به گزارش خبرگزاری ایمنا، ۸ آذر ۱۳۷۶ رویدادی است که میلیونها ایرانی را در یک موج بزرگ احساس، هیجان، اضطراب و غرور، به هم پیوند زد. «حماسه ملبورن» نه فقط یک مسابقه فوتبال، بلکه داستان جنگیدن تا آخرین نفس، ایستادگی در برابر ناممکن و نوشتن سرنوشتی است که هنوز بعد از سالها با شنیدن نامش لرزه به تن آدم میافتد؛ مسابقهای که ایران را دوباره به جام جهانی رساند و فوتبال کشور را وارد عصر جدیدی کرد.
فوتبال؛ انفجار احساس
۲۸ سال گذشته است، اما هنوز وقتی کسی نام «ملبورن» را به زبان میآورد، یک تصویر مشترک در ذهن همه نقش میبندد: خداداد در حال دویدن… دایی در حال فریاد… عابدزاده با مشتهای گرهکرده… و میلیونها نفر در ایران که اشک میریختند.
حماسه ملبورن، یک خاطره جمعی است؛ یک شب که تاریخ ورزش ایران را تغییر داد، اما برای فهمیدن عظمت آن اتفاق باید از کمی قبلتر شروع کرد…

فصل اول: مسیر سختی که ایران را به دروازه ملبورن رساند
راه دشوار ایران تا پلیآف | از ناامیدی تا دوباره برخاستن
تیمملی ایران در دهه ۷۰ شمسی، نسلی داشت که استعدادش کمنظیر، اما مسیرش پر از پیچ و خم بود. شکست عجیب مقابل قطر، بازیهای پراسترس برابر ژاپن و نتایج غیرمنتظره، ایران را مسیر مستقیم به جام جهانی دور کرد.
حتی رسانهها هم گاهی ناامید میشدند، اما مردم نه. در هر بازی، استادیوم آزادی با بیش از صد هزار نفر پر میشد. ایران به پلیآف رفت؛ آخرین فرصت.
فصل دوم: بازی رفت در آزادی | آغاز جنگ بزرگ
ایران ۱ – استرالیا ۱؛ مساویای که همه چیز را سخت کرد
۱۲۰ هزار نفر در آزادی آمده بودند. ایران گل اول را با کریم باقری زد، استادیوم منفجر شد، اما استرالیا با هنری کیول بازی را مساوی کرد. یک گل استرالیا در آزادی، مثل پتکی بر سر امیدها بود. اما هنوز چیزی تمام نشده بود.
بازی اصلی در ملبورن مانده بود…
فصل سوم: روزی که ایران در سکوت خیابانها تنفس میکرد
چند ساعت آخر قبل از بازی؛ اضطرابی که کشور را فرا گرفته بود
۸ آذر ۷۶، ظهر روز مسابقه، در ایران سکوتی عجیب جریان داشت. در رادیو فقط درباره بازی حرف میزدند. در مغازهها همه چشم به ساعت بودند. در خانهها خانوادهها کارهایشان را زودتر انجام داده بودند تا مبادا لحظهای از بازی را از دست بدهند.
در ملبورن اما ماجرا کاملاً متفاوت بود: ۹۰ هزار استرالیایی آمده بودند تا صعود تیم محبوبشان را جشن بگیرند. همه اطمینان داشتند که ایران شانسی ندارد، اما فوتبال همیشه با کسانی است که تا آخرین لحظه دست نمیکشند.
فصل چهارم: روایت سینمایی از لحظه ورود تیم به زمین
شروع نبرد | ثانیههایی که قلبها را بند آورد
هنگامی که بازیکنان ایران از تونل ورودی بیرون آمدند، صدای تشویق استرالیا مثل موجی آنها را احاطه کرد، اما بازیکنان ایران یک چیز داشتند که رقیب نداشت: ایمان به برگشتن به خانه با پیروزی.
عابدزاده جلوتر از همه، با همان غرور همیشگی وارد زمین شد. خداداد عزیزی لبهایش را خشک میکرد. علی دایی مثل یک فرمانده باتجربه اطراف را نگاه میکرد. باقری آرام اما مصمم بود.
و بازی شروع شد…
فصل پنجم: نیمه اول | استرالیا حمله میکند، ایران مقاومت
در نیمه اول، ایران تقریباً مالکیت توپ نداشت. استرالیا مثل سیلی قدرتمند حمله میکرد. ضربه سر، شوت، توپهای بلند، پاسهای عمقی… همهچیز.
اما وسط این طوفان، یک نفر ایستاده بود: احمدرضا عابدزاده. او توپهایی را مهار میکرد که تماشاگر استرالیایی را شوکه میکرد. بارها توپهایی که بوی گل میداد، در دستهای او خاموش شد.
اگر آن نیمه ایران گل نمیخورد، فقط یک دلیل داشت: عابدزاده.
فصل ششم: شروع کابوس؛ ۲ گل پیاپی استرالیا
دقیقههای سیاه ایران؛ ۲-۰ عقب
با شروع نیمه دوم، فشار استرالیا غیرقابل تحمل شد. در دقیقه ۴۸، کیول گل زد. در دقیقه ۵۴، گل دوم هم وارد دروازه ایران شد.
۲–۰ و تقریباً همهچیز تمام شده به نظر میرسید.
در ایران بسیاری اشک ریختند. بعضی تلویزیون را خاموش کردند. برخی از شدت استرس نمیتوانستند نگاه کنند، اما در همان لحظه که همه ناامید بودند، در زمین یک ایمان کوچک وجود داشت که قرار بود بزرگترین اتفاق فوتبال ایران را رقم بزند.

