رمضان‌های زمان جنگ از خاطرمان نمی‌رود!

«بعضی از بچه‌ها که شب‌کار بودند و تا صبح کار کرده بودند با وجود خستگی باز هم روزه می‌گرفتند، به هر حال می‌طلبید که یک آب خنک یا یک غذای گرم باشد که با آن افطار کنند ولی نبود، ناخودآگاه بچه‌ها حال و هوایشان عوض می‌شد و به یک فضای دیگر می‌رفتند.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، زنان به عنوان امدادگر در طول دوران جنگ تحمیلی نقش مهمی ایفا کردند، آنان که دفاع از وطن را در پرستاری از مجروحان جنگی می‌دیدند، تلاش می‌کردند که از رنج رزمندگان اسلام بکاهند.

فاطمه جوشی، از امدادگران جنگ تحمیلی در کتاب «شماره پنج» به بیان خاطره‌ای از امدادگری در ماه رمضان پرداخته است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «بیشتر اوقات نه سحری داشتیم نه افطار، مخصوصاً اوایل جنگ که غذایمان یک لیوان سوپ بود با یک کف دست نان، ولی بچه‌ها با وجودی که شرایط کاریشان سخت بود، انگار به همان یک لیوان سوپ هم قانع بودند.

روزهایی که بچه‌ها روزه می‌گرفتند، غروب‌های دلگیری داشت، ما تمام مدت معمولاً دور هم بودیم، غیر از غروب روزهایی که روزه گرفته بودیم و می‌خواستیم افطار کنیم. وقت افطار که می‌شد، برعکس همیشه که دور همدیگر بودیم، هرکس یک گوشه می‌نشست، حتی سفره نداشتیم که پهن کنیم. اگر ۱۰ روز روزه بودیم چهار لیوان سوپ بیمارستان را داشتیم و مقدار خیلی کمی نان شرایط طوری بود که همه می‌خواستند نفری بعدی بخورد.

هیچ‌کس حرص خودش را نمی‌زد که حالا من روزه بودم و حالم بد است و بخورم. آب خنک هم نبود. در آن گرمای آبادان بچه‌های شاید دوازده، سیزده ساعت تشنه بودند. بعضی از بچه‌ها که شب کار بودند و تا صبح کار کرده بودند با وجود خستگی باز هم روزه می‌گرفتند به هر حال می‌طلبید که یک آب خنک یا یک غذای گرم باشد که با آن افطار کنند ولی نبود، ناخودآگاه بچه‌ها حال و هوایشان عوض می‌شد و به یک فضای دیگر می‌رفتند.

همه که گریه می‌کردند و خالی می‌شدند شروع می‌کردند به صحبت کردن معلوم بود که دلشان کجا رفته است. هرکس چیزی می‌گفت، یکی می‌گفت: موقعی که روزه می‌گرفتم مامانم فرنی درست می‌کرد. این قدر هوامو داشت.

یکی دیگر می‌گفت: مامانم می‌گفت: بخور ضعیف نشی. مشخص بود که هر کس رفته به فضای قبل از جنگ، خود من هم از این حالت‌ها سراغم می‌آمد. همیشه مادرم خدا بیامرز برایم حلوا درست می‌کرد. توی سفره‌های افطاریمان همیشه یک نوع کلوچه خاص بود. گاهی اوقات عجیب هوای آن کلوچه‌ها را می‌کردم.

شرایط در اوایل جنگ این طور بود ولی آشپزخانه که راه افتاد با سپاه هماهنگ کردیم و غذا می‌آوردند روزهای اول شرایط خیلی سخت بود هنوز گاهی اوقات که با بچه‌ها ماه رمضان دور هم می‌نشینیم، همه بچه‌ها می‌گویند حاضریم تمام زندگی‌مان را بدهیم و یه لحظه برگردیم به اون زمان.

یه لحظه از اون لحظه‌ها تکرار بشه. با اینکه الان انواع و اقسام غذاها و میوه‌ها هست، ولی دیگر احساس می‌کنم صداقت و درستی و گذشت آن زمان نیست، این حرف همه بچه‌هاست هیچ وقت ماه رمضان‌های زمان جنگ از خاطرمان نمی‌رود.»

کد خبر 651125

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.