اصفهانی‌ها؛ از شیوه زندگی تا سبک آن

شیوه زندگی نظریه است و سبک زندگی مدل. مدل تنوع و تکثر دارد و قابل‌تغییر است. شیوه زندگی اما به‌آسانی قابل‌تغییر نیست، چراکه اساساً خصیصه تمدنی دارد و با تاریخ زیسته و مکان در ارتباط است. به همین دلیل شیوه زندگی صورت‌بندی اجتماعی را برای اصفهان ساخته که بدون آن نمی‌توان در سبک زندگی دخالت کرد.

به گزارش ایمنا، فرهنگ مفهومی گسترده دارد که به بند کشیدن آن در قالب یک جمله تقریبا ناممکن است. ازاین‌روی تا به امروز جستجوی معنایی دقیق از «فرهنگ» به دست نیامده، گو اینکه در یک معنای کلی به‌عنوان «الگوهای زندگی و تفکر» از آن یاد میشود. دکتر محمدتقی ایمان؛ استاد جامعهشناسی دانشگاه شیراز است. او اسفندماه سال ۱۳۹۳ پیرامون نتایج پژوهش «شناسایی و تحلیل الگوهای سبک زندگی شهروندان شهر اصفهان» نقطه نظراتش را در قالب یک سخنرانی ایراد کرد. در ادامه، بخشی از آن سخنرانی درباره «سبک زندگی در اصفهان» که پیش‌تر طی انتشار سومین شماره مجله «شهرگاه»، منتشر شده بود را می‌خوانید. شهرگاه نشریه‌ای الکترونیک و تخصصی در حوزه مدیریت شهری‌ست.


دکتر محمدتقی ایمان؛ استاد جامعهشناسی دانشگاه شیراز

سبک زندگی کاملاً متکی به اختیار انسان است و انتخابی؛ یعنی انسانها سبک زندگی را میسازند. چیزی که ساخته میشود در حوزه فرهنگ است. پس اساساً سبک زندگی مختصات فرهنگ است، ولی به دلیل آنکه با عنصر فردی ارتباط دارد، نخست فرهنگ و دوم روانشناسی که دو مؤلفه اساسی آن محسوب می‌شوند؛ در آن خیلی قوی عمل میکند. اگر قرار باشد هرگونه دخل و تصرفی در سبک زندگی ایجاد کنیم باید با حوزه فرهنگ و روانشناسی مردم سروکار داشته باشیم. به همین لحاظ هم هست که به نظر من دو فرایند فرهنگ پذیری و شکلگیری شخصیت، خیلی در سبک زندگی دخالت دارد.

حوزه سبک زندگی؛ حوزه تنوع و تمایز و اختیار انسان است. عنصر ماهوی سبک زندگی را هم می‌توان «تغییر» دانست؛ یعنی در سبک زندگی تغییر وجود دارد، اگر تغییر وجود نداشته باشد سبک زندگی ابراز نمیشود. پس کسانی که میخواهند در سبک زندگی کار مطالعاتی انجام بدهند، باید مدیریت تغییر بلد باشند، یعنی در حوزه فرهنگ ورود کنند. ولی کسانی که میخواهند روی شیوه زندگی کار کنند باید نظریه و نظریهسازی بلد باشند. مثلاً حالا به ما بگویند سبک زندگی گروهبندیهای اصفهان را میخواهیم تغییر بدهیم، من نخستین سؤالی که میکنم این است برای کجا میخواهید تغییر بدهید، برای چه میخواهید تغییر بدهید؟ هدف کجاست؟ استراتژی کجاست؟ چشمانداز کجاست؟ این‌ها نظریه میخواهد.

ما متأسفانه نظریه روشنی در اداره جامعه نداریم. این نظریات را هم که شما میبینید، مردم خودشان میسازند؛ یعنی مردم در تعامل باهم در تعامل با حاکمیت در تعامل با گذشته و تاریخ، دین، سنت و منابعی که از خارج از کشور میآید سبک زندگی خودشان و گروهبندیها را دارند میسازند. به همین دلیل است که گاهی ما برخی پدیده‌ها برایمان نامأنوس است. چراکه این تجربه زیستی ما نیست، تجربه زیستی گروهبندیهای دیگر است؛ چهبسا جزء خانواده ما نباشند، اصلاً نمیشناسیم این‌ها چه کسانی هستند.

