جایگاه قصه‌ها و متل‌ها در فرهنگ عامه‌ اصفهان

«هر شهری مکان‌ها، آداب و رسوم برجسته خاص خودش را دارد. آقای صبحی کاراکتر خاله سوسکه را در نوشته‌های خود دارد و از زاینده‌رود سخن گفته است. وقتی قصه‌های عامیانه صفوی را می‌خوانید، می‌بینید سی‌وسه پل، میدان نقش‌جهان و عمارت عالی‌قاپو در داستان حضور دارند و پررنگ هستند.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، قصه و قصه‌گویی از گنجینه‌های فرهنگی یک سرزمین است که در زمان‌های مختلف جریان داشته و نسل به نسل پیش رفته و به ما رسیده است.

قصه‌ها به عنوان زبان مشترک بین اقوام مختلف، نقش پیوند میان اندیشه‌ها را ایفا می‌کنند. این متون اندیشه‌هایی برآمده از فرهنگ و تمدن‌های بزرگ و کوچک هستند که در تربیت نقش دارند و در آموزش باید به آن‌ها پرداخت.

آشنا ساختن نسل آینده کشور با شخصیت‌های بزرگ سرزمین ایران و تقویت و زنده نگه داشتن روحیه خودباوری و غرور ملی، یکی از کاربردهای اصلی قصه‌گویی و داستان‌سرایی است.

با «امین خیام‌باشی» مدیر دفتر فرهنگ عامه اصفهان درباره قصه، قصه‌گویی، کارکردها و هر آنچه درباره قصه و داستان اصفهان دیروز و امروز باید بدانیم و بشنویم گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

قصه‌ها و متل‌ها در فرهنگ اصفهان چه جایگاهی داشته و امروز چه وضعیتی دارد؟

قصه و قصه‌گویی در فرهنگ عامه کشور کاربرد و پیشینه زیادی دارد. قصه‌ها درواقع ریشه ضرب‌المثل‌ها هستند.کتاب‌های مختلفی مانند امثال‌وحکم استاد دهخدا از همین دست کهن‌نوشته‌های داستان‌گونه است.

همچنین کتاب «فرهنگ مردم اصفهان» از سیدعلی جناب یا «زیر آسمان اصفهان» از دکتر احمد مدنی به‌عنوان نمونه‌هایی از مؤلفه‌های اصلی داستان و قصه‌سرایی در این دیار کهن هستند. همین طور تکیه‌کلام‌ها، کنایه‌ها، آداب و آئین‌ها که بخش زیادی از آن‌ها برگرفته از داستان‌های عامیانه‌اند.

نکته‌ای که باید در اینجا به آن اشاره کرد اینکه مرز نامعلومی بین اسطوره‌ها و داستان‌های عامیانه وجود دارد؛ در نشستی که در همین رابطه داشتیم یکی از استادان ادبیات و اسطوره شناسی، ریشه‌های اسطوره در فرهنگ عامه و ادبیات عامیانه اصفهان را بازنمایی کرد و درباره اینکه اسطوره در فرهنگ ما چه جایگاهی دارد سخن گفت.

کارکرد مهم دیگر قصه‌ها و داستان‌ها در فرهنگ عامه، سرگرم‌کنندگی آن‌ها است. حتی نقالی یا پرده‌خوانی را هم می‌توان زیرشاخه‌ای از قصه‌ها دانست. امروزه همان قصه‌خوانی و قصه‌گویی سرگرم‌کننده دیروز در قالب فیلم و سریال، به دنبال ایجاد سرگرمی برای مردم است.

میان قصه‌ها و افسانه‌ها با آداب و آئین‌ها چه ارتباطی وجود دارد؟

قصه‌ها به‌ویژه اسطوره‌ها کارکردی مهم به نام انتقال ارزش‌ها و هنجارها دارند. نبرد جاودانه خیر و شر را همیشه در داستان‌ها مشاهده و مطالعه کرده‌ایم. آنجا که با همه تفاوت روایت‌ها در بیان و قلم نویسندگان و قصه گویان مختلف، این نماد خیر است که در نهایت با وجود همه دشواری‌ها سرانجام خوبی دارد و جاودانه می‌شود و از سوی دیگر در طرف مقابل، نماد شر و پلیدی است که راه به جای نمی‌برد و ناکام می‌ماند.

بسیاری از آداب و آئین‌ها در دل همین قصه‌ها بازگو و منتقل می‌شوند. اگر قصه‌های کهن اصفهان از مرحوم امیرقلی امینی را بخوانید متوجه انتقال هنجار یا ارزش‌ها و باورهای یک منطقه می‌شوید. به‌عنوان مثال وقتی می‌گوید: «دختری که آفتاب و مهتاب ندیده بود» این جمله در حقیقت به شکل خیلی ظریف منتقل می‌شود که این امر یک ارزش محسوب می‌شود و این پیام را دارد که ای دخترانی که این را می‌شنوید! شما هم باید آفتاب و مهتاب‌ندیده باشید تا سرنوشت خوبی پیدا کنید.

