ بهمن ۶۳ بعد از آنکه توپخانه ایران با موفقیت، تأسیسات و ادارات دولتی و پادگان‌های نظامی بصره و اطراف آن را مورد هدف قرار داد، حسن‌آقا توصیه‌های لازم را به شفیع‌زاده و بچه‌های توپخانه گوشزد کرد و برگشت کرمانشاه، کلی کار انجام نشده توی موشکی روی زمین مانده بود. حیدری‌جوار اولین کسی بود که برای دادن گزارش و درد دل به کاخ سفید آمد. دلش از دست تیم لیبیایی‌ها پر بود.

از وقتی شده بود مسئول قرارگاه علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) به جز خدمت به مهمان‌ها و در مقابل شنیدن ایرادهای بنی‌اسرائیلی و حرص خوردن کاری نداشت. اوایل فکر می‌کرد رتق‌وفتق امور سی‌چهل نفر افسر خارجی نباید کار خیلی شاقی باشد. همین که مواد غذایی مورد نیازشان را در اختیارشان بگذارد و برای رفت‌وآمدشان وسیله نقلیه هماهنگ کند و حواسش به امنیت و حفاظت اطلاعات قرارگاه باشد، کافی است؛ اما فکر نمی‌کرد که بعد از چندین هفته هنوز با تهیه مواد موردنیازشان مشکل داشته باشد. خواسته‌های لیبیایی‌ها تمامی نداشت.

فرهنگ مصرفی و عدم هراس از اسراف آن‌ها در آن بحبوحه جنگ با فرهنگ قناعت مردم ایران که فقیر و غنی به آن مقید بودند، صدوهشتاد درجه فرق داشت. دیدن ریخت‌وپاش و حیف‌ومیل کردنشان حیدری‌جوار را رنج می‌داد. شاید اگر نمی‌دید راحت‌تر رفتار می‌کرد، اما یکی از کارهایی که احمد سپرده بود برای حفاظت از اطلاعات قرارگاه حتماً انجام شود، این بود که زباله‌های آن‌ها را جداگانه دفع کنند و بردن آن را به مأموران شهرداری محول نکنند. حتی زباله هم می‌توانست پرده از راز حضور خارجی‌ها بردارد.

برای همین زباله‌ها در گوشه‌ای از حیاط جمع می‌شد و چند روز یک بار حیدری‌جوار و یکی از نیروهای قرارگاه با تویوتا آن‌ها را می‌بردند و در بیابان می‌ریختند و آتش می‌زدند. البته خودشان هم با دیدن زباله‌ها آتش می‌گرفتند، مثلاً از ۲۰ کیلو گوشت گوسفندی که برایشان گرفته بودند، ۱۰ کیلو از جای خوب و بدون چربی و استخوانش را برمی‌داشتند و بقیه را عیناً توی سطل زباله خالی می‌کردند. از میوه‌ها فقط درجه یک‌هایش را می‌خوردند و اگر میوه‌ای کوچک‌ترین زدگی و نرم‌شدگی داشت، بی‌برو برگرد جایش پیش زباله‌ها بود. مرتب تقاضای هندوانه می‌کردند.

حیدری‌جوار در آن چله زمستان از تک‌وتوک انبارهایی که نتوانسته بودند هندوانه‌هایشان را شب یلدا بفروشند، با سختی و منت و به قیمت بالا هندوانه می‌خرید، آن وقت از یک هندوانه هشت کیلویی درست وسط وسطش را می‌خوردند و حدود پنج کیلویش را توی آشغال‌هایی که حیدری‌جوار را می‌سوزاند، خالی می‌کردند. باقی‌مانده وعده‌های غذایی هر قدر هم دست نخورده بود، دور ریخته می‌شد و لیست چیزهای عجیب و غریبی که می‌خواستند هر روز متنوع‌تر و بلندبالاتر می‌شد.

سخت‌تر از همه این بود که لیبیایی‌ها از وقتی که آمده بودند، دست به سیاه و سفید نزده بودند. تمام این مدت خورده بودند و خوابیده بودند و گشته بودند. این خلاصه چیزی بود که حیدری‌جوار را کشانده بود کاخ سفید. حسن‌آقا با دقت به حرف‌هایش گوش کرد. سعی داشت به او روحیه بدهد: «غمت نباشه، ما هر چقدر که براشون هزینه کنیم پول به موشکی نیست که اینا مفتی بهمون دادن. بعدشم بذار اجازه پرتاب بدن، اون وقت می‌بینی که هرچی اینجا خوردن و خوابیدن باید کار کنن و آب کنن. پرتاب به این سادگی‌ها نیست، تو خودت رو اذیت نکن، زیاد هم بهشون توجه نکن.

بعضی وقتا هرچی خودت صلاحی می‌دونی بخر. اینا چشمشون گداست؛ ندیدی چه چیزایی با خودشون آورده بودن؟ ولی حرف‌های حیدری‌جوار از درون ناراحتش کرده بود. نفس حضورشان حسن‌آقا را آزار می‌داد، چه رسد به اینکه بهترین نیروهایش را بکند غلام حلقه به گوش آن‌ها و بسپرد که با آن‌ها کنار بیاید. باید سر فرصت یک فکر اساسی می‌کرد. حالا سرش خیلی شلوغ بود. می‌خواست قبل از هر کاری برود به محل موضع سر بزند و از پیشرفت کار خبردار شود؛ اما زاهدی و گودرزی چند دقیقه بعد از حیدری‌جوار در زدند و وارد کلبه شدند…»

کد خبر 627233

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.