ردپای وجود قرنطینه شهرها در تاریخ باستان

در تاریخ دوره قاجار وبا بیش از هفت بار در ایران شیوع پیدا می‌کند. حصبه و طاعون همه گیر و سروکله آنفولانزای اسپانیایی هم پیدا می‌شود. بیماری که شیوعش باعث شکست قشقاییان در جنگ با انگلیسی‌ها شد.

به گزارش ایمنا، در تمام این اپیدمی‌ها، افراد زیادی کشته شدند. به گواه تاریخ عده‌ای قرنطینه را شکستند و عده‌ای دیگر فراری به دشت و کوهسار شدند. پس از شیوع کووید ۱۹، بسیاری به این فکر افتادند که آیا بیماری‌های همه گیر در تاریخ باستان نیز وجود داشتند؟ پادشاهان آن دوره چگونه با شیوع آن‌ها مقابله می‌کردند؟ فرشید ابراهیمی، پژوهشگر تاریخ ایران باستان که سابقه انتشار کتاب‌های چون «پدرخوانده‌ای برای تاریخ» و «اسکندر مقدونی به روایت متن‌های پهلوی» را در کارنامه کاری خود دارد، به شهرگاه می‌گوید که نه تنها ایران سابقه شیوع بیماری‌های همه گیر در دوران باستان را داشته، بلکه حتی رفتار مردم دیروزی نیز مشابهت‌هایی با مردم امروزی دارد. این گفت و گو را که پیش‌تر در «دهمین شماره مجله الکترونیک شهرگاه» منتشر شده است، در ادامه می‌خوانید:

آقای ابراهیمی! پس از شیوع کووید ۱۹ در جهان بسیاری از محققان گفتند که ویروس ها بیش از هزار است که دارند با ما زندگی می کنند و اینگونه نیست که بگوییم این اولین بار است که سروکله آن‌ها پیدا شده است، آیا مشخصاً نمونه های مشخصی وجود دارد که ما ببینیم که چه ویروس یا شاید بهتر باشد بگوییم بیماری همه گیری در دوران باستان وجود داشته و پزشکان چه راه درمانی را برای آن پی گرفته اند؟

در کتاب باستانی وندیداد، به معنی قانون ضد دیو (که در اینجا دیو بیشتر به عنوان پلیدی و بیماری معنی شده) که در این گفتگو به دلیل اهمیتش چند بار از آن نام می‌برم، یکی از دانشنامه‌های دینی، اما سرشار از آگاهی پزشکی و شیوه‌های بهداشتی است که در آن با بیماری‌هایی با نام‌های ناشناخته روبرو می‌شویم:

«....(بخش هفتم:) ای درد، ای مرگ، ای سوختن، ای تب، ای سردرد، ای تب لرزه، ای بیماری اژانه، ای بیماری اژهوه، ای بیماری پلید، ای مارگزیدن، ای بیماری دورکه، ای بیماری ساری، ای نظر بد، به تو نفرین می‌کنم....(بخش نهم:) با بیماری ایشیره، با بیماری اغوایر، با بیماری اغرا، با بیماری اوغرا، با درد، با مرگ بی هنگام، با سوختن، با تب، با سردرد، با تب لرزه، با بیماری اژانه، با بیماری اژهوه، با بیماری پلید، با مارگزیدن، با بیماری دورکه، با بیماری ساری، با نظر بد و گندیدگی و چرکینی یافت که اهریمن در تن مردم آورد، نبرد می‌کنیم....»

امروز کارشناسان زبان‌های باستانی و پژوهشگران موفق شده‌اند با شکافتن برخی از این واژه‌ها به چگونگی یا برابری آن‌ها با برخی بیماری‌های امروز پی ببرند.

