خاطرات دفاع مقدس
-
هفته دفاع مقدس؛
چند رسانه ایچرا جنگ ایران و عراق ۸ سال طول کشید؟
دفاع مقدس ما، دوران جنگ هشتسالهی این کشور، داستان ایستادگی ملت ایران و ایستادگی جوانان ما در مقابل خباثتها و استکبار جهانی است. در مقابل ما بهظاهر یک رژیم بعثی بود، اما فقط آن نبود؛ چیزی که موجب شد این جنگ، هشت سال ادامه پیدا کند، عوامل پشت پردهی استکبار جهانی بودند که صدام را تشویق میکردند.
-
فرمانده سپاه روحالله استان مرکزی:
شهروکلانشهردشمن امروز باورهای دینی مردم و جوانان را نشانه گرفته است
فرمانده سپاه روحالله استان مرکزی گفت: جنگی که امروز دشمنان پیشرو گرفتهاند جنگ ناجوانمردانهای بوده و بزرگترین تهدید برای دین اسلام و انقلاب اسلامی است، چراکه اعتقادات و باورهای دینی مردم و جوانان را نشانه گرفتهاند.
-
چند رسانه ایفرماندهان دفاع مقدس + ابتکارات و جزئیات
اواخر تابستان ۱۳۵۹، وقتی رژیم بعث عراق به پشتوانه قدرتهای جهانی، بنای تجاوز به خاک ایران گذاشت، شاید هرگز از قدرت فکری و عملی جوانان ایرانی مطلع نبود؛ جوانانی که در طول هشت سال دفاع مقدس، با ابتکار عمل و خلاقیت و با اتکا به توان داخلی، موانع بزرگ را یکی پس از دیگری از سر راه برداشتند.
-
مسئول سازمان بسیج رسانه استان کردستان:
شهروکلانشهردفاع مقدس یک نماد منسجم از ایثار و ولایتپذیری مردمی است
مسئول سازمان بسیج رسانه استان کردستان گفت: دفاع مقدس یک نماد منسجم از ایثار، شهادتطلبی، از خودگذشتگی و ولایتپذیری مردمی است، در زمانی که کشور با مشکلات اقتصادی، نداشتن سلاح و امکانات و تجهیزات مواجه بود، مردم با همدلی و اتحاد به یاری همدیگر شتافتند و جلوههای بیشماری از وحدت و همدلی را رقم…
-
رئیس سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اراک اعلام کرد؛
شهروکلانشهربرنامههای شهرداری اراک به مناسبت هفته دفاع مقدس
رئیس سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اراک گفت: هفته دفاع مقدس فرصت مغتنمی برای زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و انتقال مفاهیم و فرهنگ ایثار و شهادت به عموم مردم بهویژه نسل جوان است.
-
شهروکلانشهربرگزاری یادواره ۱۵۲۱ شهید تیپ مستقل ۴۸ فتح کهگیلویه و بویراحمد
فرمانده تیپ مستقل ۴۸ فتح کهگیلویه و بویراحمد، از برگزاری یادواره شهدای این تیپ با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خبر داد.
-
فرمانده ناحیه مقاومت بسیج بویراحمد؛
شهروکلانشهراجتماع بزرگ جوانان نقش آفرین در یاسوج برگزار میشود
فرمانده ناحیه مقاومت بسیج شهرستان بویراحمد، از اجتماع پنج هزار نفری جوانان نقشآفرین در شهر یاسوج خبر داد.
-
ایثار و مقاومتهمراهی اسرای عراقی با شوخی یک فرمانده!
شهید محمدباقر بهرامی از نیروهای با تجربه و قدیمی لشکر امام حسین(ع) که فرماندهی یکی از گروهانها را به عهده داشت،صبح عملیات، اسرای عراقی را در محلی جمع و به آنها گفته بود؛ بلند شعار دهید: «الموت البهرامی الموت البهرامی» و خودش هم در کنار اسرا بلند فریاد میزد: «الموت البهرامی؛ الموت البهرامی»
-
ایثار و مقاومتتوصیههایی که مثل آب در هاون کوبیدن بود!
«پیرمرد با خشوع خاصی میخواند:«ربنا اتنا…» ناگهان علی با صدایی بلند از داخل دیگ گفت: «اقرا»، پیرمرد تکانی خورد، کمی خودش را جمعوجور کرد و به نماز ادامه داد، دوباره صدای بلندی شنیده شد: «اقرا» چون دیگ بزرگ بود،صدا در آن میپیچید، پیرمرد بنده خدا هاج و واج مانده بود.»
