۴ تیر ۱۴۰۱ - ۰۶:۲۷
«هولستر» و داستان انحطاط

هولستر آئینه تمام نمایی از ماجرای سقوط عهد ظل‌السلطانی است. شهری که از آسمان هبوط می‌کند و طرحی هم برای صعود ندارد و بال‌هایش بسته شده است. اینجا است که باید چهره‌ها از پی هم برای بیداری بیایند؛ هولستر هم یکی از این افراد است نه به خاطر آن‌که مسلمان یا ایرانی باشد. به خاطر آن‌که شرط اول بیداری است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، هولستر روایت‌گر ماجرای انحطاط است او میراث هرگز به دست ما نرسیده را با دوربینش ماندگار کرد. او یک عکاس بود، نه مستشرق بود، نه ایران‌شناس، نه نویسنده بود و نه سیاستمدار، نه جهانگرد بود که بخواهد سفرنامه بنویسد و نه دانشمند بود که بخواهد تحقیقات علمی انجام دهد. نه قصدش اشاعه مکتب و مذهب خاصی بود و نه قصد آگاهی یا جاسوسی برای بالادستان داشت یا گزارشی که بخواهد برای رؤسای خود بنویسد؛ او صرفاً مسئول اداره تلگراف‌خانه اصفهان بود و البته تلگراف‌خانه برای منافع انگلستان در آن منطقه احداث شده بود، اما هولستر را نباید با شغل اصلی‌اش شناخت. نام او در اصفهان به سبب دیگری جاودان شده است.

ماجرای هولستر برای ما دقیقاً از زمانی شروع می‌شود که دوربین به دست می‌گیرد و به عنوان اولین عکاس در کوچه‌ها و محله‌های اصفهان شروع به عکس گرفتن می‌کند. در چه زمانی؟ درست در همان زمان انحطاط ظل‌السلطانی، دقیقاً در همان روزگاری که داشتیم از شکوه تمدنی صفوی خود با سرعت فاصله می‌گرفتیم. او به شهری اشاره می‌کند که رو به قهقرا رفته است و می‌نویسد: «ایران و اصفهان در آستانه یک تحول فرهنگی قرار گرفته است و عمارت‌های کهن، عادات و آداب و رسوم تدریجاً از بین می‌رود، از چند سال پیش بسیاری عوامل بیگانه، اغلب به سبک اروپایی، دارند در این کشور نفوذ می‌کنند، عمارت‌های کهنه، عادات و آداب، حتی طرز لباس پوشیدن، تدریجاٌ از بین می‌روند به طوری که تا چند سال دیگر بسیاری از آنچه را که شاردن و تاورنیه به وصف آورده‌اند، پیدا نتوان کرد و در این صورت گفته‌های آنها مورد تردید قرار خواهند گرفت و مردود خواهند شد.»

این دقیقاً بزرگ‌ترین رسالت هولستر بوده است. یعنی آغاز راهی که حاصلش چندصد عکس از جای‌جای اصفهان بوده است. هر چند بسیاری از این عکس‌ها در گذر روزگار از بین رفته است، اما هم‌اکنون نیز گنجینه با ارزشی از عکس‌های هولستر منتشر شده است که در بخشی از آنها آثار و ابنیه به تصویر کشیده شده و در بخشی دیگر آداب و رسوم آن زمان مردم اصفهان روایت شده است.

عکس‌های هولستر بیانگر زندگی خصوصی، اخلاق و رفتار، صنایع و مشاغل، دهات اطراف اصفهان و تمرکز بر محله جلفا است. همچنین هولستر در کنار این عکس‌ها، یادداشت‌های کوتاهی هم از خود به یادگار گذاشته که خواندن آنها از پس یک قرن، ذهن اصفهان را به پرواز درآورده، وجود ما را سرشار از غم می‌کند.

به این متن درباره چهارباغ توجه کنید: «این خیابان وسیع با راه آبی در میان و چندین حوض پراکنده و خانه‌ها و باغ‌هایی در دو طرف، از شهر تا رودخانه و از پل تا کوه صفه در جهت جنوب امتداد دارد و به باغ هزارجریب منتهی می‌شود.

در سال ۱۸۶۴، تقسیم‌بندی آن با چنارهای زیبا را دیدم که چنارها در فاصله‌های منظم از هم در طول راه آب‌ها و راه‌های فرعی کنار دیوارهای باغ کاشته شده بودند و چهار ردیف درخت را تشکیل می‌دادند. بین این درخت‌ها گل‌کاری شده بود و منظره زیبایی را به وجود آورده بودند. اما پس از سال ۱۸۸۹ درخت‌های کهن از بین رفتند و جای آنها درخت‌های تازه نکاشتند و به طور مرتب هم آنها را آبیاری نکردند. سرانجام اغلب درخت‌ها و گل‌ها خشک شدند و از بین رفتند و اکنون نزدیک شهر چند درخت باقی مانده است. خانه‌ها و حوض‌های قدیمی هم خراب شدند و مصالح آنها را می‌برند، به طوری که قسمت از پل تا کوه صفه انسان را به یاد بیابان آن سمت باغ می‌اندازد.»

