چگونه طلاق عاطفی زوجین شکل می‌گیرد؟

رابطه ضعیف در ارتباط عاطفی زن و شوهر به سردی روابطی که یک زوج می‌توانند با هم داشته باشند منجر می‌شود؛ مانند رابطه روحی، جسمی، عاطفی و حتی کلامی، وجود این مشکل در یک رابطه باعث بی‌مهری و کم شدن محبت در خانواده و در نتیجه طلاق عاطفی می‌شود.

به گزارش خبرنگار ایمنا، زوج‌ها در بیگانگی کلمات و احساس یکدیگر گم شده‌اند و تنها برای هم حکم یک هم‌صحبت که به او عادت کرده‌اند را دارند. این افراد از لحاظ روحی و جسمی از یکدیگر فاصله می‌گیرند و مرزهایی را برای همدیگر مشخص کرده‌اند و هر کدام در خلوت و افکار خود دیگری را متهم می‌کنند و دنبال مقصر هستند. درک نکردن صحیح رفتار و گفتار یکدیگر، نداشتن شناخت کافی از روحیات طرف مقابل و عاقبت بی‌علاقگی و سردی نسبت به شریک زندگی خود، دست به دست هم می‌دهد تا یک طلاق عاطفی را در زندگی زوج‌ها به وجود آید، هیچ آمار دقیقی از میزان وجود طلاق عاطفی در دست نیست ولی می‌توان به جرأت گفت آمار طلاق عاطفی کشور ما از طلاق قانونی بیشتر است.

طلاق عاطفی حالتی است که زوجین در کنار هم زندگی می‌کنند ولی هیچ‌گونه ارتباط کلامی جسمی و عاطفی بین آنها وجود ندارد و افراد از "ما" به "من" تبدیل می‌شوند. زن و مرد به سردی در کنار هم زندگی می‌کنند ولی هیچ‌گاه تقاضای طلاق قانونی نمی‌کنند. در طلاق عاطفی، زن و شوهر بدون اینکه به طور رسمی از هم جدا شوند، عواطف خود را از هم دریغ کرده و روی از هم برمی‌تابند، زن و مرد با اینکه در یک خانه و زیر یک سقف زندگی می‌کنند، باهم غذا می‌خورند، باهم کار می‌کنند، باهم به مسافرت می‌روند، اما در اصل دو انسان بیگانه و بی‌تفاوت و بی‌احساس نسبت به هم هستند و سر هر کدام‌شان به مسائل و امور خود گرم می‌شود.

نحوه شکل‌گیری طلاق عاطفی

در شرایطی که زن و مرد از لحاظ روحی و روانی، علاقه‌ای به ادامه زندگی مشترک‌شان ندارند، پس از یک دوره طولانی، دعوا و جر و بحث، از وضعیت دشمنی و تنفر گذشته وارد موقعیت بی‌تفاوتی می‌شوند. بی‌تفاوتی آخرین مرحله روابط احساسی بین زن و مرد است. زوجین باهم زندگی می‌کنند ولی فقط جسم خاکی آنان باهم است و هیچ تعلق روحی و روانی نسبت به هم ندارند و در همین زمان بیشتر انحرافات اخلاقی و آسیب‌های اجتماعی، روحی و روانی پیش می‌آید.

بالاترین دلیل ازدواج انگیزه است، اگر این انگیزه درست نباشد و زن و مرد تمایلات خود را درنظر نگیرند و تن به ازدواج دهند سرانجام جز سردی و بی‌تفاوتی نخواهند دید. ازدواجی موفق است که زن و مرد، ویژگی‌های همسر خود را بدانند و بپذیرند و با شناخت و آگاهی و انگیزه سالم ازدواج کنند.

نتایج و تبعات طلاق عاطفی

طلاق عاطفی باعث می‌شود میزان اعتماد افراد به یکدیگر کم شده و نسبت به یکدیگر دچار سوءتفاهم شوند افراد خانواده مدام دچار اشتباه شده و به دلیل نداشتن تکیه‌گاه جدی در زندگی احساس یاس و سرخوردگی می‌کنند و با انواع بیماری‌های روانی و روحی دچار می‌شوند.

