شهدای مدافع امنیت
-
جان تو و جان یک شهر، یادی از شهدای امنیت
فرهنگشهید «مهدی اثنیعشری»؛ از سربازی به گمنامی و از گمنامی به شهادت
«مهدی» سرباز گمنام امام زمان (عج) بود، تمام سالهای خدمتش را در گمنامی سپری کرد و عاقبت خون پاکش برای امنیت این سرزمین ریخته شد و پیکر پاکش در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) و در جوار شهید مدافع حرم «محمدحسین محمدخانی» به خاک سپرده شد.
-
جان تو و جان یک شهر، یادی از شهدای امنیت؛
فرهنگشهادت به جرم بسیجی بودن
«سعید» نزدیک که میشود یکی از آشوبگرها با صدای بلند اعلام میکند به او حمله کنید و او را بکشید، بسیجی است، یک نفر از آشوبگرها که اسلحه داشته معطل نمیکند و با شلیک تیر او را به شهادت میرساند.
-
جان تو و جان یک شهر، یادی از شهدای امنیت؛
فرهنگنظام و رهبری، خط قرمز «ناصر» بود
میهن، ملیت ایرانی، نظام و رهبری برای«ناصر» خط قرمز بود، اجازه نمیداد کسی بخواهد حرفی از آنها بزند یا نگاه چپی به آنها بیندازد، میگفت: چرا بعضی قدر امنیتی را که حاصل خون شهدا است، نمیدانند.
-
جان تو و جان یک شهر، یادی از شهدای امنیت
فرهنگ«حمید پورنوروز» و شهادت در راه کمک به یک پیرزن بیدفاع
«حمید» زودتر از دوستانش رسیده بود، صدای کمکخواستن پیرزن که در کوچه پیچید، او با اینکه دست تنها بود، اما نتوانست منتظر بماند تا رفقایش برسند، به سمت صدا رفت، چندنفری از اغتشاشگران پشت در ایستاده بودند تا مانع حضور حمید و رفقایش شوند.
-
جان تو و جان یک شهر، یادی از شهدای امنیت
فرهنگ«عباس خالقی»؛ شهید دهه هفتادی تاکستان
عباس از بسیجیان حوزه مقاومت شهید قاسم سلیمانی و از پایگاه امام رضا (ع) تاکستان استان قزوین بود که گلوله اغتشاشگران سیام شهریور بر تنش نشست، بر تند مدافع امنیت ۲۴ سالهای که میخواست مدافع حرم باشد.
-
جان تو و جان یک شهر، یادی از شهدای امنیت
فرهنگ«روحالله» فدایی ملت و پرچم شد
۲۷ سالش بود و از دیار کوهدشت لرستان، چون در بهمن به دنیا آمد اسمش را گذاشتند« روحالله»، شهادت آرزویش بود این را بارها و بارها به دوستان و اهل خانه گفته بود.
-
جان تو و جان یک شهر، یادی از شهدای امنیت
فرهنگ«مجید یوسفی»؛ موتورسواری که شهید مدافع امنیت شد
«مجید» زمانی که افتاد، از احوالاتش فهمید که وقت شهادت رسیده است، شهادتی که در سوریه جستوجو میکرد اما در وطنش به آن رسید، به رفقایی که نزدیکش بودند، گفت: «میدانم وقت رفتن رسیده است، مواظب بچههای من باشید.»