امروزه شاهد هستیم نویسندگان معاصر اصفهان با به‌کارگیری شیوه‌های داستانی روزآمد، اصفهان را زیاد موضوع کار و آثارشان قرار داده‌اند. به‌عنوان مثال علی خدایی با کتاب آدم‌های چهارباغ یا آثار محسنی و اخوت یا مدرس‌صادقی و کلباسی که همگی زمینه کارشان را نصف‌جهان قرار دادند و نوشتند.

نویسندگانی هم که زمانی در اصفهان بوده‌اند سعی کرده‌اند در قالب‌های امروزی و ادبیات داستانی امروز، اصفهان، فرهنگ این مرز و بوم، نوستالژی‌ها و خاطرات قدیم این خطه را متون کار و محمل نوشتن خود بگذارند که مصطفی مستور از آن جمله است.

شمار دیگری از نویسندگان اصفهان هم هستند تنها بر شهر و دیار خودشان تمرکز نداشته و درباره سایر نقاط ایران نیز نوشته‌اند؛ کتاب «هویت ملی در قصه‌های عامیانه دوره صفوی» نوشته دکتر محمد حنیف یا «افسانه‌های کهن» اثر ماندگار مرحوم صبحی را در این رابطه می‌توان نام برد که به جمع آوری داستان‌های عامیانه با تحلیل علمی آنها از نقاط مختلف ایران پرداخته اند و شما حضور اصفهان را در داستان‌های عامیانه سراسر کشور، به خصوص در داستان‌های دوره صفوی و قصه‌های مربوط به شاه عباس اول شاهد هستید.

مجموعه «کلثوم ننه» یا «یکی بود یکی نبود» از محمدعلی جمال‌زاده نیز از همین دست کتاب‌های نوشته شده اصفهانی‌ها در بحث قصه و داستان است. وقتی همین داستان‌ها را تحلیل کنید، می‌بینید فرهنگ عامیانه اصفهان را روایت کرده و خودبه‌خود آن را به خواننده منتقل می‌کنند که این خود بازتاب همان اثر داستانی و قصه است.

آموزش چه نقشی در قصه و قصه‌گویی دارد؟

در کتاب افسون افسانه‌ها (کاربردهای افسون) اثر برونو بتل‌هایم، داستان‌ها و افسانه‌ها در عین اینکه کودک را سرگرم می‌کنند، به آن‌ها آموزش می‌دهند؛ پس با همین تک‌مثال مناسب می‌فهمیم که داستان محمل خوبی برای این است که آنچه را که می‌خواهیم آموزش دهیم در این داستان‌ها و قصه‌ها بگنجانیم و به دیگران منتقل کنیم.

همین نشان می‌دهد وقتی فرزند ما قرار است کتابی را بخواند و بدانیم ممکن است آموزه‌ها و آموزش‌هایی را از این متون فراگیرد، در گزینش کتاب و داستان نیز دقت خواهیم کرد.

پدران و مادران باید برای فرزندانشان قصه بگویند و همان‌طورکه زمانی را برای تماشای کارتون بچه‌ها در نظر می‌گیرند، زمانی را هم به قصه‌گویی و خوانش داستان، با اولویت قصه‌ها و داستان‌های کهن ایران‌زمین برای فرزندان اختصاص دهند.

اگر نگوییم قصه و قصه‌گویی، رو به فراموشی است اما کم‌رنگ شده است. چه باید کرد؟

آموزش خانواده‌ها مهم‌ترین کار در این بخش است. البته زمان دچار تحولاتی شده که این آموزش‌ها نیز باید متنوع و روزآمد باشند. کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان سالانه برنامه‌های مختلفی در این زمین دارد و فراخوان‌هایی می‌دهد که اقدام خوبی است اما همین نیز محدود است و باید فراگیرتر و گسترده‌تر دنبال شود.

اما اگر همین فراخوان به شکل گسترده‌تر در محیط‌ها و فضاهای شهری و مجازی تبلیغ شوند بدون شک تأثیرگذاری بیشتری هم در این بخش خواهد داشت. باید تلاش کنیم دلنشین بودن قصه را تبلیغ کنیم؛ همچنین اینکه رفتارها، ارزش‌ها و هر آنچه که پسندیده است را در قالب قصه بیاوریم و به فرزندانمان آموزش دهیم.

