به گزارش خبرگزاری ایمنا، یکی از نیازهای فرزندان در زمان کودکی پس از مسائل زیستی، احساس امنیت عاطفی آنها است که به وسیله محبت کردن توسط والدین آنها تأمین میشود، محبت در سالهای اولیه زندگی کودکان نقش مهمی در بهداشت روانی آنها دارد، محبت واقعی والدین به فرزندان این است که بی قید و شرط مهر خود را به آنها هدیه دهند و از کنترل کردن زیاد فرزندان نیز پرهیز کنند، فرزندان در سایه عشق، احساس ارزشمندی و مفید بودن میکنند و مسائل خود را راحتتر با والدین در میان میگذارند.
تربیتپذیری اصولی فرزندان زمانی تحقق پیدا میکند که ارتباط بین والدین با کودکان همراه با محبت و دوری از کنترل زیاد آنها باشد، زمانی که تربیت کودک همراه با زبان محبت باشد، اثرگذاری واقعی صورت میگیرد، در حقیقت محبت کردن والدین به کودکان از مباحث مهم و ضروری در زندگی خانوادگی به شمار میرود، زنجیره محبت میان فرزند و والدین بهداشت روانی او را تأمین کرده و زندگی فرزند در دوران کودکی به محبت والدین وابسته است.
اما روشهای محبت والدین به کودکان به دور از کنترل کردن زیاد آنها در شکلگیری تربیت اصولی آنها نقش بسیار مهمی دارد، اگر محبت کردن والدین به فرزندان به با کنترل کمتر و به شکل افراطی هم نباشد و بدون شک فرزندی خودباور با اعتماد به نفس تربیت کردهاید که آینده روشنی برای خود میسازد.
محبت کردن به فرزندان باید بهجا و براساس شرایط و موقعیت متفاوت و متناسب باشد، بعضی اوقات والدین به دلیل اینکه فرزندشان با رفتار آنها ناراحت نشوند همچنان به محبت اشتباه خود ادامه میدهند.
محبت به معنای این نیست که فرزندان هر کاری بخواهند بتوانند انجام دهند، این گروه از فرزندان همیشه باید در مرکز توجه قرار گیرند، زیرا با رفتارهای اشتباه همیشه در نزد خانواده بهترین بودهاند و افراطی و بیحساب محبت دریافت کردهاند، در واقع این گروه از فرزندان به فردی پرتوقع و زود رنج تبدیل میشوند که تحمل کوچکترین ناکامی و مخالفتی را ندارند، زمانی که پدر و مادر از سر محبت و دوستداشتن افراطی کودک را عادت به رفاه فراوان میدهند در عمل ذائقه احساس لذت کودک را از بین میبرند.
محبت والدین به فرزندان به شکل نامشروط باشد
مهرداد دشتی، روانشناس، زوج درمانگر و مشاور خانواده درباره مرز بین کنترل و محبت به فرزندان توسط والدین خانواده درباره آنها به خبرنگار ایمنا میگوید: محبت کردن به فرزندان ابراز مستقیم علاقه است که والدین این پیام را به یک شکلی میخواهند به فرزندان برسانند که آنها را دوست دارند و به فرزندان خود علاقهمند هستند و برای آنها دوستداشتنی هستند و این محبت کردن باید به شکل نامشروط باشد و به خودی خود فرزندان هم باید این حس را از والدین بگیرند که تحت هر شرایطی برای پدر و مادر دوست داشتنی هستند و والدین شأن به آنها علاقه دارند.
وی میافزاید: اما مقوله کنترل و محدودسازیهای بهجا برای فرزندان موضوع مهم دیگر در اصل تربیتی والدین است و در واقع فرزندان و همه انسانها برای رشد سالم به پذیرش محدودیتهای واقع بینانه در زندگی نیاز دارند و این محدودیتهای واقع بینانه با یک نوع اعمال کنترل و قدرت توسط والدین در مواقعی از زندگی باید برای فرزندان دریافت شود و فرزندان باید در مواقعی از زندگی شأن احساس کنند که یک قدرتی فراتر از خودشان وجود دارد که در بسیاری از مواقع میتواند در زندگی از آنها محافظت کند.
روانشناس، زوج درمانگر و مشاور خانواده تصریح میکند: نکته مهم اینکه در مواقعی از زندگی همین قدرت مقابل فرزندان ایستادگی میکند و اجازه نمیدهد که آنها در زندگی هر کاری دلشان میخواهد انجام دهند، یعنی کودکان از همان سن دوسالگی باید یاد بگیرند که در مواقعی از زندگی باید رفتارهای خودشان را مهار کنند و کاری را که دلشان میخواهد نمیتوانند انجام دهند و اگر برای تربیت اصولی فرزندان این اتفاق نیفتد، یک اشکالی اساسی در رشد و تحول شخصیتی آنها به وجود میآید که به شخصیتهای خودشیفته و خودمحور تبدیل میشوند، شخصیتهایی که مهاری روی هیجانها، احساسها و خواستههایشان ندارند و زیادهخواهی، زورگویی، قلدری و صفتهای ناپسند در این گروه از فرزندان رشد پیدا میکند و با این صفت بزرگ میشوند و داشتن این نوع صفتها در بزرگسالی درد سرهای زیادی برای آنها در زندگی ایجاد میکند.