-
فرهنگ«حسن مختارزاده»؛ طلبهای که شهید مدافع امنیت شد
از جان شیرینتر مگر داریم، نه! اما «حسن» از آن هم گذشت، پسر درسخوان و باهوش و بیآزار و حسابی سرحال و سرزنده که به سختی میشد یک جا بندش کرد، از جانش گذشت برای امنیت و آرامش مردم و حفظ انقلاب، همیشه میگفت: کاری کنید که آخرش سربلند باشید.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگرستگاری به وقت ۲۴ سالگی
مراسم تشییع «امیررضا» در حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع)، همزمان با تشییع دو شهید تازه تفحصشده دفاع مقدس شد، آن هم درست در روز شهادت پیامبر اکرم (ص) و امام حسن مجتبی (ع)؛ بعد از آن پیکر پاک امیررضا در گلزار شهدای دارالرحمه شیراز آرام گرفت، او در ۲۴ سالگی عاقبت بهخیر شد.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگشهادت برای نجات یک نسل
«حسین» همراه «دانیال»، رفیق چند سالهاش، رفیقی که مثل برادرش بود، به شهادت رسید، حالا دو رفیق نزدیک یک سال است کنار هم در مزار گلزار شهدا مشهد امام رضا (ع) آرام گرفتهاند، موقع تشییع پیکر حسین مادرش شکلات پخش میکرد و تبریک میگفت، آخر حسینِ او به آرزویش رسیده بود.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگشهادتی غریبانه در جوار امام غریب
«دانیال» دانشجوی رشته برق در دانشگاه شهید منتظری بود، هر بار از دانشگاه برای ماموریتهایی که از طرف بسیج به آن اعزام میشد، مرخصی میگرفت، قضیه سیل لرستان که پیش آمد به عنوان جهادگر به مناطق سیلزده اعزام شد، آنقدر خوب فعالیت کرد که عنوان جهادگر نمونه را از آن خودش کرد.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگ«حسین» رفت تا ایران بماند
پیکر پاک حسین را به معراج الشهدا آوردند تا آخرین دیدارش را با خانوادهاش داشته باشد، عکس شهید «ابراهیم هادی» هم کنار پیکرش بود، عکس رفیقش همان رفیقی که از او شهادت خواسته بود.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای امنیت
فرهنگشکنجه هم حریف اعتقاد آرمان نشد
«آرمان» زیر بار حرف زور نرفت که نرفت و در جوابشان در حالی که شرایط خوبی هم نداشت، گفت: من به امیرالمومنین (ع) و امام حسین (ع) فحش نمیدهم، من به رهبرم توهین نمیکنم. رهبر نور چشم من است اگر میخواهید بزنید، بزنید.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگغیرت«عباس»، عباس(ع) گونه بود
«سیدعباس»، بسیجی بود و حسابی هم دغدغه نظام و انقلاب را داشت، خادم مسجد هم بود و خیلی خوب بلد بود با آدمها چطور ارتباط بگیرد، زمانی که دید دشمن در جریان فتنه سال گذشته و آشوب و اغتشاشات از هر راهی تلاش میکند تا به پیکر نظام و انقلاب آسیب برساند، نتوانست آرام بنشیند.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگخادمالشهدایی که جواز شهادتش را از سفر اربعین گرفت
«مهدی» جواز شهادتش را گرفته بود، در همان سفر اربعین آخر، همیشه به خانوادههای شهدا میگفت: دعا کنید عاقبت ما ختمبهخیر شود، خدا جواب دعاهایی را که برایش داشتند، اجابت کرد و شهادت روزیاش شد.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگ«رضا الماسی»؛ شهیدی که دغدغه خدمت داشت
با اینکه رضا مأموریتی برای تأمین امنیت منطقه نداشت، اما دلش میخواست بماند و خدمت کند، آن روزها شاهیندژ آرام بود اما بوکان وضعیت خوبی نداشت، معمولاً کارهای خرید منزل را خودش انجام میداد اما روزهایی که درگیر اغتشاشات شده بود، حتی فرصت خرید نان برای خانه را هم نداشت.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگامیر دوست داشت در دستگاه امام حسین(ع) خدمت کند
امیر موقع شهادت بابای یک دختر چهار ساله و پسری ۱۸ ماهه بود، همسرش از امیر که حرف میزد، میگفت: امیر شهید زنده بود، مثل شهدا رفتار میکرد، اخلاقش شهدایی بود و خیلی هم دوست داشت در دستگاه امام حسین (ع) خدمت کند.
-
جان تو و جان یک شهر، یادی از شهدای امنیت؛
فرهنگعلیاصغر هدیه شد به حضرت علیاصغر(ع)
تیر اغتشاشگران به گلوی علیاصغر خورده بود، بدنش پر از تیر بود اما حواس مادر فقط پیش تیر داخل گلو بود، گلوی علیاصغر ۲۰ سالهاش را بوسید و گفت: هدیهات کردم به آن طفل ششماهه.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگحافظِ قرآنی که به دست اغتشاشگران به شهادت رسید
رفاقت هادی با دو شهید گمنام در تپه نورالشهدای بیرم دیدنی بود، بعضی شبها که به خانه نمیآمد همانجا کنار مزار شهدای گمنام میخوابید، ارادتش به شهدا فقط محدود به شهدای گمنام روستایش نبود، وابستگی عجیبی هم به شهید ابراهیم هادی داشت.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگشهیدی که قربانی جمعه خونین در زاهدان شد
حملات داعشگونه اغتشاشگران اوج گرفته بود، شدت دود و آتش هم حسابی بالا بود که محمدامین در حلقه آتش گرفتار شد، فردای جمعه خونین زاهدان وقتی که درِ آسانسور به کمک بچههای آتشنشان باز شد، پیکر نیمهسوخته او را در حالی که دچار خفگی شده بود، بیرون آوردند.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگداوطلب دفاع از حرم، در تهران شهید شد
سلمان خیلی دوست داشت به سوریه برود، ثبتنام هم کرده بود، سه چهار هفتهای هم باید آموزش میدید، حین دوره آموزش به او گفته بودند که نمیتواند برود، چراکه خانواده آنها یک شهید داشت، خیلی تلاش کرد برای رفتن، خواب و خوراک نداشت اما مجوزش صادر نشد که نشد.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگجهاد تبیین؛ دغدغه محمدحسین ۲۱ ساله
قرار بود با رفقایش برای برقراری امنیت به نقاطی از شهر که شلوغ شده بود بروند، رفتن او همزمان شد با بیتابیها و دلنگرانیهای مادر و دست به تلفن شدنش برای شنیدن صدای محمدحسین، چند بار تماس گرفت، اما تماسهایش بیجواب ماند.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگشهیدی که میخواست سرش را برای کشورش بدهد
شهید«مسلم جاویدیمهر» سالهایی که در جنوب خدمت میکرد در واحد مینروبی مشغول بود، بهواسطه حضورش در همین واحد، جانبازی نصیبش شد و شاید همین جانبازی او مقدمهای برای شهادتش بود، چرا که وقتی از ناحیه دست مجروح شد، گفت: «دستم که هیچ سرم را هم برای کشورم میدهم.»
