گفت‌وگوی افسر ایرانی با اسیر عراقی / شما دین خدا را یاری کردید

«یکی از افسران ایرانی به زبان انگلیسی از من سوال کرد: شما که در آغاز جنگ به پیروزی دست پیدا کرده بودید، چه‌طور به این وضع و حال دچار شدید؟ سرم را تکان دادم و گفتم: شما دین خدا را یاری کردید.»آنچه می‌خوانید روایت یک پزشک عراقی از به اسارت در آمدن در اولین لحظات فتح خرمشهر است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، احمد عبدالرحمن، پزشک عراقی است که در اولین لحظات فتح خرمشهر به اسارت درمی‌آید و خاطراتش از روزهای تجاوز به خاک ایران را در قالب کتاب «عبور از آخرین خاکریز» روایت کرده است. از نکات جالب کتاب می‌توان به پایان‌بندی آن اشاره کرد که این پزشک خود را به رزمندگان ایران می‌رساند و درباره وضعیت محاصره عراقی‌ها در خرمشهر اطلاعات جالب و قابل تأملی بیان می‌کند.

دوست راننده از من پرسید: درجه‌ات چیست؟ به انگلیسی پاسخ دادم: ستوان هستم ولی او نفهمید، سپس به انگشتری نامزدی‌ام که رنگ خون گرفته بود، اشاره کرد و من از کلمات او جز حمام چیزی نفهمیدم. دقایقی بعد به جاده اهواز رسیدیم، اتومبیل چند دقیقه‌ای در جاده به مسیر خود ادامه داد تا اینکه در نقطه‌ای توقف کرد، ما پیاده شدیم.

تعداد زیادی از اسرا در آنجا مستقر بودند. یکی از رزمندگان ایرانی با لهجه سلیس عربی سوال کرد: آیا در بین شما پزشکی هست؟ وقتی پاسخ مثبتم را شنید، مرا به نزدیک اسیران هدایت کرد. اسرای مجروح را جمع کرد و از من خواست که عده‌ای که جراحت‌هایی سطحی برداشته بودند را مداوا کنم.

حدود چهار تا پنج مجروح را مداوا کردم. در این حال رزمنده دیگری در آنجا حاضر شد که نمی‌دانم رزمنده بود یا خبرنگار، چرا که همه لباس نظامی بر تن داشتند و من تا آن لحظه ارتشیان ایرانی را ندیده بودم.

او مرا به دور از جمع دیگر اسیران هدایت کرد. دو تن از افسران را دیدم که یکی از آنها تابع گردان ما بود. قبل از این تصور می‌کردم تنها افسری هستم که به اسارت درآمده‌ام. مدتی روی زمین نشستم تا اینکه آن شخص دوباره آمد و مرا از این دو افسر جدا کرد.

یکی از رزمندگان که شلوار گشاد و چفیه‌ای به گردن داشت و عربی را به خوبی تلفظ می‌کرد در مورد نام و نام‌خانوادگی من پرسید. به صراحت پاسخ دادم. سپس، از من پرسید که به چه منظوری به جبهه آمده‌ام؟

گفتم: من پزشک هستم و مسئولیت رزمی ندارم، هم اسرای ایرانی و هم نظامیان عراقی را مداوا کرده‌ام. گفت: اما شما وقتی عراقی‌ها را معالجه می‌کنید به آنها فرصت بازگشت مجدد به جبهه را می‌دهید.

گفتم: چه کنیم؟ مجروحان را بکشیم؟ بسیاری از آنها افراد متدین و متعهدی هستند که به خود ظلم کرده یا فریب خورده‌اند.

خبرنگار روزنامه‌ای نیز به سراغ من آمد، سوالاتی کرد که مترجم آنها را به عربی برایم ترجمه کرد. یکی از افسران ایرانی به زبان انگلیسی از من اخباری را در مورد خرمشهر جویا شد، من هم به انگلیسی پاسخ دادم که تمام نیروهای عراقی در محاصره قرار گرفته‌اند و به خواست خداوند هنگام ظهر نزد شما خواهند آمد.

سپس از من سوال کرد: شما که در آغاز جنگ به پیروزی دست پیدا کرده بودید، چطور به این وضع و حال دچار شدید؟

سرم را تکان دادم و گفتم: «ان ینصرکم الله فلا غالب لکم و این یخذلکم فمن ذالذی ینصر کم من بعده، شما دین خدا را یاری کردید و ما شکست خوردیم و در وضعیتی قرار گرفتیم که خودتان مشاهده می‌کنید.

از این پاسخ متعجب شد و آثار خوشحالی بر چهره‌اش ظاهر شد و با تمام وجود به من گفت: آفرین.»

کد خبر 663122

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.