طلاق عاطفی؛ سایه باورهای نادرست در زندگی زوجین

طلاق عاطفی در پی ازدواج ناآگاهانه، روابط نادرست همسران و نداشتن مهارت لازم در تعامل با یکدیگر پس از ازدواج رخ می دهد، معمولا به دلیل فشار افکار عمومی و پایبندی به اصول اخلاقی و سنت ها، ‌ نداشتن پشتوانه مالی و حمایت معنوی بعد از طلاق و یا به خاطر فداکاری برای فرزندان طلاق رسمی صورت نمی گیرد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، طلاق عاطفی و کاهش میل زن و شوهر به یکدیگر زمینه‌ساز کم شدن انرژی مثبت در خانواده شده و موجب می‌شود زوج‌ها در بیگانگی دنیای یکدیگر گم شوند، در این شکل از خانواده زن و مرد تنها حکم هم‌خانه داشته و بنا به مصلحت یا عادت با هم زندگی می‌کنند؛ در واقع درک نکردن صحیح از رفتار و گفتار یکدیگر، نداشتن شناخت کافی از روحیات طرف مقابل و بی علاقگی و سردی نسبت به شریک زندگی همگی دست به دست هم می‌دهند تا طلاق عاطفی شکل گیرد.

طلاق عاطفی در مقایسه با طلاق رسمی، اثر به مراتب مخرب‌تری دارد، چرا که در طلاق رسمی زن و مرد از یکدیگر جدا می‌شوند و هر یک به دنبال زندگی تازه خود می‌روند اما در طلاق عاطفی که زوج زیر یک سقف زندگی می‌کنند، این موضوع در درازمدت فشار روانی زیادی به آنها وارد می‌کند و چون این همسران ارتباط احساسی خوبی هم با یکدیگر ندارند، زندگی شأن کسالت بار خواهد شد، در نتیجه پیامدهای طلاق عاطفی بسیار مخرب‌تر از طلاق حقوقی است.

حل تعارض زندگی زناشویی نیازمند مهارت است، زوج درمانی نوعی روان درمانی است که به تمام زوجین در شناخت و حل اختلافات و بهبود رابطه شأن کمک می‌کند. در حقیقت مشکلات ارتباطی، خشم، رابطه جنسی و حتی بیماری باعث بروز مسائلی در زندگی مشترک زناشویی می‌شود، گاهی این مشکلات به قدری پیچیده می‌شوند که یافتن راه حل برای آنها دشوار خواهد شد، برای مدیریت اختلافات و ناراحتی بین زن و مرد و بین والدین و فرزندان، زوج به مشاوره خانواده و یا زوج درمانی نیاز دارند تا رابطه آنها بهبود پیدا کند، اما عده‌ای از زوج‌ها از رفتن نزد روان درمانگر اجتناب کرده یا بسیار دیر هنگام برای درمان طلاق عاطفی مراجعه می‌کنند.

در واکاوی بیشتر این مسئله تأثیر باورهای نادرست در افزایش طلاق عاطفی زوجین و علل مراجعه دیر هنگام زوجین برای درمان طلاق عاطفی با محمد علی ناجی نیا روانشناس و زوج درمانگر گفتگو کردیم که در ادامه می‌خوانید.

چرا بسیاری از زوجین دیرهنگام برای درمان طلاق عاطفی مراجعه می‌کنند؟

متأسفانه با وجود همه فرهنگ سازی هایی که در جامعه انجام شده است هنوز بسیاری از افراد به مفهوم ارزشمند پیشگیری بهتر از درمان اعتقاد ندارند، در حقیقت پیشگیری در حوزه بهداشت، سلامت جسمی در حوزه ارتباط‌های بین فردی، سلامت روان، مسائل عاطفی بهتر از درمان است، انسان‌ها در مدل جامعه و فرهنگی که در آن زندگی می‌کنند، در روابط زناشویی و زوجی درگیر افسانه‌ها، مفاهیم نادرست و ضرب المثل‌های اشتباه هستند. متأسفانه باید این واقعیت را بپذیریم که بسیاری از ضرب المثل ها، افسانه‌ها و باورهایی که افراد آن را قبول دارند و سرلوحه زندگی خود قرار می‌دهند باورهای نادرست و افسانه‌های اشتباهی است که برخی ریشه در فرهنگ و ساختار اجتماعی دارد و در بسیاری مواقع می‌تواند راه افراد را به بیراهه ببرد و آنها را دچار آسیب کند و یکی از این آسیب‌ها در حوزه زندگی زوجی است.

