کتاب وقتي مهتاب گم شد

  • پیامی که حاج‌قاسم برای شهید علی خوش‌لفظ نوشت

    فرهنگپیامی که حاج‌قاسم برای شهید علی خوش‌لفظ نوشت

    یک کاربر فضای مجازی به پیامی اشاره کرد که حاج‌قاسم برای شهید «علی خوش‌لفظ» نوشته بود.

  • ماجرای اولین‌ وصیت‌نامه راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد»

    فرهنگماجرای اولین‌ وصیت‌نامه راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد»

    «خطم چندان خوب نبود و اصلاً نمی‌دانستم چه باید بنویسم. فقط حس دیدن آن شهید مرا به نوشتن وصیت‌نامه ترغیب کرده بود. کتابی همراهم بود که با خود به جبهه آورده بودم. داخل آن وصیت‌نامه یک شهید نوشته شده بود. من هم وصیت‌نامه‌ام را بی‌هیچ کم و کاستی از روی آن نوشتم.»

  • پایگاه راه خون

    فرهنگپایگاه راه خون

    «اینجا هم جایی برای اهدای خون است اما نه از آن اداره‌هایی که شما می‌گویی. این راه، این جاده، این مسیر، راه خون است و بی‌دلیل این نام برای این جاده انتخاب نشده است. بعدها می‌فهمی که مسیر این کوه‌ها با لودر و بلدوزر باز نشده، بلکه با خون باز شده است.»

  • واحد کانکس مرغ!

    فرهنگواحد کانکس مرغ!

    «جعبه‌ها سنگین بودند. از سر کنجکاوی یکی از آنها را باز کردم. گلوله خمپاره ۱۲۰ میلی‌متری به نظر می‌رسید. وزن هر گلوله بیش از ۲۵ کیلوگرم بود. طی یک ساعت مهمات را خالی کردیم. منتظر فرمان بعدی بودیم که کسی گفت: نیروهای اعزامی از همدان که با کانکس حمل مرغ آمده‌اند در محوطه به خط شوند.»

  • وجعلنا کار خودش را کرده بود

    فرهنگوجعلنا کار خودش را کرده بود

    «آیا کار با وجعلنا درست می‌شد؟ ایمان حبیب و اراده او می‌گفت بله، اما مهتاب آن بالا به نفع عراقی‌ها چشمک می‌زد. هنوز گام‌های اول را برنداشته بودیم که یک رعد و برق آن سوی آسمان افتاد و زمین و آسمان روشن شد، همه نشستیم.»