نظام و رهبری، خط قرمز «ناصر» بود

میهن، ملیت ایرانی، نظام و رهبری برای«ناصر» خط قرمز بود، اجازه نمی‌داد کسی بخواهد حرفی از آن‌ها بزند یا نگاه چپی به آن‌ها بیندازد، می‌گفت: چرا بعضی قدر امنیتی را که حاصل خون شهدا است، نمی‌دانند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال مرگ دختری سروصدای آشوب‌هایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمع‌هایی که خشن‌ترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت. به راه افتادن حرکت‌های بی‌ثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمی‌آمد، از پیامدهای فراخوان‌هایی بود که در نهایت حماقت اعلام می‌شد. در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قد علم کردند و در برابر این ناآرامی‌ها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند.

این روزها در آستانه اولین سالگرد شهادت مردان خوش‌غیرت زمانمان بیشتر از آن‌ها خواهیم گفت، امروز از شهید «ناصر براهویی» خواهیم گفت؛ با ما همراه باشید.

هرجا خبر از کار خیر بود، ناصر هم بود

هر چند وقت یک‌بار به زندان سیستان و بلوچستان می‌رفت و از رئیس زندان می‌خواست افرادی را که به علت بدهی یا دیه در زندان هستند، به او معرفی کند، تمام تلاشش را می‌کرد تا پول بدهی یا دیه را جمع‌آوری کند تا بدهی‌ها پرداخت و زندانیان آزاد شوند.

حسابی دست به خیر بود، با دو مؤسسه خیریه هم ارتباط داشت، مسئول صلح و سازش ایل و طایفه مؤسسه خیریه صابرین بود، عضو ارشد پیشگیری آسیب‌های اجتماعی هم بود در واقع از کودکان کار و ایتام و بیماران حمایت می‌کرد.

میهن و خاک و رهبری را دوست داشت و عاشق نظام جمهوری اسلامی بود، حسابی هم طرفدار آرامش بود و سیاسی نبود.

نظام و رهبری، خط قرمز «ناصر» بود

برایش شیعه و سنی و فارس و بلوچ تفاوتی نمی‌کرد، بلد نبود «نه» بگوید، کسی اگر کاری داشت تا حل کامل مشکلش پیش می‌رفت.

در پایگاه بسیج هم فعال بود، اغتشاشات که شروع شد خیلی ناراحت بود، می‌گفت: چرا بعضی قدر امنیتی را که حاصل خون شهدا و مجاهدت عزیزان و زحمتکشان است، نمی‌دانند.

میهن، ملیت ایرانی، نظام و رهبری برایش خط قرمز بود، اجازه نمی‌داد کسی بخواهد حرفی از آن‌ها بزند یا نگاه چپی به آن‌ها بیندازد.

با فعالیت‌هایش خاری در چشم دشمن شده بود

مدتی بود محاسنش بلند شده بود، می‌گفت: به زودی به شهادت می‌رسم، دشمن هم کم نداشت، بسیجی بود و برای مردم کار می‌کرد و حاضر بود جانش را هم برای نظام بدهد، این کارها دشمنانش را عصبی می‌کرد، اما او هیچ ترسی به خود راه نمی‌داد.

رفته بود برای خانه خرید کند، برادرش تا او را دید گفت: برگرد به خانه و این موضوع را سه بار هم تاکید کرد. فعالیت‌هایش مثل خاری در چشم دشمن بود، خداحافظی کرد که برود به سمت خانه، اما در مسیر تلفنش زنگ خورد، عمویش بود، می‌خواست با او به مراسم ختم یکی از اقوام برود، پذیرفت و راهی شدند.

هنگام رانندگی ناصر را شناسایی و به سمتش شلیک کردند، ناصر از دستشان فرار کرد و به سمت خانه‌ای رفت که در آن مراسم ترحیم بود، اما تروریست‌های داعشی دست از سرش برنداشتند و از پشت سر به او شلیک کردند آن هم با ۱۱ تیر، بعد از این حادثه، مردم او را به بیمارستان رساندند، اما تیرها کار خودش را کرده بود، ۱۰ دقیقه‌ای می‌شد که وارد اتاق عمل شده بود که به شهادت رسید.

کد خبر 701881

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.