پس درواقع طی این بحث ما ممکن است اصلاً عجیبوغریب باشیم. طبیعی هم هست، به خاطر اینکه ماها که اینجا نشستیم، هرکدام یک تجربه زیسته داریم و وقتی هم داریم معرفی میشویم و نمود و بروز مییابیم؛ به تجربه زیستی خودمان رجوع میکنیم. بعد متوجه می‌شویم تا چه حد قابلفهم هستیم. ولی با این تعریفی که حالا داریم تجربههای زیستی متعدد و گهگاه متضاد و متناقضی داریم.

در یک جامعه تجربه میکنیم، آن چیزی که این تناقض و تضادها را مدیریت میکند، شیوه زندگی است. یعنی نظریه است که آن را مدیریت میکند. به همین دلیل اگر ما برداشتمان را با این سبک زندگی تطابق دهیم متوجه میشویم که سبک زندگی پدیده بسیار پیچیدهای است. به این دلیل که تغییر در آن وجود دارد، به خاطر اینکه ساختوساز مرتب گروهبندیهای اجتماعی در آن به وجود میآید و نمیشود نسبت به سبک زندگی ورود کرد مگر اینکه از جنس خودش باشد.

به همین دلیل هم اگر بخواهیم هرگونه تغییری در سبک زندگی انجام دهیم باید حتماً این امر با مشارکت افرادی باشد که درگیر با آن سبک زندگی هستند و خارج از آن‌ محدوده درواقع تغییر بهآسانی امکانپذیر نیست، این بحث، بسیار جدی است. مثلاً در مدیریت تغییر هم مدلهای متفاوتی داریم، بهعنوانمثال میگویم، یک مدل مدیریت تغییر، مدل کاتر است که میگوید بهترین راه مدیریت تغییر این است که بیایید از رویکرد دیدن، حس کردن و عمل کردن استفاده کنید؛ یعنی باید حتماً نمایشی اجرا کنید که گروههایی تحت تأثیر آن نمایش قرار بگیرند و فعالیتشان را تغییر بدهند، وقتی فعالیت را تغییر دادند یک ساختوساز جدید به وجود میآید و میشود یک سبک زندگی جدید.

من فکر میکنم اصفهان و شهرداری باید روی آن قسمت مدل‌های تغییر بیشتر کار کند و مخصوصاً مدل تغییر کاتر را من پیشنهاد میکنم. خیلی از تابلوهایی که شما مثلاً در اتوبوسها میزنید برای چیست؟ این تابلویی که در خیابان زدید برای چیست؟ برای این است که ببیند، احساس کند، تغییر ایجاد کند. حالا شما باید بررسی کنید که این نوع دیدن چه نوع احساسی ایجاد میکند؟ آیا این نوع احساس به تغییر رفتار میانجامد یا نه؟ این هم بحثی مهم است.

شیوه زندگی در اصفهان و شیراز

من علاقه دارم با توجه به مقدمهای که خدمت دوستان عرض کردم برداشتی که از شیوه زندگی اصفهانیها پیدا کردم را ارائه کنم. در این قسمت نمیخواهیم بگوییم این شیوه خوب است یا بد. کاری به این بخش نداریم. بیشتر بافت و زمینه زندگی‌ در اصفهان با توجه به دادههایی که ما از آن به دست آوردیم، «گروه نخستین» است. یعنی در اصفهان بیشتر با گروههای نخستین تعاملات دارند. مثل خانواده، خویشان، گروههای دوستی. ضمن در این نوع ارتباط نوعی فردگرایی هم وجود دارد.

 به همین خاطر من شیوه زندگی اصفهانیها را «فردگرایانه مبتنی بر گروههای نخستین» خواندم. که البته با شیراز متفاوت است. در شیراز شیوه زندگی بیشتر «مبتنی بر جمع» است. Community جامعه نیست، جمع است، به همین خاطر آنجا عاطفه و احساسات و هیجانات خیلی زیاد است، اما در اصفهان نه. اینجا در روابط مقداری محاسبهگری، عقل‌گرایی، عقل‌گرایی فردی دیده می‌شود. جالب آنجاست که تمایل به قدرت در اصفهان خیلی قوی است، درحالیکه در شیراز تمایل به لذت زیادتر است.

