چگونه با تجربه‌های تلخ زندگی کنار بیاییم؟

درد، رویدادی بسیار واقعی و رایج است که می‌تواند در پی لطمه‌های جدی نظیر از دست دادن شغل و شاکی بودن مداوم در زندگی انسان‌ها به وقوع بپیوندد؛ همچنین رنج بردن از داستانی است که برای یک فرد اتفاق افتاده و مدام آن را در ذهن خود مرور می‌کند.

به گزارش سرویس ترجمه ایمنا، انسان در مواجهه با رنج، همواره پرسش‌هایی نظیر اینکه «چرا این اتفاق برای من رخ داد؟» یا «در چنین شرایطی چه کمکی می‌توانم به خودم بکنم» را در ذهن خود مرور می‌کند. گاهی افکاری به طور مداوم در ذهن انسان تکرار می‌شود که او را درمورد اینکه رنج به خودی خود چگونه ایجاد می‌شود، به تأمل وامی‌دارد. اگرچه به چالش گرفتن تجربه‌های زندگی امری عادی به نظر می‌رسد، با این حال وقوع آن‌ها می‌تواند اثراتی دائمی و زیان‌بار بر زندگی افراد به جای بگذارد. زمانی که یک فرد سختی‌های بسیاری در طول عمر خود تجربه می‌کند، ذهن او مملو از افکاری عصبی می‌شود که می‌تواند تمام جنبه‌های زندگی وی را تحت تأثیر قرار دهد.

تفاوت درد و رنج

می‌توان رنج را متفاوت با آنچه که تاکنون گفته شد، مورد بررسی قرار داد. به عنوان مثال، فرآیند درد کشیدن و درمان آن را در نظر بگیرید؛ درد هرچند طولانی باشد، پس از مدت زمانی و در پی روش‌های درمانی مختلف، معمولاً اثرات آن به طور کامل از میان می‌رود. درد، رویدادی کاملاً واقعی است که می‌تواند به آسیب جسمی و لطمه روحی منجر شود. با این حال، رنج رویدادی غیرواقعی به شمار می‌رود که در پی افکار منفی درمورد آنچه که پیش از این برای یک فرد اتفاق افتاده است در ذهن او شکل می‌گیرد و باقی عمر او را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

مدیریت درد و رنج

یک اتفاق تلخ ممکن است به درد و رنج در زندگی یک شخص منجر شود. به عنوان مثال فردی را در نظر بگیرید که بیدار شدن در صبح زود را تجربه‌ای تلخ تصور می‌کند، مدتی به انجام کاری در شیفت صبح مشغول اما پس از مدتی از آن اخراج می‌شود. این رویداد ممکن است در پی ایجاد حس پذیرفته نشدن به وقوع درد در او منجر شود؛ ضمن اینکه حس کاهش توانایی را نیز در فرد به وجود می‌آورد.

شاید مهم‌ترین کاری که فرد در این مرحله می‌تواند در حق خود انجام دهد، این است که این پرسش‌ها را مدام در ذهن خود مرور کند که «آیا باید بر دردهای خود بیفزایم؟» و «آیا فکر کردن به این دردها باید زندگی مرا تحت کنترل درآورد و سایر جنبه‌های زندگی را نیز متأثر کند؟» شخص پیش از این، شغل خود را از دست داده و پیامدهای زیادی را متحمل شده است؛ با این حال می‌تواند پرسش‌های سازنده بیشتری در ذهن خود برای تأمل شکل دهد. زمانی که وضعیت رنج اتفاق می‌افتد، فرد تنها بر درد خود می‌افزاید. افراد باید پیش از وقوع هر رویدادی نظیر اخراج شدن، خود را برای آن آماده کنند تا در صورت پیشامد، درد کمتری را در خود احساس کنند.

چنان‌چه افراد پیش از بیکار شدن به آن فکر کنند، می‌توانند از قبل تصمیم بهتری بگیرند و به عنوان مثال شغلی را برگزینند که کمتر احتمال اخراج شدن در آن وجود دارد. یا مثلاً فردی که توان بیدار شدن در صبح زود را ندارد به دنبال یافتن شغلی باشد که هر روز از ساعت ۹ صبح شروع می‌شود. در این صورت امکان غفلت و کم‌کاری او در محل کار به حداقل می‌رسد و در نتیجه ثبات شغل او بیشتر می‌شود و همین امر در کاهش درد و رنج وی نقش مهمی ایفا می‌کند.

از سوی دیگر، افراد باید بدانند که درد چه موقع می‌تواند یک مسئله جدی باشد و چه اقداماتی برای درمان آن در همان مراحل ابتدایی می‌توان اعمال کرد. زمانی که اضطراب در ذهن یک شخص فعال می‌شود، پرسش‌های مخرب مختلفی در ذهن او شکل می‌گیرد؛ به عنوان مثال، «چرا کارفرما مرا اخراج کرد؟» یا «او فردی بسیار مستبد و ظالم است.» بدیهی است که فکر کردن یا تکرار چنین پرسش‌هایی، نه تنها ذهن فرد را آرامش نمی‌بخشد بلکه منجر به افکار منفی بیشتری در روان او می‌شود که همین امر درد و در نهایت رنج را برای او به بار می‌آورد.

برای حل این مشکل، فرد باید در پی یافتن شیوه‌های جایگزین باشد که از درد او بکاهد نه اینکه وسواس فکری را در او تقویت کند. در واقع پس از وقوع یک رویداد تلخ، پرسش‌هایی که یک فرد در ذهن خود شکل می‌دهد، بیشترین نقش را در ایجاد یک درد و رنج برای او ایفا می‌کند. درد از دست دادن شغل، به خودی‌خود کافی است و فرد نباید پس از آن ذهن خود را در مسیر ابتلاء به رنج هدایت کند. این پیامد مثبت زمانی محقق می‌شود که فرد از خود بپرسد: «چگونه می‌توانم درد کنونی خود را تسکین دهم؟» در واقع، همچون درد جسمی، افراد باید در مواجهه با درد روحی برای درمان آن بکوشند نه اینکه با افکار منفی بر شدت درد دامن بزنند.

کد خبر 549616

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.