از یک سو زنانی قرار دارند که در این زندگی صاحب فرزند بوده و فاقد پشتوانه و حمایت مادی و معنوی هستند و امکان تأمین معاش خود را ندارند، بنابراین ناچارند با وضعیت موجود سازگاری کنند و به رغم بی‌مهری و بی‌توجهی شوهر به سقف مشترک زناشویی در کنار فرزندان تن دهند و از سوی دیگر مردانی هستند که استطاعت پرداخت مهریه را ندارند.

بنابراین تحمل شرایط موجود را ترجیح می‌دهند اما غافل این که هر یک برای پر کردن خلاءهای عاطفی خود، فرد دیگری را جایگزین کرده‌اند، در طلاق عاطفی زوجین هیچ‌گونه حس، نشاط و درک متقابلی ندارد و در واقع به اجبار زیر یک سقف زندگی می‌کنند ممکن است خانمی به دلیل فشار اقتصادی و این که شغل و درآمدی ندارد مجبور است با همسرش زندگی کند.

فقدان آموزش؛ معضل اصلی

روان‌شناسان تاکید دارند که جامعه ایرانی در یک مرحله گذار قرار دارد که نه کاملاً سنتی و نه کاملاً مدرن است. در چنین فضایی نه آموزش‌های درون خانواده گسترده وجود دارد و نه آموزش‌های یک جامعه مدرن و از این رو دچار بحران هستیم و فاجعه‌ای برای خانواده‌های ایرانی در پیش است.

انسان‌ها دو روح در دو جسم هستند که در کنار هم قرار می‌گیرند و در عین حال که مستقل هستند و در کنار هم زندگی می‌کنند و برای «من» بودنشان احترام قائلند این «من» باید حفظ شود و در کنار یک «من» دیگر باید «ما» بشود و با همدیگر حرکت کنند این دو «من» در کنار هم وجود دارند. شخصیتی با خصوصیاتی رشد کرده است و من ایجاد شده است و اصلاح این خیلی سخت‌تر است از نو ساختن. این فروریختن من و ساختن یک من جدید بسیار سخت است. نیاز به آموزش و مهارت یابی دارد.

وقتی زن و شوهر، از «ما» به «من» تبدیل می‌شوند، طلاق عاطفی رخ می‌دهد. در ازدواج نباید یکی در دیگری هضم یا حذف شود و قطعاً استقلال «من ِ افراد» باید حفظ شود اما دو طرف می‌توانند با حفظ استقلال و «منِ» خود، «ما» شوند. ازدواج موفق «قرار گرفتن دو من در کنار یکدیگر» است.

روانشناسان اعلام کردند که معضل اصلی در فقدان آموزش است، برای آموزش هیچ برنامه‌ریزی نداریم، وزارت بهداشت چندی پیش برای موضوع آموزش‌های پیش از ازدواج و خانواده برنامه‌ای را مطرح کرد ولی هیچ گزارشی از نحوه اجرای آن ارائه نشده است. مسئولان و دستگاه‌های مرتبط با موضوع سلامت جسم و روان در کشور، وظیفه خود را باید به درستی انجام دهند.

ترجیح طلاق عاطفی بر قانونی به خاطر فرزندان

مادر همواره از دوری فرزندش نگران است و این که در صورت جدا شدن ممکن است فرزندش را از او بگیرند یا فرزندش آسیب می‌بیند، بنابراین به دلیل فرهنگ جامعه یا حتی فشار خانواده نمی‌تواند طلاق بگیرد. در چنین خانواده‌ای زوجین مجبورند بدون این که تفاهمی داشته باشند زیر یک سقف زندگی کنند. بنابراین اختلافات بین زوجین به تدریج باعث دوری و سرخوردگی آنها شده و طلاق عاطفی پیش می‌آید بسیاری از مواد طلاق عاطفی منجر به طلاق قانونی می‌شود.

از مهم‌ترین راهکارها برای درمان مشکل طلاق عاطفی میان طرفین، مراجعه به مشاوره و طی کردن جلساتی برای معالجه فردی برای درمان روحی و روانی و جلساتی برای معالجه دو نفره با حضور طرفین برای ترمیم روابط بین آنها است.

