۷ روز گذر از تاریخ تا رسیدن به اوج همبستگی و نشاط

هفت روز و هفت شب با ۲۰۰ رویداد و هزاران شهروند همه و همه بهانه‌ای بود تا به اصفهان و اصفهانی بودن خود ببالیم و خاک این شهر را طوطیای چشم خود کنیم.

به گزارش خبرنگار ایمنا، اصفهان همچون نگینی در شهرهای جهان اسلام می‌درخشد، هر جای این شهر قدم می‌زنی جلوه فرهنگ، هنر، معماری و تمدن را می‌بینی، بی‌دلیل نبوده است که افرادی همچون «شاردن» و «ناصرخسرو» در سفرنامه‌های خود این‌چنین اصفهان و مردمش را توصیف کرده‌اند و از این شهر به‌عنوان بهشت ثانی یاد می‌کنند، حتی حمله و تاراج مغول و ویرانگری ظل‌السطان نیز نتوانست تاریخ و تمدن این شهر را از بین برد و در آینده هم هیچ فردی نمی‌تواند تاریخ و تمدن این شهر را ویران کند، چون بنا به گفته یکی از اندیشمندان جهان معاصر «تاریخ و تمدن هر کشور به دست مردمان آن نابود می‌شود» و اصفهان با وجود مفاخر بزرگی همچون شیخ‌بهایی، علی‌اکبر اصفهانی، میرفندرسکی، کمال‌الدین اصفهانی، میرزا محمدمهدی امامی، بانو امین، شهید کاظمی و هزاران نفر همچون این افراد مگر می‌شود تمدن و تاریخ آن نابود شود؟

۷ روز گذر از تاریخ تا رسیدن به اوج همبستگی ونشاط

بر فراز ایوان عالی‌قاپو به شکوه میدان امام نگاه می‌کنم، به گره خوردن هنر و معنویت در مسجد امام (ره) نگاه می‌کنم، با خود فکر می‌کنم افرادی که اقدام به ساخت این معماری باشکوه کردند، آیا فکر می‌کردند در برهه‌ای از زمان هفته‌ای به نام اصفهان برای معرفی این شهر و نکوداشت مفاخر آن برگزار شود؟ در حال مرور این افکار هستم که صدای شادی و کف زدن از سمت بازار قیصریه توجهم را جلب می‌کند، باورکردنی نیست، «چوگان» در میدان امام (ره) در حال اجرا است. جمعیتی انبوه آمده‌اند که این مسابقه را تماشا کنند، برای من که فقط شنیده بودم در زمان صفویه چوگان در این میدان اجرا می‌شده، برگزاری این مسابقه جالب است، از کاخ عالی‌قاپو خارج می‌شوم و خود را به جمعیت می‌رسانم، هرچه جلوتر می‌روم جمعیت بیشتر می‌شود، پدرانی که فرزندانشان را روی شانه خود حمل کرده‌اند تا از میان ازدحام جمعیت بهتر مسابقه را تماشا کنند، به انبوه جمعیت نگاه می‌کنم، همه با هیجان و شادی خاص مسابقه را نگاه می‌کنند.

۷ روز گذر از تاریخ تا رسیدن به اوج همبستگی ونشاط

حس افتخار به اصفهانی بودن

از مرد جوانی می‌پرسم: «اینجا چه خبر است؟»، قبل از اینکه پاسخ دهد، مجری برنامه ضمن خوشامدگویی به شهروندان اعلام می‌کند که این مسابقه به مناسبت هفته فرهنگی اصفهان توسط شهرداری در حال اجرا است. مرد جوان حال پاسخ می‌دهد: «این سومین برنامه‌ای است که از صبح تاکنون دیده‌ام و به مناسبت هفته فرهنگی اصفهان اجرا می‌شود.»

از او می‌پرسم به‌عنوان یک شهروند چه حسی دارد که در برنامه‌های هفته فرهنگی اصفهان شرکت می‌کند؟ او تنها یک جمله پاسخ می‌دهد: «حس افتخار به اصفهانی بودنم.»