باورهای نادرست و آسیب زا برای زندگی زوجی چه مواردی هستند؟

بسیاری از افراد فکر می‌کنند وقتی ازدواج می‌کنند و رابطه زوجی را به وجود می‌آورند، دیگر برای ادامه آن زندگی نیاز به مراقبت وجود ندارد. باور اشتباه دیگر اینکه می‌گویند رابطه زن و شوهر بعد از ازدواج شأن خود به خود بهتر و محکم‌تر می‌شود و این باور نادرستی است که بسیاری اوقات به زندگی زوجی آسیب می‌زند. افسانه دیگری است که می‌گوید تولد فرزندان زندگی زوجی را استحکام می‌دهد و این موارد افسانه‌ها و باورهایی هستند که بسیاری از افراد به آن اعتقاد دارند، باور دیگر اینکه می‌گوید زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند که این باور برای زندگی زوجی بسیار خطرناک است. باور دیگر اینکه دعوا نمک زندگی زوجی است و همه افراد این باورها را شنیده و در زندگی مشترک استفاده می‌کنند، به شوخی و جدی وقتی با خودشان خودگویی می‌کنند و زمانی که از رابطه زوجی ناراضی هستند و مشکلات را می‌بینند از این مفاهیم و عبارت‌ها زیاد استفاده می‌کنند این موارد مفاهیم نادرستی هستند که می‌تواند در رابطه زوجی و زندگی مشترک اختلال‌ها و مشکلات زیادی ایجاد کند.

این باورهای نادرست چه تأثیری در بروز طلاق عاطفی زوجین دارد؟

یکی از این مشکلات حوزه طلاق عاطفی این است که زن و مرد با همدیگر ازدواج می‌کنند، فارغ از اینکه ازدواج هم در یک فرایند اشتباه و بر اساس برخی باورهای اشتباه محقق می‌شود و زندگی آنها دستخوش افسانه‌های نادرست فرهنگی قرار می‌گیرد، برای مثال کنایه دیگران که «سن تو بالا رفته چرا ازدواج نمی‌کنی»، «باید ازدواج کنی، همه ازدواج کردند و تو جا ماندی» و موارد دیگر موجب می‌شود که افراد ناخواسته و بدون بررسی، تحلیل و مشاوره پیش از ازدواج وارد یک زندگی زوجی شوند. وقتی افراد به اشتباه وارد یک زندگی زوجی می‌شوند، سایه باورهای نادرست مانند «حالا که رابطه زوجی شکل گرفت دیگر نمی‌خواهد برای آن کاری بکنم»، «دیگر نمی‌خواهد از زندگی مراقبت کنم»، «رابطه خود به خود بهتر می‌شود»، «دعوا نمک زندگی است»، «فرزند بیاوریم رابطه بهتر می‌شود» زندگی زوجی آنها را خراب‌تر کرده و طلاق عاطفی اتفاق می‌افتد.

پررنگ بودن این باورها در بین زوج‌ها و عدم مراجعه برای درمان چه عواقبی دارد؟

این باورها باعث می‌شود افراد بعد از اینکه وارد زندگی مشترک شدند اول از همه دعواهایی که در زندگی آنها اتفاق می‌افتد را با افراد حرفه‌ای و خانواده درمانگران مطرح نکنند، ناخواسته همین باورها باعث می‌شود به این نتیجه برسند این موارد طبیعی است و وجود دعوا در زندگی زوجی مسئله‌ای عادی بوده و به مرور زمان رابطه بهتر می‌شود، پر رنگ بودن این تفکرات و باورها باعث می‌شود زوجین با وجود مشکلات اولیه بعد از شروع زندگی مشترک برای درمان مراجعه نکنند و تنها صورت مسئله را پاک کنند و مشکلات وارد لایه‌های درونی تر می‌شود. این موارد نشان دهنده این است که انسان‌ها از ذات یک رابطه زوجی و خاصیت‌های روانشناختی در یک رابطه زوجی به قدر کافی اطلاع ندارند و همین فقدان اطلاعات است که موجب می‌شود بسیاری از اوقات آنها برای گرفتن یک کمک حرفه‌ای از روان درمانگر این حوزه بسیار دیر اقدام کنند.

آیا تمایل کمتر زوج‌ها از بازگویی مسائل زندگی موجب عدم مراجعه آنها به روان درمانگران است؟

دقیقاً یکی از موارد همین است که در مدل فرهنگی اجتماع برای انسان‌ها بسیار ناگوار و دوست نداشتنی است که در مورد مسائل زندگی زوجی و خانوادگی خود با دیگران صحبت کنند و به طور ذاتی این کار را نمی‌کنند، آنها می‌خواهند مسائل زندگی زوجی را خودشان به هر طریقی حل کنند و این اتفاق هم وابسته به بافت فرهنگی جامعه است که همه خود را عقل کل، آگاه، عالم و توانا می‌دانند و این روند مراجعه دیرهنگام یا عدم مراجعه آنها به روان درمانگران می‌شود. به وضوح در جامعه شاهد هستیم که همه افراد در بخش‌هایی چون بیزینس، فشار خون، سیاست، ادبیات، پزشکی و مسائل اجتماعی صاحب نظر هستند و این اتفاق ناشی از ساختار فرهنگی جامعه است وجود باورهای نادرست مانند «ما خودمان آگاه به مسائل هستیم و آن را حل می کنیم»، «خودمان می‌توانیم جماعتی را مشاوره دهیم» و موارد دیگر موجب می‌شود تا همسران سال‌های طولانی رابطه زوجی خود را خراب کنند و این اتفاق به طلاق عاطفی کشیده می‌شود.