راه حل دیگر پایین آوردن توقعاتی است که زوجین از یکدیگر دارند، آنها باید به یکدیگر بفهمانند که در هر شرایطی خود فرد برای او مهم‌تر از توقعات طرفین است همین به طرف مقابل احساس آرامش و اطمینان می‌دهند. در حالی که توقعات بالای زوجین از یکدیگر جدا می‌کند و باعث سوءتفاهماتی غیر واقعی میان آنها می‌شود باید اوضاع را به گونه‌ای تغییر دهید که دو طرف احساس کنند می‌توانند به یکدیگر تکیه کنند.

بیماری جسم و روح

فردی که دچار طلاق عاطفی شده است به خود و سلامت فردی خود بی‌توجه می‌شود و حتی به سلامت دیگر افراد خانواده نیز اهمیت کمتری می‌دهد؛ وظایف خود را به درستی انجام نمی‌دهد و مسئولیت‌های خود را در مقابل دیگر افراد خانواده به سردی و بی‌هیچ میل و رغبتی انجام می‌دهد.

اگر این فرد یک خانم باشد نسبت به نظافت منزل و دیگر امور مربوط کندتر از قبل عمل می‌کند و اکثراً همیشه کارهای عقب‌مانده یا نیمه‌کاره دارد ولی حوصله و رغبتی برای انجام دادن آن‌ها ندارد. اگر یک مرد باشد نسبت به کار کردن و وظایف خود سردتر از قبل می‌شود و این مشکل موجود را دو برابر می‌کند، آشفتگی روحی و ذهنی به آشفتگی ظاهری گره می‌خورد و وضع را بدتر از قبل می‌کند.

شخص از لحاظ روحی در شرایطی قرار دارد که هیچ رغبتی برای شاد بودن یا حضور در جمع‌های شاد ندارد و عموماً تنهایی را ترجیح می‌دهد تا کم‌کم به افسردگی دچار می‌شود و به جز سلامت روحی که بیمار شده است سلامت جسم نیز به خطر می‌افتد.

ضرورت آموزش‌های پیش از ازدواج

تحقیقات اثبات کرده است ریشه مشکلات و بن‌بست‌های این نوع همسران و مخصوصاً زوج‌های جوان اغلب نخواستن و یا دوست نداشتن یکدیگر و یا عدم تمایل به داشتن یک زندگی سعادتمند توأم با آرامش نیست، مشکل اصلی در نتوانستن‌ها است. نتوانستن‌هایی که ناشی از ندیدن آموزش کافی و لازم برای شروع یک زندگی مسئولانه و آگاهانه و از سوی دیگر، عدم مهارت و توانایی در برقراری ارتباط‌های دوستانه، عاطفی و صمیمانه و اظهار محبت و عشق به طرف مقابل به عنوان شریک اصلی زندگی است.

بنابراین بخش عمده بی توجهی زوج‌ها به یکدیگر ناشی از ناآگاهی از مهارت‌های ارتباطی است که مانع از بروز احساسات و عواطف می‌شود یا مانع از بروز عواطف و احساسات به شکل سازنده و سالم می‌شود. فراهم کردن بستر فرهنگی مناسب، آموزش مهارت‌ها زیر نظر مشاور و روانشناس، آموزش مهارت‌ها در مدرسه و در رسانه‌ها نقش به سزایی در کاهش طلاق عاطفی دارد. البته در آموزش باید مبانی علمی و از آن مهم‌تر، مبانی فرهنگی را مدنظر قرار داد.

نقش مشاوره و زوج درمانی در کاهش طلاق عاطفی

یکی از مهم‌ترین مواردی که اغلب مورد غفلت واقع می‌شود حضور زوجین در کنار هم در هنگام مشاوره است، روانشناسان تاکید دارند این موضوع هم در هنگام ازدواج و برای تصمیم‌گیری و انتخاب شریک زندگی اهمیت دارد و هم بعد از ازدواج برای تحکیم روابط و رفع مشکلات رفتاری و تعاملی زوجین اهمیت دارد. نکته مهم این است که زوجین بپذیرند که مشکلاتی که با هم دارند مشکل رفتار فردی نیست بلکه مشکل میان فردی است.

یکی از راهکارهایی که می‌تواند تأثیر زیادی در شفاف سازی، کاهش سوءتفاهم‌ها و باز کردن گره‌ها در روابط زوجین داشته باشد، زوج درمانی است، زوج درمانی رویکردی است که در آن جلسات درمانی مشترک میان زن و شوهر برای تغییر دادن روابط آنان در جهت مطلوب برگزار می‌شود.

کد خبر 559000

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.