به همین دلیل من فکر میکنم این حالت در هرجایی اتفاق بیفتد کنش متقابل بین آدمهایش کنش متقابل گسسته است؛ کنش متقابل پیوسته نیست. ما دو نوع کنش متقابل داریم یک کنش متقابل پیوسته که در جهت همسازی اتفاق میافتد. مثل همکاری، مساعدت. اینها کنش و انتقال پیوستهاند. کنش متقابل گسسته اما مثل رقابت، سبقت‌جویی یا ستیز است. دادههای ما نشان میدهد که مردم اصفهان بیشتر کنش متقابل گسسته از نوع سبقت جویی دارند. رقابت یا ستیز نه، بلکه سبقت جویی؛ یعنی علاقهمندند خودشان را نسبت به دیگری جلو بیندازند.

به همین خاطر علاقه دارند خانواده‌شان نسبت به دیگری، خویشاوندشان نسبت به دیگری، شهرشان نسبت به دیگری، حتی استان‌شان نسبت به دیگری جلو باشد. پس به همین خاطر تمایلاتی که در این شهر وجود دارد، در شیوه زندگی بیشتر تمایلات دوقطبی است، صفر و یک؛ من نسبت به دیگری. به همین دلیل هم هست که اینها به علت اینکه این سبقت جویی را در گروههای نخستین انجام میدهند بیشتر علاقهمندند که خودشان صاحب قدرت و اختیار باشند. خانوادهشان، خویشاوندشان، بعد شهرشان و همینطور الی‌آخر.

جالب است که در این قسمت ایستادگی میکنند و آن چیزی هم که این قسمت را نگهداشته رسوبات ناشی از همین سبقت جویی است، یعنی ته داستان یک‌فصل مشترک اتفاق میافتد؛ جالب اینکه اینها به خاطر این ماندگاری که داشتند در مقابل تغییر مقاومت میکنند. اصفهانیها در مقابل تغییر خیلی روی خوشی ندارند. اگر به دادهها نگاه کنید آنها نسبت به فضای مجازی خیلی اعتماد نمیکنند و نسبت به آن اقبال عمومی ندارند. درواقع در اصفهان اعتماد اجتماعی ‌ ومشارکت اجتماعی پایین است.

اینها در مقابل تغییر خیلی راحت نیستند؛ به همین دلیل شهرداری نباید تصور کند میتواند رفتار شهروندان را به آسانی تغییر دهد. اماکان تغییر رفتار شهروندان اصفهانی به آسانی ممکن نیست. مردم اصفهان در مقابل تغییر مقاوم هستند. حالا چرا مردم اصفهان اینگونه‌اند؟ حتماً این موضوع نیازمند یک تحقیق دقیقتری است که به نظر من از نظر روانی باید تحقیق عمیقتری انجام درباره آن انجام گیرد. چراکه وقتی میگوییم اینها مقاوم هستند یعنی داریم از زیست تاریخی مردم اصفهان صحبت می‌کنیم.

حالا باید ببینیم در حملههایی که شده، بحث تاریخی اصفهان چه بوده؟ کجا رفته؟ چرا مردم اینطور بار آمدهاند؟ قصد نداریم بگوییم این موضوعات خوب است یا بد، ممکن است هم حسن باشد هم از یک نظر محدودیت برای ما باشد. چون ما علاقهمندیم بهعنوان کارگزار در زندگی مردم وارد شویم. اگر مردم علاقهمند نباشند وارد بشویم، خطرناک است. ما نمیتوانیم هر برنامهای اجرا کنیم.

یکی از بحثهای دیگر درباره شیوه زندگی مردم اصفهان بر اساس تجربه زیستهشان این است که در توانمندی، ارتقای قدرت دفاعی خودشان را جستجو میکنند. آدمهایی هستند که بیشتر دنبال توانمندسازی برای ارتقای قدرت دفاعی هستند. به‌ویژه در گروههای نخستین. به همین خاطر اینها اطلاعات لازم را مبادله نمیکنند، یعنی خیلی راحت اطلاعاتشان را به کسی نمیدهند؛ یعنی ما در همین مصاحبهها احساس کردیم که این امر وجود دارد. پس عدم مبادله کافی اطلاعات بین فردی و گروهی در اصفهان زیاد است. 