-
ایثار و مقاومتروایت یک رزمنده از میهماننوازی یک بیسیمچی
یک رزمنده دفاع مقدس با اشاره به صفا و صمیمیتی که بر فضای جبههها حاکم بود، میگوید:باد خنکی از روی صورتهای ما عبور و برایمان موقعیت لذتبخشی را فراهم کرده بود! در این هنگام چشمان خود را با هزار زحمت، باز کردم، شهید جواد محب، بیسیمچی شهید علیجانی را دیدم که با بادبزن حصیری مشغول باد زدن…
-
ایثار و مقاومتپادرمیانی مادر برای اعزام دوباره به جبهه/ موج انفجاری که همنشین او شد
پس ازگرفتن موج انفجاری شدید در شهرک دارخوین، به او اجازه شرکت در جنگ نمیدهند، اما عشق به وطن ودفاع ازآن سبب میشود تا دوباره رضایت پدر و مادرش را جلب کند و عازم نبرد شود، «مجتبی مطلبی»،شعار« عاشق ایران هستم» را با عمل به اثبات رسانده است.
-
ایثار و مقاومتموافقت با ترک لشکر به شرط رفتن به بهشت!
یکی از رزمندگان دفاع مقدس با اشاره به درخواست شهید امیریمقدم برای رفتن از لشکر ۲۵ کربلا میگوید: سعید یک کاغذ برداشته بود و رویش نوشته بود التماس میکنم بگذارید بروم،آقا مرتضی زیرش نوشته بود نه. سعید مکث کرده بود و دوباره نوشته بود: فقط برای رفتن به بهشت»
-
ایثار و مقاومتماجرای دو برادر و نیم پلاکی که در اروند ماند
یک رزمنده دفاع مقدس با اشاره به ماجرای دو برادری که یک روح در دو کالبد بودند، میگوید: ابوالقاسم سه بار تکرار کرد: «صبر کن، صبر کن، من امشب شهید میشوم، عباسجان نکند شهادت دو برادرت در جنگ بهانهای شود برای تو برای ترک جبهه، قول بده تا با تمام توانت در میدان نبرد بمانی.»
-
ایثار و مقاومتبوی کباب سوخته همه جای منطقه را فرا گرفته بود!
یکی از رزمندگان دفاع مقدس با اشاره به اجرای عملیات صاحبالزمان(عج) در کارخانه نمک میگوید: حین حرکت کنار جاده و در داخل آب نمکها، مین منوری روشن شد، اگر نور مین منور بالا میرفت، منطقه را روشن و دوشکای عراقی که پشت دژ دوم قرار داشت، بهطرف ما شلیک میشد و دشمن همه نیروها را قتل عام میکرد!
-
ایثار و مقاومتماجرای راننده لودری که با تیر مستقیم به شهادت رسید
یک رزمنده دفاع مقدس در کتاب «زنده با کمیل» به ماجرای شهادت یک راننده لودر در اثر اصابت تیر مستقیم اشاره کرده است: «داشتم با یکی از بچهها صحبت میکردم که صدای انفجاری، دیدهها را به سمت لودر چرخاند. لودر در دود و آتش گم شده بود و اثری از راننده به چشم نمیخورد، گویا لبخند آخر او را خریده بودند.»
-
ایثار و مقاومتمیهمان نیزارهای جزیره امالرصاص/ مصطفی رفت و نوعروس را تنها گذاشت
یکی از رزمندگان دفاع مقدس میگوید: مادر شهید جلو رفت، دو اتاق قدیمی را برای زندگی او در نظر گرفته بودند؛ مادر مصطفی درهای چوبی یکی از اتاقها را باز کرد، همگی وارد اتاق شدیم، با کمال تعجب! جهیزیه نوعروسش را داخل اتاق، مرتب چیده بودند، بچهها با مشاهده جهیزیه بیاختیار شروع به گریه کردند.
-
ایثار و مقاومتداستان موش و گربه در سنگرهای جبهه شوش!
یکی از رزمندگان دفاع مقدس می گوید: «یک شب که در شهر بودیم، در تاریکی بچهگربهای آمد و روی پای من ایستاد تا میومیواش را شنیدم، گفتم: من تو آسمونا دنبالت میگشتم، روی زمین پیدات کردم! بچه گربه را گرفتم و برای بچههای جبهه بردم. کنار سنگر به او غذا میدادیم، اما ناقلا راهش را پیدا کرده بود.»
-
همراه با خاطرات یک رزمنده؛
ایثار و مقاومتایستادگی تا آخرین نفس؛ خاکریزی که با خون زده شد
یک رزمنده دفاع مقدس با اشاره به رشادتهای نیروهای واحد مهندسی گفت: هنوز چند دقیقهای از کار کردن راننده بلدوزر و زدن ادامه خاکریز نگذشته بود که ناگهان تکتیرانداز دشمن گلولهای را به سر آن رزمنده شلیک کرد و آن جوان بسیجی و شجاع را بهشهادت رساند.
-
ایثار و مقاومتبا پای لنگان دشمن را فراری داد!
شهید سعید امیریمقدم که یکی از راویان صحنه نبرد محسوب میشد، در روایت رشادت رزمندگان تیپ ویژه ۱۵۵ شهدا در عملیات کربلای ۲ نقل کرده است: «معاون طرح و عملیات که مجروح شده بود، پیش از آنکه معبر باز شود، اللهاکبرگویان از سایر نیروها جدا شد و لنگانلنگان به طرف کانال نیروهای دشمن دوید.
-
ایثار و مقاومتطاقت دیدن آن صحنه برایم ناممکن بود!
