تخلیه پادگان منتظری

« چند ماه پیش، احمد از چند جاسوس دستگیر شده بازجویی کرده بود. همه آنها از ترفند مشترکی برای دست‌یابی به اطلاعات استفاده کرده بودند. ترفندی که همان روز احمد آن را در سمینار آموزش حفاظت اطلاعات به این شکل برای بچه‌های سپاه و بسیج کرمانشاه توضیح داده بود: برادرا توجه کنن! ...»

به گزارش خبرنگار ایمنا، ایران درحالی به یکی از قدرت‌های موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمی‌رسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سال‌های آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راه‌اندازی این یگان انداخت.

فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانی‌مقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «حسن‌آقا به پهنای صورت اشک می‌ریخت. بچه‌ها سر بر خاک داغ گذاشتند.

- اللهم لک الحمد حمد الشاکرین

از سجده بلند شدند. دور موشک خالی بود. کار لیبیایی‌ها تمام شده بود. دسته بچه‌ها سینه‌زنان به طرف موشک عمود شده حرکت کرد و دور موشک حلقه زد. بچه‌ها سینه‌زنان و گریه‌کنان، دور موشک می‌چرخیدند. حسن‌آقا دست‌هایش را بلند کرد: خدایا شاهد باش! که ما این موشک را نه به انتقام خون برادرانمان که در جبهه شهید شدند و نه به انتقام خون خانواده‌هایمان که در خانه‌ها و شهرهایش شهید می‌شوند که به انتقام خون علی‌اصغر حسین به سمت یزید زمان پرتاب می‌کنیم.

گریه بچه‌ها شدیدتر شد. لیبیایی‌ها هاج‌وواج، کناری ایستاده بودند و نگاه می‌کردند. نیم ساعت بعد موشک عاشورایی به آسمان پرتاب شد و از دیدرس چشم‌های قرمز و پف‌کرده بچه‌ها خارج شد. فردای آن روز بعد از اصابت موشک به بغداد، که محل دقیق اصابتش به شدت سانسور شد، صدام ضمن یک سخنرانی مفصل اعلام کرد که برای تلافی این حمله عجله نخواهد کرد. با این سخنرانی بمباران شهرها متوقف شد، اما اجرای نقشه‌ای که عراق برای قطع موشک باران‌های ایران کشیده بود، تازه کلید خورد.

ساعت هشت صبح یک روز پاییزی بود و برگ‌های زرد و نارنجی و قرمز زمین پادگان شهید منتظری را فرش کرده بودند. زیبایی و شکوه دریاچه با برگ‌های شناور رویش بیشتر به چشم می‌آمد. هرچند که چشم‌ها هنوز به لختی درخت‌های بلند اطراف دریاچه و درختچه‌های کوچک تازه کاشته شده در محوطه عادت نداشتند. نزدیک دو سال از تحویل پادگان منتظری به یگان موشکی می‌گذشت و توی این مدت پادگان خیلی عوض شده بود، بچه‌های مهندسی همراه حاج‌آقا لشگریان در تمام روزهایی که سرساخت موضع نبودند، مشغول رسیدگی به سر و وضع پادگان بودند. سوله‌های بزرگ تست و تجهیز موشک، ساختمان نمازخانه و ساختمان غذاخوری و ساختمان آسایشگاه در همین فرصت‌ها ساخته شده بودند، محوطه هم جدول‌بندی و درختکاری شده بود.

ماشین قیر صاف‌کن و غلتکی که کنار در ورودی بود، نشان می‌داد که این روزها هم آسفالت پادگان در دست اقدام است. حسن‌آقا سپرده بود بعد از آسفالت، فکری هم به حال دستشویی‌ها بکنند.

احمد با قیافه‌ای خسته و گرفته پشت در اتاق حسن‌آقا رسید. از داخل، صدای رادیو می‌آمد. با خیال راحت از اینکه حسن‌آقا بیدار است، چند تقه به در زد. دیشب از هول اینکه هرچه زودتر بیاید و این خبر را به حسن‌آقا بدهد، درست نخوابیده بود.

شاید هر نیم ساعت یک بار بیدار شده بود و ساعت را نگاه کرده بود. منتظر صبح بود ولی انگار صبح با او لج کرده بود. با صدای بفرمای حسن‌آقا وارد کاخ سفید شد. حسن‌آقا داشت صبحانه می‌خورد: به موقع اومدی، بفرما» احمد بدون مقاومت و تعارف نشست سر سفره. بدون مقدمه رفت سر اصل مطلب: میگم حسن‌آقا! فکر کنم باید دستور بدین پادگان رو تخلیه کنن.

- اینجا رو؟ واسه چی؟ بچه‌ها اینجا راحت هستن.

- احتمالاً همین روزا پادگان رو بمباران کنن. لقمه نان و پنیر توی دست حسن‌آقا ماند.

- از کجا می‌گی احمد؟

چند ماه پیش، احمد از چند جاسوس دستگیر شده بازجویی کرده بود. همه آنها از ترفند مشترکی برای دست‌یابی به اطلاعات استفاده کرده بودند. ترفندی که همان روز احمد آن را در سمینار آموزش حفاظت اطلاعات به این شکل برای بچه‌های سپاه و بسیج کرمانشاه توضیح داده بود: برادرا توجه کنن! هر جایی اعم از تاکسی و اتوبوس و غیره که رفتین. اگه یه نفر برگشت و گفت ماشاء الله این برادرای سپاه یا موشکی افتخار آفریده‌ن و چه‌وچه، یعنی دیدین خودش سر صحبت رو باز کرده و داره از موفقیت بچه‌ها، یا زمان احتمالی حمله و یا جای عملیات، چه عملیات‌های زمینی و چه موشکی حرف می‌زنه، بدونین که احتمال داره این خودش از عوامل اطلاعاتی و جاسوسی دشمن باشه. اگه ماشین دارن شماره ماشین رو یادداشت کنین و به ما اطلاع بدین. یا اینکه خلاصه حتماً به یه نحوی علامت‌گذاری کنین و به عوامل اطلاعاتی گزارش کنین.

کد خبر 637788

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.