به گزارش خبرگزاری ایمنا، وقتی صحبت از «آتشسوزیهای مهیب» میشود، ذهنمان به طورمعمول به سمت گرمایش جهانی و تغییرات اقلیمی میرود. اما خبر تازه از دانشگاه یوتا مثل آب یخی روی این فرضیه سادهانگارانه ریخت: همه چیز فقط به دمای هوا و خشکی زمین ربط ندارد، بلکه سبک مدیریت جنگلها، آن هم در زمینهای صنعتی، میتواند حکم بنزین روی آتش را داشته باشد.
مطالعهای که بهتازگی در ژورنال Global Change Biology منتشر شده نشان میدهد که احتمال بروز آتشسوزیهای شدید در جنگلهای خصوصی صنعتی، یک و نیم برابر بیشتر از جنگلهای عمومی است، راز ماجرا کجاست؟ تراکم غیرطبیعی درختان، کاشتهشده در صفهایی مرتب، مثل یک ارتش سربازان چوبی آماده سوختن.
جنگل یا انبار هیزم؟
شرکتهای چوببری، به دنبال حداکثر سود، زمینها را به مزارعی از درخت تبدیل کردهاند: قطع کامل، کاشت مجدد درختان همسن و هماندازه، و انتظار برای برداشت بعدی طی ۸۰ تا ۱۰۰ سال. این روش شاید در ظاهر کارآمد باشد، اما در عمل همانند چیدن یک جعبه پر از کبریت کنار هم است. کافی است یک جرقه بیفتد تا آتش از تنهای به تنه دیگر مثل دومینو بتازد.
این تراکم بیرحمانه باعث میشود که آتش نهتنها در سطح زمین، بلکه خیلی سریع به تاج درختان برسد و با جهشهای آتشین، کیلومترها جلوتر را هم شعلهور کند. نتیجه؟ چیزی که محققان به آن «مگافایر» میگویند؛ آتشی که دیگر با هیچ نیروی انسانی قابل کنترل نیست.
دادههای لیزری؛ عینک ایکسری برای جنگلها
برای اثبات این فرضیه، محققان از یک ابزار شگفتانگیز استفاده کردند (لایدار (Lidar)). این فناوری با شلیک میلیاردها پرتو لیزر به جنگلها، نقشهای سهبعدی از ساختار دقیق درختان، بوتهها و پوشش گیاهی ارائه میدهد.
خوششانسی یا شاید بدشانسی؟ درست یک سال قبل از پنج آتشسوزی بزرگ که بیش از ۱.۱ میلیون هکتار از جنگلهای سیرا نوادا در کالیفرنیا را بلعید، دولت آمریکا این منطقه را با لایدار بررسی کرده بود. همین دادهها به دانشمندان امکان داد تا ببینند دقیقاً چه ساختارهایی از جنگل آتش را تغذیه کردهاند.
نتیجه روشن بود: هرچه تراکم درختان بیشتر، احتمال آتشسوزی شدید هم بالاتر، حتی در شرایط آبوهوایی وحشی و غیرقابل پیشبینی، این «چگالی چوبی» بود که تعیین میکرد جنگل شعلهور میشود یا زنده میماند.
مدیریت عمومی vs صنعتی؛ دو روی یک سکه سوخته
هرچند جنگلهای عمومی هم مشکلات خودشان را دارند. سیاستهای قرن نوزدهم آمریکا برای سرکوب آتشهای طبیعی و خاموش کردن سنتهای بومیان در استفاده از «آتشهای کنترلی»، جنگلها را بیش از حد پرپشت کرده است. اما دستکم اهداف مدیریت عمومی متنوعتر است: گردشگری، حیاتوحش، چراگاه و البته تولید چوب.
در مقابل، زمینهای صنعتی تنها یک منطق دارند: سودآوری. و این نگاه تکبعدی جنگل را از یک اکوسیستم زنده به انباری از چوبهای آماده سوختن تبدیل میکند.
راه فرار از جهنم سبز
خبر خوب این است که هنوز میتوان آینده را عوض کرد. همانطور که جیکوب لوین، پژوهشگر ارشد این مطالعه میگوید «یافتههای ما نشان میدهد حتی در عصر تغییرات اقلیمی شتابان، مدیریت درست میتواند تفاوت بزرگی رقم بزند. کاهش تراکم درختان (چه کوچک و چه بزرگ) میتواند جنگلها را مقاومتر و پایدارتر کند.»
این حرف در ظاهر ساده است، اما در عمل یعنی بازگشت به عقلانیت اکولوژیک: کاهش تراکم، اجازه دادن به فضاهای باز بین تودههای درخت و احیای بخشی از همان روشهای سنتی بومیان که هزاران سال جنگلها را سرپا نگه داشته بودند.
اگر امروز نسوزیم، فردا چه میشود؟
بدون تغییر، جنگلهای باشکوه سیرا نوادا و بسیاری از مناطق مشابه، ممکن است برای همیشه به چشماندازی از بوتهزار و علفزار تبدیل شوند. تصویری که شاید برای برخی شاعرانه باشد، اما از نظر اقتصادی، زیستمحیطی و فرهنگی یک فاجعه است (کاهش توان جذب کربن، نابودی زیستگاهها، و تهدید منابع آب و هوای پاک)، این پژوهش یک پیام روشن دارد: جنگلها یا با مدیریت آگاهانه زنده میمانند یا در شعلههای سودطلبی خاموش میشوند.
و شاید مهمتر از همه، این مطالعه نشان میدهد که برخلاف روایتهای آخرالزمانی، آینده هنوز به انتخابهای ما وابسته است، آتش ممکن است طبیعی باشد، اما مگافایرها (این غولهای سیریناپذیر) ساخته دست خودمان هستند.


نظر شما