یک رزمنده دفاع مقدس میگوید: با شناختی که رزمندههای ستاد از عبدالمحمد داشتند، میدانستند که حتی فرماندهان هم حریفش نیستند. همه در حیرت و تعجب بودند که این پسر جوان چطور جرئت کرده است به او توهین کند و بدوبیراه بگوید! اعضای ستاد هر لحظه منتظر اقدام او بودند.
-
ایثار و مقاومتنجات در چاهافتادگان در رزم شبانه
یکی از رزمندگان دفاع مقدس میگوید: قرار شد رزم شبانهای همان شب اول برگزار تا نیروهای جدید حساب کار دستشان بیاید! ساعت از یک نیمه شب گذشته بود که سر و صدای شلیک تیربارها و منفجر شدن موشک آرپیجی۷ ها به آسمان بلند شد، شمارش نیروهای هر گروهان و دستهها شروع شد اما تعدادی حاضر نبودند!
-
ایثار و مقاومتآرزویی که خیلی زود برآورده شد
معصومه رامهرمزی با اشاره به روایت شهادت برادرش میگوید: اسماعیل به جواد گفته بود خوش به حال این شهدا چقدر عزیز هستند که در راه خدا تکهتکه شدند. جواد، من لایق تکهتکه شدن نیستم، از خدا میخواهم مرا فقط با یک قطره خون به شهادت برساند، همان یک قطره برای پاک کردن گناهانم کفایت میکند.
-
ایثار و مقاومتناگفتههای جنگ به روایت یک رزمنده؛ روزی که ۱۰ سال پیر شدیم
یک رزمنده دفاع مقدس میگوید: در یکی از سنگرها، چشمم به احمد آشتیجو، قاسم جوانی و چند نفرِ دیگر از نیروهای گردان خودمان افتاد. انگار هرکدام ۱۰ سال پیر شده بودند. گردوغبار باروت روی صورتهایشان نشسته و لبهایشان از خشکی ترک برداشته بود. غم از چهرههای خاکیشان میبارید.
-
ایثار و مقاومتسجده بسیجی نوجوان به وقت بهشت
یک رزمنده دفاع مقدس از عاقبت بهخیری یک بسیجی نوجوان در اولین اعزام میگوید، بسیجی نوجوانی که در اولین عملیات، بعد از چند روز گرسنگی و تشنگی، عبادت، نماز شب، حین رزم به شهادت رسید و پیکرش برای همیشه در کانال کمیل باقی ماند.
-
ایثار و مقاومتروایت یک رزمنده از روزی که برایش اشهد خواندند
رزمنده دفاع مقدس میگوید: بچهها تمام وسایل داخل جیبم را خالی کردند و به ساعت، انگشتر و حتی جانماز و مهر داخل جیبم هم رحم نکرده بودند! فقط پلاکم را از گردنم باز نکرده بودند، در حال برگشتن بودند که ناگهان ابروی چشم راستم شروع به تکان خوردن کرد.
-
ایثار و مقاومتقدم به سوی معراج!
آرام خودم را به داخل نهر خشکیدهای کمی دورتر از منطقه درگیری رساندم و منتظر حضور نیروهای عراقی برای زدن تیر خلاص یا اسارت بودم؛ در این هنگام از شدت خونریزی بیهوش شدم.
-
ایثار و مقاومتشهادت آمدنی نیست، رسیدنی است
حاجحسین یکتا میگوید: آن شب از دهان شیر سالم برگشته بودم و بیشتر از همیشه پکر بودم. نشستم گوشه سنگر به غر زدن. نمیدانستم شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است. باید آنقدر بدوی تا به آن برسی. اگر بنشینی تا بیاید، همه السابقون میشوند، میروند و تو جا میمانی.
-
ایثار و مقاومتعجب گیری افتادیم، بابا ما سید نیستیم!
یکی از رزمندگان دفاع مقدس میگوید: عید غدیر که میشد خیلیها عزا میگرفتند. لابد میپرسید چرا؟ چند تا از بچهها با هم قرار میگذاشتند، به یکی بگویند، سید و بعد هم هر چی داشت، از انگشتر، تسبیح، پول، مهر نماز تا چفیه و گاهی هم لباس، همه را میگرفتند و از تنش به بهانه متبرک بودن در میآوردند.
-
ایثار و مقاومتبرای آن سفر رضایت پدرم را خواستند
شهید محمدحسن کاظمینی چند روزی قبل از شهادتش به ماجرای پروازش به عالم بالا اشاره کرده است، پروازی که به خاطر راضی نبودن پدرش ناتمام مانده بود.
-
ایثار و مقاومتآنجا هرکس با ایمانش طیالارض میکرد
در بخشی از خاطرات مرحوم سیدابوالفضل کاظمی آمده است: «تنها چیزی که ما داشتیم و به عراق میچربید، ایمان بچهها بود. روحیه قوی بچهها بود که آنها را میکشید و میبرد جلو. آنجا هرکس با ایمانش طیالارض میکرد. غروب بود. آتش دشمن راهبهراه میآمد.»