اقبال کافی از تحولات بیرون اصفهان وجود ندارد. سخت است کسانی از بیرون بخواهند تغییرات در اصفهان را ایجاد کنند. به همین دلیل شاید اصفهانی‌ها مدیران خارج از استان را خیلی نپذیرند؛ یعنی خیلی به آن علاقهمند نیستند، خیلی با آن راحت نیستند. خیلی علاقهمندند از خودشان مدیران را انتخاب کنند. برخلاف شیرازیها که در آنجا یساری از مردم حساسیت اینچنینی ندارند. ملاحظات اقتصادی به نفع فردی و گروهی به همین خاطر در گروههای نخستین اتفاق میافتد.

این ملاحظات اقتصادی باعث میشود که حتی در حوزه سلامت، چندان اقبالی به الگوهای هزینهبر وجود نداشته باشد. پس به همین خاطر در برنامهریزیهایی که به نظر من در اصفهان انجام میشود باید مقاومت در مقابل تغییر را ملاحظه کرد. برنامهی از قبل تعیینشده کاربرد ندارد. برنامه باید حتماً با مشارکت گروههای هدف انجام بشود که من پیشنهاد اقدام پژوهی را میدهم. برای تحقیقات بعدی، تحقیقات اقدامی را فکر میکنم برای تغییرات در اصفهان راهگشاتر باشد. چون دوستان حتماً در سبک زندگی دنبال تغییر هستیم؛ یعنی خودش از جنس تغییر است ما هم از جنس تغییر باید باشیم.

اگر از جنس تثبیت باشیم چیزی نیست. به همین خاطر من فکر میکنم شهرداری اصفهان نباید دنبال این باشد که بگوید من میخواهم این شرایط را برای مردم اصفهان ایجاد کنم. این موضوع خطرناک است. چون یک قانون عام است که اصلاً با سبک زندگی در اصفهان هماهنگ نیست. ممکن است در شیوه زندگی، تئوری و نظریهای را برای خودشان ایجاد کنند و بگویند من در این چارچوب میخواهم با مردم اصفهان برخورد کنم ولی در سبک زندگی نباید شهرداری اصفهان بیاید یک قاعده عام را برای زندگی مردم اصفهان بیاورد. مگر اینکه بگوید برای نوجوانان، برای زنان، برای مناطق، برای گروههای جنسی این برنامهها را میخواهم اجرا کنم. حالا این برنامهها چون از نوع تغییر با مشارکت خود افراد است، ممکن است، این تغییر را بپذیرند وگرنه در اثر بیرونروی آن‌ها قدرت زیادی برای تغییر نداریم.

یکی هم تفکر زیست جهان اصفهانیها که دوقطبی است، مثل «من و دیگری» است که باید خیلی ملاحظه بکنیم؛ واقعاً نمیشود بهآسانی آن را شکست. شاید هم اگر فرصت باشد نباید شکستش؛ نباید به همهچیز بهعنوان تهدید نگاه کرد. خیلی موارد فرصت است. باید بهعنوان فرصت به آن نگاه کرد و همین باعث شده که وقتی شیراز را مقایسه میکنیم با اصفهان، بگویند اصفهان وضعش بهتر از شیراز است؛ یعنی ازلحاظ توسعه بهتر است، ازنظر انسجام اجتماعی بهتر است. اینها توجه ندارند که ما اصلاً قابلمقایسه با اصفهان نیستیم یعنی سبکهای زندگی در اصفهان با شیرازیها فرق میکند ولی این مقایسهها را متأسفانه انجام میدهند و باعث میشود خیلی از مدیران شیراز هم احساس حقارت کنند و از خیلی فرصتهای شیراز هم استفاده نکنند.