امروزه شاهد هستیم برنامه‌های تلویزیونی «عموپورنگ» که قالب نمایش داستانی دارد، تأثیر زیادی روی بچه‌ها داشته است. حتی در فضاهایی که محل تجمع بخشی از افراد جامعه است هم می‌توان حضور یافت و قصه‌گویی را ترویج و تبلیغ کرد.

نهادهای فرهنگی و هنری درباره قصه و داستان چه وظیفه‌ای دارند؟

سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان، فعالیت‌های خوبی در دفتر ادبیات و خانه کودک دارد اما باید بیشتر شود و منسجم‌تر باشد. وقتی چند کار موازی و کم‌اثر انجام می‌شود، بهتر است منسجم‌تر باشد و پراثر واقع شود.

امسال در تعطیلات عید نوروز و در موزه عصارخانه شاهی طرح گلستان‌نشینی با سعدی را داشتیم که پیشنهاد «فرهنگ شعبانی» بود و استقبال خوبی از آن شد. در این گلستان‌خوانی‌ها خیلی از افراد اطلاع نداشتند که نوشته‌های سعدی می‌تواند این قدر جذاب، خواندنی و شنیدنی باشد. این خوانش‌ها با همراهی موسیقی دو جوان چیره‌دست، مورد توجه بازدیدکنندگان قرار گرفت؛ بنابراین اگر بدانیم این دست برنامه‌ها مشتاقان دائمی دارد باید برای آن‌ها برنامه داشته باشیم.

از قصه‌های اصفهان برای مخاطبان ما بگویید

هر شهری مکان‌ها، آداب و رسوم برجسته خاص خودش را دارد. صبحی، کاراکتر «خاله سوسکه» را در نوشته‌های خود دارد و از زاینده‌رود سخن گفته است. وقتی قصه‌های عامیانه صفوی را می‌خوانید می‌بینید سی‌وسه پل، میدان نقش جهان، عمارت عالی‌قاپو در داستان حضور دارند و پررنگ هستند.

قصه‌های صمصام، اصفهانی‌های شوخ و حاضرجواب کتاب‌هایی هستند است که می‌توان از آن‌ها نام برد. غبارروبی از چهره صمصام یا داستان‌های وی که همگی درون‌مایه فرهنگی دارند و در قالب نوشته‌ها، آموزه‌هایی را هم منتقل می‌کردند.

قصه‌گویی در دوران جدید چگونه باید باشد تا دوباره احیا شود؟

اگر تا چند سال قبل شاهد پخش قصه از رادیو بودیم امروز می‌بینیم پادکست‌ها جای رادیو نشسته‌اند. اصفهان جای کاری زیادی برای پادکست درست کردن دارد. مکان‌های ویژه و خاطره انگیز شه ر مانند سینما و تئاترهای قدیمی، محلات بزرگ قدیم و و روایات ساکنان آنها از افراد مشهور و اثرگذار در عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی، هنری می‌توانند موضوع ایجاد پادکست‌های روایی اصفهان باشند.

الگوهای شخصیتی یا قهرمان‌ها در اسطوره‌ها و قصه‌های عامیانه، نقش مهمی در انتقال مفاهیم فرهنگی و ارزش‌ها دارند. این الگوها نوعی همذات‌پنداری در مخاطب ایجاد می‌کنند. مثال جالب در این خصوص شاهنامه و داستان رستم و اسفندیار است که به نوعی مبلغ یکتاپرستی است اما گمراه می‌شود و می‌رود تا رستم را کت بسته بیاورد و در انتها با مرگ دردناک خویش تاوان غرور و جاه طلبی خود را می‌دهد.

داستان پوریای ولی نمونه ماندگار دیگری است که با این شخصیت فرهنگ پهلوانی منتقل می‌شده و این فرهنگ پرطرفدار بوده است. قصه‌های جهان‌پهلوان تختی، اخلاق پهلوانی و جوانمردی و کارهای خیری که این ورزشکار نامدار ایرانی انجام می‌داده، هنوز هم الگویی برای مردم ما است. این‌ها به مرور از چهره‌های حقیقی و افسانه‌ای وارد ادبیات عامیانه می‌شوند و ارزش‌ها را منتقل می‌کنند.

گاهی برخی شخصیت‌ها را به شکل منطقه‌ای داریم. همین حاضر جوابی یا قناعت در اصفهانی‌ها یک ارزش شناخته می‌شود و به نسل‌های بعد نیز انتقال می‌یابد.

مشاهدات مردم از کرامات این افراد سینه به سینه منتقل می‌شده و ارزش خوشنامی و نیکوکار بودن آن‌ها فراموش‌ناشدنی است. نمونه ۵۰ سال قبل مرحوم صمصام بوده که مردم همچنان به وی ارادت دارند و داستان‌هایی از کرامات، سلوک و اخلاق آن‌ها نقل می‌کنند.

کد خبر 601216

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.