آیا بافت فرهنگی و ساختار اجتماعی در بروز این مسئله تأثیر دارد؟

افرادی هستند که ازدواج ناکارآمد و اشتباه داشتند و وقتی از آنها سوال می‌شود چرا این ازدواج را داشتی، می‌گوید فکر می‌کردم ازدواج درستی داشتم و در محل کار هر کسی قصد ازدواج داشت از من سوال می‌کرد و نظر می‌گرفت، در حقیقت «توهم دانای کل بودن» را همه افراد تا اندازه‌ای در وجودشان دارند و این می‌تواند مضر باشد، از سوی دیگر بافت فرهنگی و ساختار اجتماعی هم می‌تواند در این مسائل نقش مهمی ایفا کند و اصل قضیه زمانی شروع می‌شود که افراد با داشتن این باورها وارد رابطه زوجی می‌شوند و این رابطه مثل گیاهی است که نیاز به مراقبت، آبیاری، نور و خاک مناسب برای بالندگی و رشد دارد، وجود باورهای نادرست و عدم مراقبت از زندگی زوجی موجب می‌شود که رابطه آرام آرام از فضای اولیه خارج شده و دلخوری‌ها، بهم ریختگی مسائل، ناراحتی‌ها، قهرها و تنش‌ها به وجود بیاید، مسائلی که حل نشده، تعارض‌هایی که در زندگی زوجی باقی مانده و مشکلات در لایه‌های زیرین خانواده پنهان می‌شود همه این موارد به مرور رابطه را از فاز عاطفی اولیه خارج کرده و نشانه‌های طلاق عاطفی بروز پیدا می‌کند.

نشانه‌های طلاق عاطفی در رابطه زوج‌ها چیست؟

از نشانه‌های طلاق عاطفی این است که ذوق عاطفی و تعامل و ذوق جنسی در رابطه مشترک همسران کمتر می‌شود، معمولاً از با هم بودن نشاط و ذوق قبل را ندارند، پنهان کاری صورت می‌گیرد و دلبستگی کمرنگ می‌شود و آرام آرام طلاق عاطفی افراد اولویت‌های دیگری پیدا می‌کند. اولویت اول این گروه از زوج‌ها به موضوع‌ها و افرادی دیگری تبدیل شده و بهانه‌های مختلفی پیدا می‌شود برای اینکه بتوانند تعامل آنها را در زندگی زوجی کمرنگ کند، این زوج‌ها برای پنهان کاری و رفتارهای خود با توجیه سرپوش می‌گذارند و همه این موارد مقدمه‌هایی برای ورود آنها به طلاق عاطفی است.

چه زمانی این نوع طلاق تهدید جدی برای زندگی همسران است؟

به طور یقین در بسیاری اوقات طلاق عاطفی دروازه ورود به خیانت و طلاق واقعی است، طلاق عاطفی پنهان وقتی اتفاق می‌افتد مانند اعتیاد است، آخرین کسی که می فهمد معتاد شده است خود فرد معتاد است و همه به اعتیاد او پی می‌برند و خود فرد معتاد این واقعیت را انکار می‌کند، در بحث طلاق عاطفی همه اطرافیان می‌فهمند که دو زوج با هم دیگر گفت وگوی صمیمی ندارند، پرنشاط نیستند، ارتباط خوبی با همدیگر ندارند و خود زوجین آخرین افرادی هستند که به موضوع طلاق عاطفی پی می‌برند، در حقیقت این موضوع بسیار مهم، مخفی، آرام و نامحسوس است، این آسیب و آفت در گذر زمان ریشه گرفته و به آرامی زندگی زوجی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

طلاق عاطفی چه زمانی و تا چه حد قابل درمان است؟

تا حدودی می‌توان فضای طلاق عاطفی را با روان درمانی تغییر داد و این روند به کهنگی، شدت، عمق زخم و عفونتی که ایجاد کرده بستگی دارد، اگر طلاق عاطفی در مراحل اولیه شناسایی شود می‌توان این مسئله را با جلسات مشاوره و زوج درمانی‌های حرفه‌ای بازسازی کرد و طلاق عاطفی را به جایگاه قبل (اشتیاق عاطفی) بازگشت داد، اعتقاد دارم نقطه مقابل طلاق عاطفی، اشتیاق عاطفی است، مورد مهمی که در ابتدای زندگی زوجی افراد دیده می‌شود، اما به مرور زمان و سرد شدن رابطه مانند یک زخم کهنه، درد کمر قدیمی حالت مزمن پیدا می‌کند و معمولاً بیماری‌های مزمن به درمان مقاوم هستند و با کوچک‌ترین تنش و فشار به بدن، آن بیماری عود پیدا می‌کند، این صعب العلاج بودن را در بیماری‌های مزمن بسیار می‌بینیم و در ذات یک رابطه زوجی هنگامی که رابطه وارد فاز طلاق عاطفی می‌شود خاصیت مزمن و صعب العلاجی ویژه پیدا کرده و این اتفاق نوع ارتباط و زندگی این همسران را دشوار می‌کند.

کد خبر 511761

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.