حرفشنوی کودکان سخت و دشوار کمتر است
وی در خصوص نوع رفتار والدین با فرزندان سخت و دشوار و بیش فعال تصریح میکند: نکته مهم اینکه باید والدین تربیت فرزندان سخت و دشوار و بیش فعال را زیر نظر روانپزشک و مشاور پیش ببرند و نکته دیگر اینکه انتظارها از فرزندان سخت و دشوار باید کاهش پیدا کند، یعنی والدین نمیتوانند از این گروه کودکان انتظارهایی که از فرزندان معمولی دارند از آنها هم داشته باشند و به طور طبیعی حرف شنوی کودکان سخت و دشوار خیلی کمتر از فرزندان معمولی است و کودکان سخت و دشوار چالشها ومقاومت بیشتری دارند و شاید رفتاری را که کودکان معمولی با یکبار و دوبار گفتن انجام میدهد به کودکان سخنت و دشوار باید بارها گفته شود و شاید نیاز به مداخله جدی داشته باشد و خود والدین دست به اقدام بزنند.
دشتی اضافه میکند: رفتار کردن با این نوع فرزندان روشهای خاص و دشواری را دارد و نیاز که والدین این روشها را بیاموزند، در مقوله فرزندپروری نخستین نکته این است که والدین فرزندان خود را بشناسند و انتظارهای خود را با واقعیتهای موجود فرزندان تطبیق دهند یعنی تلاش کنند که فرزندان خود را بر اساس استاندارهای مورد نظر خودشان بزرگ کنند، ضرورت دارد که پدر و مادر انتظارات خود را از فرزندان بر مبنای خلقیات موجود فرزندان تنظیم کنند.
وی خاطرنشان میکند: اگر برای کودکان تشخیص بیش فعالی گرفته است باید والدین بدانند که از کودکان بیش فعال باید انتظارهای محدودی داشته باشند، گاهی اوقات در زندگی در مورد برخورد با این گروه از کودکان دادان تلفن همراه به آنها معمولاً چالش برانگیز بوده و مشکل ایجاد میکند و کنترل کردن لحظه به لحظه کودکان بیش فعال برای والدین دشوار است و این گروه از کودکان را هم عصبیتر و پرخاشگرتر میکند
روانشناس زوج درمانگر و مشاور خانواده تصریح میکند: اگر والدین بخواهند بدانند که این دسته از کودکان هنگام استفاده از تلفن همراه وارد چه برنامههایی شده و چه استفادهای از آن میکنند این نوع رفتار والدین این گروه از بچهها را عصبیتر میکند و باید والدین یک بازه زمانی را برای استفاده از تلفن همراه برای این گروه از فرزندان تعیین کنند و گوشی را که فیلترهای لازم را دارد به دست این کودکان بدهند که نتوانند وارد هر برنامهای شوند و بهتر است که والدین از سیمکارتهای مخصوص کودکان استفاده کنند که محدودیتهایی را برای کودکان دارد که نمیتوانند وارد هر نوع برنامه و شبکه ای شوند.
وی با بیان اینکه معمولاً والدین برای رفتار کردن مناسب و اعمال رفتارها با کودکان بیش فعال با چالش روبهرو میشوند، عنوان میکند: یکی از کارهای اساسی که باید والدین به آن توجه کنند اینکه فضای خانواده و روابط همسران و والدین با دیگر فرزاندانشان در خانواده تحت تاثیر بدرفتاری و مشکلات کودکان بیش فعال آنها قرار نگیرد و در خانواده وحدت رویه برای برخورد با فرزندان بیش فعال را داشته باشند و باید این گروه از والدین به طور مرتب و مستمر با یک روانپزشک و مشاور که با خلیقات فرزندشان آگاه است برای تربیت اصولی فرزند و گرفتن راهکار در ارتباط باشند، ضرورت دارد که پدر و مادر این گروه از فرزندان، انتظارهای خود را از فرزند در مورد موفقیت تحصیلی، نظم و برنامهریزی کاهش دهند تا شرایط زندگی برای آنها قابل تحملتر شده و از رفتارهای این گروه از کودکان خسته نشوند.
به وضوح پیدا است که در خانوادهها یکی از دغدغههای تربیتی والدین، کنترل میزان وابستگی آنها به فرزندانشان به خصوص کنترل عشق زیاد به فرزند است، همیشه محبت به فرزند توصیه میشود، اما نباید مقدار آن به حدی باشد که آسیب به هر دور طرف وارد کند، بیخیالی و بیتوجهی در کنترل عشق زیاد به فرزند میتواند اثرات بسیار مخربی برای دو طرف داشته باشد، بسیاری از والدین با پذیرش نقش فداکار در زندگی، علاوه بر خودشان زندگی فرزندشان را نیز نابود میکنند.
برخی والدین هم عقیده دارند سختگیری نسبت به فرزندان، بهترین شیوه تربیتی و ضامن موفقیت آنها در آینده است، در این راستا، برخی از پدر و مادرها برای سختگیری حد و حدودی قائل میشوند و فراموش میکنند هر کودکی به طور طبیعی تمایل به آزادی و استقلال عمل دارد.
سختگیری بیش از حد، روح آزادی را در کودک از بین میبرد و این ایده اشتباه را در او به وجود میآورد که آزاد و مستقل بودن، نامطلوب است، در دنیای پررقابت امروز، کودکان باید اعتماد به نفس داشته باشند که این هم تنها از طریق پشتیبانی والدین آنها به دست میآید.
بهترین شیوه فرزندپروری آن است که همراه با کنترل مناسب و محبت کافی باشد، برای ایجاد پیوندی قوی بین والدین و فرزندان، داشتن ارتباط خوب، حیاتی است، چنین ارتباطی، کار والدین را برای صحبت درباره مسائل پیچیده با فرزندان در هر سنی که باشند، آسانتر میکند، یکی از سختترین کارها آن است که والدین یاد بگیرند که چطور باید به رفتار کودک پاسخ بدهند، برای برقراری ارتباط بهتر با فرزندان باید پدر و مادر تعریفوتمجید، بازی کردن و درست گوش دادن به فرزند را تمرین کنند.




نظر شما