برای نمونه واژه‌ی اژانه (Ajana) یک گونه بیماری همانند حالت تهوع دانسته شده و اژهوه (Ajahva) یک گونه بیماری یا برهمخوردگی دماغی و حواس و بدخویی و سرماخوردگی شدید و سرفه حیوانی، و بیماری پلید – بیشتر همانند جذام و پیس شناخته شده است. مارگزیدگی که روشن است و به فراوانی اتفاق می‌افتاده. دروکه (Droka) بیماری و اختلال دماغی، لاغری.

بیماری‌های ساری که گویا بیماری‌های بومی بوده و نظر بد یا بدنظری که به نظر می‌رسد همان بدچشمی و یا چشم زخم باشد....

البته نباید فراموش کرد که در میان این بیماری‌ها، بیماری‌های شناخته‌شده‌ی امروزی نیز رایج بوده است.

برای نمونه واژه تب در اوستا به شکل تفنو و تپنو دیده می‌شود، که معنی آن همان تب، بالارفتن دمای طبیعی بدن آدمی است و واژه‌های تپیدن و تپش و مانند آنها از همین خانواده هستند. بجز تب، واژه تب گرم (که شاید آفتاب زدگی باشد) نیز دیده شده است.

باید گفت تب که یکی از نشانه‌های بیماری‌ها و بخشی از آنهاست، خود به تنهایی محل و مکان ویژه ای در پزشکی یافته است. دیو تب آن تبی بوده است که آدمی را پریشان و گیج و بیهوش می‌کرده است. شاید اشاره به تب‌های شدید بر اثر بیماری‌های عفونی و یا سرسام بوده است.

سردرد نیز درست به همینگونه در اوستا با نام بیماری‌های دیگر آمده است. در بخش هفتم وندیداد به روشنی گفته می‌شود که: «..... ای سردرد به تو نفرین می‌کنم......»

و یا در اوستا واژه‌ای به نام پئسه (Paesak) دیده می‌شود که همان پیس یا پیسی می‌باشد که به تازی آن را برص میگویند. فرد پیسی دور از مردم زندگی می‌کرده است. بیماری پیسی در بیشتر نسخه‌های پزشکی قدیم دیده شده است. برخی اوقات این بیماری را با جذام(Lepre ) و یا با یکی از نشانه‌های جذام اشتباه کرده‌اند.

ما تجربه قرنطینه را در تاریخ معاصر دیده ایم، آیا در زمان باستان هم نمونه هایی از این قرنطینه و جداسازی افراد بیمار از سالم وجود داشته است؟

بله ما حتی امروز نیز بازمانده‌های یک آئین باستانی با نام «برشنوم» را در برخی نواحی ایران، به ویژه در میان زرتشتیان می‌بینیم که در حقیقت گونه‌ای از قرنطینه به شمار می‌رفته و خود میراثی از ایران کهن است.

برِشنوم (برِسنوم) از جمله آئین‌ها و باورهای پاکسازی و پاکیزه‌سازی در جهان بینی ایرانیان باستان است که افزون بر پاکسازی تن بر تطهیر درون نیز تأثیر داشت. این آئین کهن در پیش از اسلام در ایران به گستردگی رواج داشت و پس از اسلام و تا به امروز نیز نمونه‌هایی از آن در نواحی زرتشتی‌نشین ایران (بویژه در کرمان) برگزار می‌شود.

برابر با آئین برشنوم که در دفتر باستانی «وندیداد» (بخشی از اوستای امروزی) از آن بسیار یاد شده، هنگامی که بیماری‌های پر مرگ (مثل طاعون، وبا، آبله) جایی را فرا می‌گرفت مردم بیشتر در گوشه‌گیری می‌زیستند، جامه‌ی سپید می‌پوشیدند، دستکش سپید به دست می‌کردند و با یکدیگر کم تماس می‌گرفتند؛ حتی کسان یک خانواده، هر کدام در بستری جدا می‌خوابیدند، از آوند (ظرفی) جداگانه می‌خوردند و می‌آشامیدند، گیاهان و صمغ‌های خوشبو و سودمند بر آتش می‌نهادند و در پایان مدت با آداب ویژه‌ای شستشو نموده خود را به وسیله‌ی گیاهان و صمغ‌ها بخور می‌دادند.