۷ روز گذر از تاریخ تا رسیدن به اوج همبستگی ونشاط

افزایش تعلق و افتخار شهروندان در برنامه‌های هفته فرهنگی اصفهان

جلوتر می‌روم تا مسابقه را تماشا کنم، خانواده‌ای را می‌بینم که به همراه دو فرزند خردسال آمده‌اند تا مسابقه را تماشا کنند، لهجه شیرین آن‌ها توجهم را جلب می‌کند، لهجه‌شان نشان می‌دهد ساکن استان دیگری هستند، از پدر خانواده درباره هفته فرهنگی اصفهان و برنامه‌های آن می‌پرسم، او در حالی که فرزند خردسالش را روی بالای شانه‌هایش قرار می‌دهد، می‌گوید: «خوش به حال مردم اصفهان، کاش ما در این شهر زندگی می‌کردیم، در شهری که ما زندگی می‌کنیم با وجود مفاخر فراوانی که داریم، متأسفانه این‌گونه برنامه‌ها اجرا نمی‌شود و همین امر باعث شده است که مردم شهرمان به‌خصوص جوانان در مکالمات روزمره خود عنوان کنند مگر شهر ما چه دارد؟»

وی ادامه می‌دهد: «شاید برای مردم اصفهان برگزاری این برنامه‌ها عادی باشد، چون شهرداری آن در طول سال از این‌گونه برنامه‌ها زیاد برگزار می‌کند، اما در شهر صنعتی ما برگزاری یکی از برنامه‌ها با این کیفیت تبدیل به آرزو شده است، دلیل اینکه تأکید بر اجرای برنامه‌ها دارم این است که مردم بیشتر شهر و مفاخرشان را می‌شناسند و به بودن در این شهر افتخار می‌کنند.»

۷ روز گذر از تاریخ تا رسیدن به اوج همبستگی ونشاط

شادی و نشاط در برنامه‌های هفته فرهنگی اصفهان موج می‌زند

پاسخ این پدر مرا به فکر فرو می‌برد و مرا بهیاد پاسخ مشابه چند شب گذشته خانواده‌ای تبریزی در «جشن به‌افتخار اصفهان» که با حضور هزاران نفر از شهروندان اصفهانی در پردیس هنر اجرا شد، می‌اندازد، آن خانواده نیز اعلام کرده بودند که برگزاری جشن‌ها و رویدادهای هفته فرهنگی اصفهان در معرفی این شهر و مفاخرش نه‌تنها برای اصفهانی‌ها بلکه برای مردم غیر از اصفهان مهم است و جای این‌گونه جشن‌ها و رویدادها با این نوع کیفیت در بسیاری از شهرهای کشور خالی است.

به یاد جشن پردیس هنر می‌افتم، جشنی که در کنار همبستگی اجتماعی و اتحاد ملت، شادی و نشاط در آن موج می‌زد. دختربچه‌ای پنج‌ساله پرچم کوچک ایران را در دست گرفته بود و از اول تا آخر مراسم ایستاده پرچم را تکان می‌داد، یادم می‌آید از او پرسیدم از ایستادن خسته نمی‌شود؟ و او فقط لبخند می‌زند و به کار خود ادامه داد؛ خانواده این دختربچه پاسخ دادند: «این جشن برای حلما (دختر پنج‌ساله) بسیار جالب است، زیرا او علاقه فراوانی به کارتون دارد، ما هر چه سعی کردیم که میزان وابستگی و علاقه او را به شخصیت‌های کارتونی کم کنیم، نشد اما طی این چند روز با فضاسازی شعر و جشن‌هایی که در گوشه این شهر برگزار می‌شود، حلماح بیشتر درباره اصفهان می‌پرسد و ما در حد توان به او پاسخ می‌دهیم اما برای ما هم به‌عنوان یک شهروند اهل اصفهان، تازه متوجه اهمیت این شهر و وجود مفاخر بزرگ آن شده‌ایم و به‌نوعی دیدمان به این شهر و زندگی در آن بیش از گذشته مثبت شده است.»