چون آنجا فرصتهای دیگری وجود دارد اینجا یک فرصتهای دیگری. پس به همین خاطر من فکر میکنم زیست جهان اصفهانیها خیلی پیچیده است، چون سخت میشود به آن وارد شد. لذا اگر توجه کنید میبینید خیلی آدمها تفاوتی از همدیگر ندارند، یعنی اجازه ندادند شما ورود پیدا کنید البته تحقیقات کمی شرایط را مصنوعی میکند و مقاومت در مقابل تغییر باعث شده تحقیقات کمی معنادار و قابلشناسایی برای اصفهان چندان نداشته باشیم. در تحقیقات کیفی اطلاعات زیادتری به دست آوردهایم.

یک مختصات دیگری که در شیوه زندگی اصفهانیها وجود دارد این است که اصفهانیها در ساختوساز سبک زندگی جدید مشارکت نمیکنند؛ یعنی بیشتر نگاهشان این است که حفظ کنند. میخواهد، سبک زندگی مذهبی باشد، سنتی باشد، هرچه باشد میخواهند حفظ کنند و ورود به ساختوساز جدید نمیکند، این‌یک حسن و یک عیب هم دارد. حسنش این است که به گذشتهشان، به تاریخشان مقیدند. ولی عیبی که وجود دارد این است که اگر یک هجمهای از تغییر مخصوصاً در فضاهای رسانهای برای نسل جدید اتفاق بیفتد ممکن است نسل جدید آمادگی انطباق توأم با تغییر را نداشته نباشد.

ممکن است از هم دررفتگی در این سیستم اتفاق بیفتد؛ یعنی یک جابجایی یا دررفتگی فرهنگی به وجود بیاید؛ یعنی تغییرات جهانی دارد با یک شدت و حدت فراوانی به سیستمهای اجتماعی ورود پیدا میکند و اگر سیستم اصفهان با تغییر عادت نکند، اگر با تغییر همگام نباشد ممکن است تغییر آنقدر فزاینده باشد که سیستم را دچار یک دررفتگی فرهنگی کند و این را هم باید مواظبت کنیم.

البته در این گروهبندیهای اجتماعی که من دقت میکردم دیدم دو گروهبندی اجتماعی دارد از تغییر استقبال میکند، یکی زنان میانسال اصفهان و دیگری پسران نوجوان اصفهان هستند. ولی چرا اینطوری است؟ من نمیدانم. زنان میانسال و پسران نوجوان در بیشتر دادههای ما تفاوت دارند حتی بعضی جاها تفاوتشان معنا دارد. حتی در تحقیقات کیفی هم زنان میانسال خیلی علاقهمند به حضور، زیبایی، مشارکت هستند؛ حتی برای پسران نوجوان هم همین اتفاق دارد میافتد.

من فکر میکنم ما در شهرداری باید به چارچوب نظری سبک زندگی توجه کنیم، یعنی ببینیم اصلاً داریم چهکار میکنیم؟ بیگدار به آب نزنیم به خاطر اینکه هدایت سبک زندگی توسط شیوه زندگی و نظریه است. مثلاً شما اگر یک اثباتگرا باشید،مثلا یک لیبرالیست باشید، وقتی میآیید میگویید چرا اعتماد اجتماعی در اصفهان کم است. میگویید خب این عارض بهنظام اجتماعی اصفهان است. چرا سرمایه اجتماعی کم است؟ خب بروید کارکنید. بروید آموزش بدهید.

ممکن است کسی بگوید مردم اصفهان دچار (از خود) بیگانگی شدهاند یا این حاصل سلطه هست که در اصفهان اتفاق افتاده است. ولی ما میخواهیم چهکار کنیم با این اعتماد و با این سرمایه؟ میخواهیم اضافهاش کنیم؟ از چه طریق؟ کدام بستر در اصفهان وجود دارد که میخواهیم اعتماد اجتماعی را زیاد کنیم؟ یعنی با کدام نظریه میخواهیم این کار را بکنیم؟ کدام استراتژی در اصفهان دارد همگام عمل میکند که من میخواهم سرمایه اجتماعی را زیاد کنم؟ چهبسا شما یک کاری میکنید که گروهبندی را فلج میکنید.