در آئین برشنوم، زرتشتیان جایگاهی را با نام «برشنومگاه» می‌ساختند که حصاری گرد به شعاع نزدیک به ۷ متر بود و دارای ۹ جایگاه ویژه بود که بیماران یا افراد در معرض خطر ابتلاء به بیماری عفونی که اصطلاحاً «برشنوم‌گیر» خوانده می‌شدند به آنجا انتقال یافته و توسط موبد-پزشکی که «برشنوم‌ده» خوانده می‌شد، به مدت ۹ روز تحت مراقبت‌های ویژه و شستشوهای خاص و.... قرار می‌گرفتند.

مراقبت بیمار در نُه شبانه‌روز انگیزه‌ای شد تا در بسیاری مناطق ایران این روش درمانی-آیینی اندک اندک نام آئین «نُشوه» را به خود بگیرد که دگرگونه‌ی همان واژه‌ی نُه‌شبه است و جایگاه آن نیز «نُشوه‌خانه» نام گرفت.

آئین «برشنوم» (نُشوه) ورای اهمیت مذهبی آن، یکی از روش‌های مبارزه با گسترش بیماری‌های عفونی و ایمن نگهداشتن افراد تندرست در برابر یورش این بیماری‌ها (اپیدمی) بود. برشنوم از دو راه انجام می‌شد: راه نخست با آگاه کردن مردم از داده‌های بهداشتی و دلگرم ساختن آن‌ها به رعایت موازین بهداشتی (دقت و کوشش در پاکی بدن، خوراک، لباس، پیرامون و محیط زندگی و…) و دومی تشویق آن‌ها به مایه‌کوبی، علیه بیماری بود که «پیش‌پاسی» نیز نامیده می‌شد.

این در چه دوره‌ای بوده است؟

همانطور که اشاره شد، از آنجا که این شیوه به ویژه در میان زرتشتیان یزد و کرمان رواج دارد، بیانگر وامگیری آن از آئینی کهن‌تر است که دست کم پیشینه‌اش به ساسانیان، دوره‌ی نیرومندی کیش زرتشت بازمی‌گردد، اما اشاره به این آئین در وندیداد به روشنی نشانگر آئینی کهن‌تر و نمادی از برخورد هوشمندانه‌ی اندیشمندان عصر باستان دارد.

آیا اطلاعاتی در دست است که بدانیم کدام کشور در کدام سرزمین‌ها نگاه کارآمدتری داشته است؟

از آنجا کارنامه‌ی من پژوهش در تاریخ دانش ایرانیست، تنها می‌توانم در این زمینه نظر دهم؛ اما نباید فراموش کرد که پزشکی در دیگر همتایان تمدن ایرانی همچون چین و مصر و بابل و یونان نیز پیشرفت داشته است. همچنین تاریخ‌نگاران و دانشمندان تمدن‌های نامبرده هم در آثارشان به سهم چشمگیر دانش ایرانی در پزشکی و تاثیرش بر دانشمندان دیگر سرزمین‌ها اشاره‌های روشنی دارند.

یکی از نمونه‌های بُهت‌آور دانش پزشکی، همانطور که می‌دانید دستاوردهای پزشکی یافت شده در شهر سوخته‌ی سیستان (۵۵۰۰ سال پیش) است. از آن جمله، جمجمه‌ی ترافیناسیون شده‌ی یافته شده در یکی از گورهای این محوطه‌ی باستانیست که بیمار دچار بیماری هیدروسفالی (آب‌گرفتگی مغزی) بوده و پس از عملی جراحی بر روی مغز او، آب مغز خارج شده و دختر جوان تا چندین ماه زنده بوده است که نشان‌دهنده‌ی موفقیت جراحی نامبرده است.