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای مدافع امنیت
فرهنگشهید حسین اجاقی و دعایی که اجابت شد
حسین هنگام رفتن مادرش به کربلا به او گفت: سلام من را به ارباب برسان، دعا کن که من عاقبت بهخیر شوم؛ زمان زیادی از بازگشت مادر نگذشته بود که دعایش مستجاب شد.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای امنیت
فرهنگغلامِ رضا (ع) بود و شهید اغتشاشات
وقتی غائله فتنههای سال گذشته اوج گرفت، سنندج هم مثل خیلی از شهرها شلوغ شد، آن روزها کمتر به خانه میآمد و بیشتر وقتها آمادهباش بود، چند روزی میشد کمحرف شده بود و مدام مداحی گوش میداد، مدتها پیش از مادر خواسته بود برای شهادتش دعا کند.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای امنیت
فرهنگ«رسول» جان داد تا خیمه امام حسین (ع) آتش نگیرد
آشوبگران، آتش خشمشان را به جان خیمه انداخته بودند، رسول «دوستمحمدی» با یکی از رفقایش و چند نفر دیگر به سمت خیمه دویدند که با سنگپرانی و حمله آشوبگران مواجه شدند، با هر سختی بود به کمک بچهها آتش خیمه خاموش شد و اغتشاشگران را یکی دو کوچه از آنجا دور کردند.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای امنیت
فرهنگنورالدین پسر، در مسیر نورالدین پدر
دو ماه از شهادت «نورالدین جنگجو» میگذشت که پسرش به دنیا آمد و نورالدین دیگری شد، خانواده نام پدر را روی پسر تازه متولدشده گذاشتند تا این اسم مدام در خانه تکرار شود، اما آقا نورالدین! دلتنگی برای ندیدنت در چشمهای مادر، موجسواری میکند، اشک چشم همسر هنوز خشک نشده است و رفیقت هنوز بغض دارد.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای امنیت
فرهنگتورج اردلان؛ شهیدی که با اعضای بدنش به ۱۱ نفر جان تازه بخشید
چه پر رزق و روزی بودید آقای شهید تورج اردلان، ایثار در شهادتتان جور دیگری برای ما معنا شد، جانتان را دادید برای جان ما و در همان حالی که شهادت سهم شما بود، باز هم به ۱۱ انسان جان تازه بخشیدید.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای امنیت
فرهنگشهید مهدی لطفی و زخمهایی که بر تن او نشست
شهید مهدی لطفی اهل لرستان بود اما از مأموران چابک نیروی انتظامی یگان امداد تهران، با شروع اغتشاشات سال گذشته، او یکی از نیروهایی بود که برای آرام کردن شهر از دست آشوبگران مامور شده بود، اغتشاشگران او و دوستانش را غریب گیر آورده بودند، شدت زخمها آنقدر زیاد بود که مهدی آسمانی شد.
-
جان تو و جان یک شهر؛ یادی از شهدای امنیت
فرهنگحسین یوسفی؛ شهیدی که اغتشاشگران با سنگ به جانش افتادند
حسین پیش برادر شهیدش رفت، برادری که در سالهای جنگ وقتی اوضاع کردستان ناآرام شد، برای آرام شدن خاک دیارش تمامقد ایستاد و شهادت را به جان خرید، برادر به دیدار برادر رفت و نشانیاش گلزار شهدای بهشت محمدی سنندج شد.