۷ روز گذر از تاریخ تا رسیدن به اوج همبستگی ونشاط

توجه دهه نودی‌ها به مفاخر اصفهان

در حالی که حرف‌های این خانواده و خاطرات جشن بزرگ «به‌افتخار اصفهان» را مرور می‌کنم، مسابقه چوگان به اتمام می‌رسد. راهی چهارباغ می‌شوم، همچون مراسم افتتاحیه، در چهارباغ غوغای جمعیت و شادی شهروندان برپا است، یادم می‌آید کمتر از شش روز پیش در گذر فرهنگی و تاریخی مراسمی برگزار شد که از خردسال تا افراد سالخورده در آن شرکت کرده بودند و نکته جالب این بود که حتی کودکان خردسال از حضور و نشستن طولانی در این مراسم احساس خستگی نمی‌کردند و از والدین خود درباره افرادی که شبیه مفاخر اصفهان گریم شده بودند، می‌پرسیدند از اینکه چرا میرفندرسکی از شیری که از شیرخانه شاهی فرار کرده بود، نترسید و دختر نوجوانی که برایش جالب بود شخصیتی همچون بانو امین در آن دوران که اهمیتی به تحصیل زنان نمی‌دادند، اولین مدرسه دخترانه را در اصفهان تأسیس می‌کند و هزاران مورد مشابه دیگر.

در حالی که با عجله از گذر فرهنگی چهارباغ برای پوشش خبری برنامه عبور می‌کنم، یاد دو شب گذشته می‌افتم و با خود می‌گویم ای کاش نمایشگاه نقاشی بین‌المللی کودکان (پوپک) هنوز در این گذر فرهنگی پابرجا بود، نمایشگاه کودکانی سرتاسر رنگ و شور کودکانه که در اوج معصومیت آن، حاوی پیام‌های فرهنگی مهمی از نقاط مختلف جهان بود و آنچه این نمایشگاه و آثار را برجسته می‌کرد موضوع مشترک تمام آثار با محوریت معرفی شهر اصفهان و مشاغل آن بود، مشاغل و هویتی که پدربزرگان و مادربزرگان در قالب افسانه، روایت و خاطره برای نسلی که از بدو تولد با زندگی ماشینی و تکنولوژی گره‌خورده است، تعریف کردند و آن نسل بر اساس برداشت خود آن را به تصویر کشیده‌اند. یاد محسن، سارینا، علی، پیمان و چند کودک دیگر می‌افتم که در حاشیه برگزاری جشنواره پوپک در هفته فرهنگی اصفهان از آن‌ها مصاحبه گرفتم و همه آن‌ها به‌نوعی با زبان کودکانه خود، اعلام می‌کردند که اصفهان را دوست دارند و افتخار می‌کنند که در این شهر زندگی می‌کنند، حتی اگر صحبت این کودکان به خاطر انجام مصاحبه باشد، نظر خانواده آنان را نمی‌توان کتمان کرد؛ اکثر این خانواده‌ها اعلام می‌کردند که برگزاری هفته فرهنگی اصفهان حتی به‌اندازه یک تلنگر باعث شده است که خود و فرزندانشان بیشتر به هویت خود داشته‌های ارزشمند این شهر فکر کنند.

۷ روز گذر از تاریخ تا رسیدن به اوج همبستگی ونشاط

پس از پایان مراسم به سمت میدان امام حسین (ع) برمی‌گردم، زنگ ساعت ساختمان مرکزی شهرداری اصفهان به من یادآوری می‌کند که ساعت از ۲۳ گذشته است، اما همچنان خروشی در این شهر به مناسبت هفته فرهنگی پابرجا است؛ خروشی که در مراسم آغاز جشن «باهم بهتریم» در شهر رویاها شاهد آن بودم، هیاهویی و هیجانی که دهه نودی‌ها را به همراه خانواده خود به شهر رویاها کشانده بود.

۷ روز گذر از تاریخ تا رسیدن به اوج همبستگی ونشاط

هیجانی که بنا به گفته کودکان و نوجوانان یکی از بهترین و شادترین شب‌های زندگی خود را تجربه کردند، شادی و تشکر خانواده‌ها از شهرداری اصفهان بابت فراهم آوردن این شرایط که در کنار فرزندان خود بتوانند در هفته فرهنگی اصفهان لحظات شادی را تجربه کنند. آن‌ها حتی به شوخی می‌گفتند ای کاش همه ایام سال هفته فرهنگی اصفهان باشد تا بتوانند این لحظات شاد و پرنشاط را در کنار خانواده تجربه کنند.

از شلوغی چهارباغ می‌گذرم تا به سمت خانه بروم و در مسیر ضمن مشاهده تابلوهای چهره‌های مفاخر اصفهان بر سر چهارراه‌ها، با خود می‌گویم: «زنده‌باد اصفهان.»

کد خبر 657742

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.