ترافیناسیون نام علمی روشی است که در آن پیشینیان با کاربرد برخی ابزار کاسه سر را سوراخ می‌کردند و در بیشتر موارد ویژگی آئینی و درمانی داشته است. مته کاری انواع گوناگونی داشته که نوع سه گوش و چهار گوش از نخستین انواع آن به شمار می‌رود.

در کاوش‌های باستان شناسی سال ۱۳۵۶ در شهر سوخته در زابل (استان سیستان و بلوچستان)، یک گور دسته جمعی پنج هزارساله کشف شد که در میان بازمانده‌های سیزده اسکلت به خاک سپرده شده در آن، جمجمه دختر جوان ۱۳ ساله‌ای پیدا شد که دارای یک سوراخ شدگی سه گوش در قسمت پاریتال راست سر بود که نشانه‌های ترمیم استخوانی در آن دیده می‌شود و این گواه بر زنده ماندن پس از عمل داشت. در این پژوهش پس از ارزیابی آسیب‌های ایجاد شده در استخوان، اندازه گیری های سفالومتریک آن با کولیس و بررسی حجمی آن با نمک نرم در موزه تاریخ پزشکی تهران انجام شد.

برگردیم به بیماری‌های همه گیر در تاریخ باستان، چیزی که ما الان در رفتار مردم مشاهده می‌کنیم، یک رفتار مشترک بین همه جوامع است، یعنی مثلاً در ایران یا خیلی از کشورهای دیگر می‌بینیم که بعضی مردم شروع به خرید اقلام خیلی زیادی می‌کنند که حتی نمی‌دانند ممکن است از آن استفاده کنند یا نه، یا خیلی‌ها رو به شایعه می‌آورند، خیلی‌ها رو به طب سنتی یا طب اسلامی می‌آورند که شاید خیلی در رده علم پزشکی نیست، می‌خواهم بدانم که این رفتار احتمالاً در تاریخ باستان هم ریشه داشته است؟ ایرانی‌ها در آن زمان چه رفتاری از خود نشان می‌دادند؟ اسنادی وجود دارد؟

ببینید فردوسی در شاهنامه‌ی که راوی اندیشه‌ی ایرانیان کهن است می‌گوید:

پزشکی و درمان هر دردمند / در تندرستی و راه گزند....

در هرصورت در بینش و جهانبینی ایرانی، همانگونه که از ادبیات و فرهنگ کهنسالش پیداست، آشتی‌جویی (صلح) و همیاری، یاری و عیاری از آموزه‌های جدایی‌ناپذیر و پایدار آن است. ما این همکاری و همیاری به هم نوع را حتی امروزه هم با همه‌ی دشواری‌های جانکاه جامعه‌ی ایرانی، هنگام وقوع سیل و زلزله در میان ایرانی‌ها می‌بینیم. برپایه‌ی همین نگرش، پزشکان ایرانی نیز از دیرباز، آئین نامه‌ی اخلاقی و درمانگری را همسو با فلسفه‌ی پزشکی ایرانی می‌دیدند و به آن عمل می‌کردند.

از آنجا که هنگام رویدادن بیماری‌های فراگیر و واگیردار بهترین رهبران جامعه پزشکان هستند، بی‌گمان شیوه‌ی برخورد با بیماران و نگهداری و پرستاری از آنان همواره رعایت می‌شده و خود بهترین الگو برای دیگر افراد جامعه بوده است.

می‌شود این را در تاریخ باستان مثال بزنید؟

بدون شک یکی از کانون‌های برجسته و الگوهای بهداشت و درمان دانشگاه پزشکی جندی شاپور (گُندی شاپور) است که در دوره‌ی ساسانیان بنیان‌گذاری می‌شود که خود در پس از اسلام الگوی اصلی مدارس نظامیه می‌شود که خواجه نظام‌الملک توسی از پایه‌گزاران آنها بود.