به راستی در آن عصر و زمان چه بر اثر شهر ما آمد؟ و اصلاً ما چه بودیم؟ اینها دقیقاً سوالاتی است که عکس‌های هولستر قرار است به ما جواب دهند و از این حیث است که این مأمور فنی یا مهندس اروپایی برای ما اهمیت می‌یابد. زیرا آخر عاقبت یک نفر بود که یادگاری از آن سنت با شکوه برای ما به یادگار آورد و از اتفاق از عمارت‌هایی عکس گرفت که دیگر اکنون پابرجا نیستند. هولستر را در مقابل شاردن می‌توان دید. اگر شاردن در سفرنامه خود شکوه اصفهان عصر صفویه را به رخ جهانیان می‌کشد، هولستر در نقطه مقابل آن تاریخ انحطاط را به خودمان یادآوری می‌کند.

آنجا که ظل‌السلطان حاکم مستبد اصفهانی عزم ویرانی کاخ‌های اصفهان را کرد بعد از آن دیگر خبری از کاخ هفت‌دست و کوشک آیینه‌خانه، عمارت نمکدان، عمارت و سردر باغ هزارجریب، عمارت گلدسته، عمارت و باغ نقش جهان، عمارت جهان‌نما، عمارت صدری و کاخ فرح‌آباد نبود. حالا از پس این سال‌ها به هنر دست آن عکاس مرحبا می‌گوئیم وقتی که عکسی از عمارت نمکدان، کاخ هفت‌دست و باغ زرشک را می‌بینیم و از حسرت دستان خود را گاز می‌گیریم و اندوه دوران از دست رفته را می‌خوریم. روزگاری که مردم دست روی دست گذاشتند و ظل‌السلطان آنچه می‌خواست کرد و شد آنچه نباید می‌شد.

دفاع از آثار تاریخی اصفهان

البته در این میان اصفهان تلاش‌هایی هم از خود نشان داد. برای مثال ابراهیم صفایی، مورخ بزرگ تاریخ معاصر در کتاب «ده نفر پیشتاز» می‌نویسد: در سال ۱۳۱۸ هجری قمری، ظل‌السلطان که به در هم کوبیدن ابنیه صفوی اصرار داشت، قصد کرد کاخ چهل‌ستون را تجدید بنا کند. بدیهی است که این تجدید بنا با تخریب چهل‌ستون همراه بود. جمعی از مردم اصفهان که به آثار تاریخی شهرشان علاقه داشتند، به حاج آقا نورالله شکایت کردند. او که خود این آثار را دوست داشت و مکرر با پول خود به تعمیر مسجد شاه (مسجد امام فعلی) اقدام کرده بود بر آن شد که ظل‌السلطان را از فکر تجدید بنای چهل‌ستون باز دارد. به او پیغام داد و نامه‌ها نوشت، اما ظل‌السلطان منصرف نمی‌شد. حاج آقا نورالله ناچار یک روز فرمان تعطیل عمومی داد و مردم را در میدان نقش جهان فراخواند و پس از گردآمدن جمعیت خود در پیشاپیش چند هزار نفر از توده مردم به سوی چهل‌ستون راه افتاد و به تمام قسمت‌های چهل‌ستون سرکشی کرد و چند صد نفر مردم را متجاوز از یک ماه در آنجا به دیدبانی مأموران حکومت که چهل‌ستون را در اختیار داشتند برگماشت و به این تدبیر از تخریب چهل‌ستون جلوگیری کرد.

می‌توان گفت هولستر تنها نگارنده آثار تاریخی پیشین نبود بلکه او با عکس گرفتن از مردم عادی کوچه و بازار، آداب و رسوم و مشاغلی را ضبط می‌کرد که شاید امروز دیگر نشانی از آنها نباشد. آدابی و رسومی که به سبب گرایش عمومی به سمت فرنگ و بهشت تجدد، مورد غفلت قرار گرفتند و یکی پس از دیگری روانه موزه‌ها شدند.

هولستر آئینه تمام نمایی از ماجرای سقوط عهد ظل‌السلطانی است. شهری که از آسمان هبوط می‌کند و طرحی هم برای صعود ندارد و بال‌هایش بسته شده است. اینجا است که باید چهره‌ها از پی هم برای بیداری بیایند. هولستر هم یکی از این افراد است نه به خاطر آن‌که مسلمان یا ایرانی باشد. به خاطر آنکه شرط اول بیداری است که کسی ماجرای تخریب را به ما نشان دهد و زنگ هشدار را به صدا در آورد. هولستر یک ناقوس است اگر چه خوش‌صدا نیست، اما نوحه‌ای خوش‌هنگام است.

یادداشت از: محمود فروزبخش

کد خبر 583695

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.