فصل هفتم: بازگشت ققنوس؛ لحظهای که ایران دوباره متولد شد
علی دایی، پاس طلایی و انفجار اولین امید
دقیقه ۷۱ توپی که هیچکس فکر نمیکرد تبدیل به گل شود، توسط علی دایی تبدیل شد به نقطه شروع بازگشت. دایی توپ را گرفت، از دو بازیکن رد شد، پاس را به باقری رساند و باقری ضربه را زد: گل ایران! ۲–۱؛ ایران زنده شد. آن گل، مثل شعلهای در دل سرد بازیکنان روشن شد.
فصل هشتم: سه دقیقهای که تاریخ جهان فوتبال را تغییر داد
پاس دایی، فرار خداداد، گل جاودانه
سه دقیقه بعد، معجزه رخ داد؛ خداداد توپ را گرفت. سریعتر از باد دوید. مدافع را جا گذاشت. دروازهبان جلو آمد. خداداد ضربه زد و توپ رفت توی دروازه!
«گل ایران! گل ایران! ما رفتیم جام جهانی!»
این جمله هنوز در گوش مردم میپیچد. این صحنه هنوز میلیونها بار دیده میشود. آن شب، آن گل، تبدیل شد به هویتی مشترک برای یک ملت.
فصل نهم: ۱۰ دقیقه پایانی، طولانیترین ۱۰ دقیقه تاریخ
مقاومت ایران، هجوم استرالیا، دیوار آهنین عابدزاده
استرالیا بعد از گل دوم ایران مثل تیمی وحشی حمله میکرد. هر ضربه، هر کرنر، هر سانتر، خطرناک بود. در یک صحنه، توپ تقریباً از خط گذشت اما عابدزاده آن را با دست بیرون کشید.
بعدها کارشناسان خارجی گفتند: «Only a legend could save that ball.» «فقط یک افسانه میتوانست آن توپ را نجات دهد.»
با سوت پایان، استرالیا روی زمین افتاد و ایران پرواز کرد.

فصل دهم: سینمای خیابانهای ایران؛ اشکهایی که یک ملت را شست
جشن ملی صعود ایران به جام جهانی ۹۸
در همان ثانیهای که بازی تمام شد، ایران منفجر شد. ماشینها به خیابان آمدند، مردم رقصیدند، بوقها قطع نمیشد. در تبریز، مشهد، شیراز، اصفهان، تهران و حتی روستاهای دورافتاده؛
همه مردم تا صبح بیدار بودند. این شادی فقط ورزشی نبود؛ یک شادی ملی بود؛ یک رهایی جمعی.

فصل یازدهم: واکنش رسانههای جهان
رسانههای بینالمللی درباره حماسه ملبورن چه گفتند؟
CNN: «یکی از بزرگترین بازگشتهای تاریخ فوتبال.»
BBC: «ایران با یک معجزه واقعی به جام جهانی رفت.»
FIFA: «ملبورن ۱۹۹۷ یکی از دراماتیکترین بازیهای پلیآف جهان.»
نشریه گاردین: «شبی که استرالیا نمیدانست چگونه ببرد و ایران میدانست چگونه بماند.»
جهان فوتبال به احترام ایران ایستاد.

فصل دوازدهم: تحلیل کامل تاکتیکی بازی
ایران چگونه از ۲–۰ به ۲–۲ رسید؟
چهار عامل تاکتیکی مهم:
۱) تعویضهای دقیق ایوانکوویچ: او بین دو نیمه تیمی که فروپاشیده بود را دوباره ساخت.
۲) استفاده از ضدحمله سریع: با وجود حملات بیامان استرالیا، ضدحملهها رمز صعود بودند.
۳) هوش علی دایی در خلق موقعیت: دایی در آن شب فراتر از یک مهاجم ظاهر شد؛ او طراح دو گل تاریخی بود.
۴) تمرکز عابدزاده: او بیش از ۷ سیو حیاتی داشت؛ رکوردی خارقالعاده.
فصل سیزدهم: قهرمانان ملبورن
مردانی که یک ملت را جاودانه کردند
احمدرضا عابدزاده | دیوار آهنین
علی دایی | رهبر واقعی میدان
خداداد عزیزی | گلزن بزرگترین لحظه فوتبال ایران
کریم باقری | مردی که امید را زنده کرد
مهدی مهدویکیا | سرعت خستگیناپذیر
جواد زرینچه | دفاع منسجم
ایوانکوویچ | مربی آرام با ذهنی تیز

فصل چهاردهم: چرا حماسه ملبورن فراموش نمیشود؟
ایران - استرالیا فقط یک بازی نبود، بلکه:
- درس «تا آخرین دقیقه بجنگ» بود.
- نماد وحدت ملی بود.
- نقطه عطفی در هویت ورزشی ایران بود.
- افسانهای شد که نسلها آن را به نسل بعد منتقل کردند.
حماسه ملبورن، یک «لحظه» نبود، یک داستان بود؛ داستان مردمی که باور کردند ناممکن ممکن است.

شبی که هنوز در قلب ایران میتپد
۸ آذر ۷۶، ایران فقط به جام جهانی نرفت؛ ایران به جهان ثابت کرد که میتواند با قلبش بجنگد.
حماسه ملبورن، سندی است از اشک، اشتیاق، جنگیدن و ایمان تا وقتی فوتبال در ایران نفس میکشد، این حماسه هم زنده خواهد بود.



نظر شما