به‌روایت بیشتر نوشتارهای تاریخ پزشکی دوره‌ی اسلامی، این مرکز علمی در انتقال دانش پزشکی یونانی، ایرانی و هندی به عالم اسلام سهم فراوانی داشته است. همانطور که گفتیم نخستین بیمارستان‌های دوره‌ی اسلامی طبق الگوی بیمارستان گندی‌شاپور بنا شد. برابر با داده‌های تاریخ نگاران نزدیک به دوره‌ی رونق جندی‌شاپور، بافت جمعیتی این شهر شامل بسیاری از دانشمندان و صنعتگران انطاکیه، ازجمله پزشکان و فیلسوفان که این شهر و دانشگاه ایرانی حضور و نظرات آنان را با رواداری ویژه‌ای می‌پذیرفت. بنابراین می‌توان فرض کرد که در آن زمان، گندی‌شاپور وارد دوران شکوفایی فرهنگی و فکری، به‌ویژه در علوم اثباتی مانند فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی و ریاضیات شد.

ما مشخصاً درباره قرنطینه صحبت کردیم که در متن‌های باستان چه عنوان و اسمی داشته است، رفتار حاکمان برای مبارزه چه بوده است؟ احتمالاً مثل الان یکسری از پزشکان آن دوره جمع می‌شدند و شروع برای پیدا کردن راه مبارزه با آن بیماری می‌کردند.

به گمان من با نگاهی به تاریخ همیشه آن دسته از فرمانروایان و رهبران ستایش و نامشان ماندگار شده که در بحران‌های فراگیر، دانش‌پرورتر بوده‌اند! یعنی به دانشمندان و کارشناسان و پزشکان میدان و امکان بیشتر داده‌اند تا پژوهش‌ها و درمانگری‌ها شتاب و نیروی بیشتری بگیرند.

برای نمونه دانشگاه جندی شاپور که به آن پرداختیم، اوج پیشرفت و اعتلایش در زمان انوشیروان ساسانی (خسرو نخست) است که در دانش‌اندوزی او داستان‌های فراوانی سروده شده است. او نسطوریان (که بعدها جز فعالان اقتصادی نیز شدند) و دانشمندان یونانی را (به دلیل اختلافات مذهبی از سرزمینشان طرد شدند) را در گندی شاپور گرد آورد و با برگزاری مناظرات و گفتگوهای علمی، انگیزه‌ی رواج بیشتر این دانشگاه و پیشرفت دوچندان دانش پزشکی و آفرینش گونه‌ای از پزشکی تلفیقی و بین‌المللی شد که پزشکان ایرانی و پزشکی ایرانی در آن نقش چشمگیری داشت.

چیزی که الان به ذهن من رسید این است که احتمالاً در دوره باستان خیلی از این بیماری‌ها را می‌توانستند به خرافات ارتباط دهند، یعنی احتمالاً مثل الان که خیلی از کشورها برخوردهای نامتعارفی با ویروس کرونا داشته باشند و آن را به چیزهای مختلفی ربط دهند و حتی ممکن است توهم توطئه هم در خصوص این ویروس وجود داشته باشد، احتمالاً آن زمان هم این موارد بوده است که بیماری‌ها را به خرافات ربط دهند آیا برای این هم نمونه‌هایی در تاریخ وجود دارد؟

بله، اما اگر نگاهی از درون داشته باشیم، خرافات ممکن است در همه‌ی کاربردهایش، دراینجا واژه مناسبی نباشد.

ببینید همانطور که فلسفه، سیاست، و گونه‌های گوناگون دانش در شرق باستان رنگ و بوی آسمانی و ماورایی دارند، بدون تردید پزشکی هم دانشی آمیخته با اندیشه‌های عرفانی و اشراقی به شمار می‌رفته است. پزشکان هم همانند فرمانروایان، چهره‌های مذهبی و کاهنان بودند. همانگونه که در سنت‌های بازمانده‌ی فرمانروایی، حکیم همان حاکم است، در عین حال دانشمند و درمانگران، همان روحانیون و دین‌مردان عصر باستان بودند که سهم چشمگیری در پزشکی و انتقال و آموزش آن به جامعه داشته‌اند. در این قالب، دانشمند همانند آنچه که سپس در سنت دانش در پس از اسلام می‌بینیم، اندیشمندی جامع‌الاطراف است.

در این باره برای نمونه ما پور سینا (ابن سینا) پزشک شگفت‌انگیز همه دوران‌ها را می‌بینیم که در عین حال فیلسوف و از برجسته‌ترین اندیشمندان اسلامی محسوب می‌شود. سرآغاز این سنت را باید در ایران و شرق باستان جست جو کرد.

طبیعتاً اندیشمندان کهن برای برقراری قوانین همگانی، از جمله روش‌های درمانگری و رعایت بهداشت تن و روان، ناخودآگاه بهره‌گیری از ابزارها و مشوق‌های آسمانی را با زبان مذهبی بر جامعه تاثیرگذارتر می‌یافتند. پس با این زبان مردم گفت و گو می‌کردند و آنها را برای نمونه تشویق به رسیدگی‌های پزشکی و تندرستی می‌کردند. اما نباید فراموش کرد که این کار لزوماً به معنی ترفند نبود، چرا که شخص کاهن یا شمنِ درمانگر، خود بر پایه‌ی چنین سنتِ اعتقادی و همگانی دست به درمانگری و قرارگیری در چنین جایگاهی می‌زده و خود را شایسته‌ی فراگیری دانش‌های بایسته می‌دیده است.

نباید فراموش کرد که بدون شک همانند امروز یکی از مصداق‌های برجسته‌ی درمان و پزشکی، روان‌درمانی و بهداشت روانی بود که خود به سبب جنبه‌ی نرم‌افزاری روان، پیوندی عرفانی و متافیزیکی میان بیمار و پزشک (کاهن) و آسمان پدیدار می‌کرده است. یعنی وقتی صحبت از روان و درمان روان می‌شود، ناخودآگاه ارتباط‌هایی با آسمان دیده می‌شود که در بهره‌گیری و یاری‌خواهی از نیروهای ماورالطبیعی و متافیزیکی (ایزدان) در جوامع عصر باستان نمود پیدا می‌کرده است.

کوتاه سخن اینکه آنچه که ما امروز نام آن را خرافات می‌گذاریم، برای انسان عصر باستان ممکن است حقیقت بوده باشد. چرا که او به تأثیر طبیعت اعتقاد داشته، آن را می‌دیده و درمان می‌یافته و برای فراگیری درمان، به همنوعانش آموزش می‌داده است.

جالب است بدانید که در زبان انگلیسی واژه‌ی جادو (Magic) به معنی «مُغی» (منسوب به مغ) و دانش مُغانه است. همانطور که می‌دانید منظور از مغان، دانشمندان و دین‌مردان آئین مهر و سپس مزدیسنا (کیش زرتشت) در عهد باستان بودند که به گفته‌ی منابع یونانی به دانش‌های ماورایی و فرازمینی دست داشتند؛ از این رو یونانیان و سپس فرزندان معنویشان (اروپاییان) جادو یا همان دانش متافیزیک را «مُغانه» نام نهادند. این دانش ناشناخته گونه‌ای از روانپزشکی و فرادرمانی را به عنوان یاری‌گیری از نیروهای آسمانی دربرمی‌گرفت و مردم برای درمان بیماری‌های لاعلاج و ناشناخته به آنها پناه می‌بردند. بنابراین ما گوشه‌هایی از جادو و گوشه‌هایی از خرافات به تعبیر امروز را ممکن است در پزشکی عصر باستان ببینیم که شاید خود دلیلی بر ناشناخته ماندن دانش‌های عصر باستان دارد.

یعنی عدم شناخت ما نسبت به دانش‌های پیشرفته دوره گذشته ممکن است باعث شود که ما به طور خاص همه را خرافات بدانیم که این خود جای بحثی مستقل دارد.

کد خبر 428569

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ندا RO ۰۱:۰۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
    2 0
    بسیار عالی بود.