من معتقدم که آن چارچوب نظری در شیوه زندگی اصفهانیها خیلی مهم است که بعد بتوانیم طرح سبک زندگی را در مدلها ترسیم کنیم. چون شیوه زندگی نظریه است، ولی سبک زندگی مدل است. مدل تنوع دارد، تکثر دارد، قابلتغییر است؛ ولی شیوه زندگی بهآسانی قابلتغییر نیست. چون شیوه زندگی اساساً یک خصیصه تمدنی دارد. این با تاریخ زیسته، با مکان در ارتباط است. به همین خاطر شیوه زندگی یک صورتبندی اجتماعی برای اصفهان درست کرده که ما نمیتوانیم بدون آن در سبک زندگی دخالت کنیم و من تشویق میکنم که دوستان ابتدا صورتبندی اجتماعی اصفهان را استخراج کنند؛ یعنی این را به دست بیاورند که ما با چه صورتبندی اجتماعی روبرو هستیم و این صورتبندی اجتماعی از کجا آمده، با چه پیشینه تاریخی به دست ما رسیده؟

در بحث گرایشهای عمومی یک مقدار باید تعمق زیادتری داشته باشیم. ببینید همان فردگرایی که من توضیح دادم، فردگرایی در بحث گویههای مربوط به دین‌داری هم هست گویههای دین‌داری که حالت فردی دارد، افراد خیلی قوی هستند. ولی گویههای دین‌داری که میآید اجتماعیات را برمیتابد اینها متأسفانه ضعیفاند. من برای مبنای شیوه زندگی اصفهانیها راهکاری ندارم؛ یعنی شما یک چارچوب بگذارید جلویش میرود آن قسمتی که به خودش میخورد و توانایی فردی گروههای نخستین را زیاد میکند، میرود انتخاب میکند.

در این قسمت یک مقداری آنجاهایی که افراد انتخاب میکنند در مسائل فردیشان، توانایی روحی، توانایی روانی و توانایی ارتباطی را ایجاد میکند و اینها قویاند. ولی وقتی یکجاهایی که برای نظام سازی جامعه اسلامی ضرورت دارد که مردم اقبال کنند، اینجاها میبینیم یک مقدار دچار مشکلیم که باید تعمق فراوانتری روی آن انجام بدهیم. به نظر من واقعاً شیوه زندگی اصفهانیها قابلتأمل است.

فکر میکنم یک مقدار مردم اصفهان با توجه به شیوه زندگی که من گفتم بیشتر دچار کمک به خود هستند تا خودسازمانگر. سازماندهی خود یعنی شما میآیید خودتان را در خدمت یک سازمان بزرگتر قرار میدهید، ولی در کمک به خود بیشتر خودت را در خدمت خودت و یا افرادت قرار میدهی. به نظر میرسد جامعه ایران مخصوصاً بعد از انقلاب که چون نظریهپردازی در آن اتفاق نیفتاده، بستر جامعه ایران، بستر خیلی قویای نیست. چون بستر جامعه ایران قوی نیست، مردم و گروهبندیهای اجتماعی فعالاند. وقتی مردم و گروهبندیهای اجتماعی فعال باشند، عنصر ساختوسازهای مردم خیلی فعال است.

انسانها با اختیار و انتخاب زیاد، دارند کار میکنند و به همین خاطر خلاقیت در ساختوسازهای ایران خیلی فراوان است. هرچقدر خلاقیت زیادتر باشد تحولخواهی در نظام خیلی فراوان میشود. تحولخواهی که فراوان باشد پایداری سیستم خیلی کم است. درنتیجه بستر اجتماعی مرتباً دستخوش تغییرات ناشی از حوزه فرهنگ قرار میگیرد و در این جامعه آنارشی و هرجومرج زمینه ظهور پیدا میکند؛ و قطعاً جامعه اصفهان هم از این تحلیل جدا نیست.

ولی جامعه اصفهان چون خودش هم در درون خودش انتقال گسسته داشته، با این آنارشیسم سازگاری زیادتری پیداکرده و به نظر من خیلی بیشتر از جامعه ایران سازگار است. برای کسانی که میخواهند خطمشیگذاری کنند برای جایی مثل اصفهان اگر به این شیوه زندگی توجه زیاد کنند هر برنامهای برای مدیریت سبک زندگی اصفهان کارایی لازم را ندارد و ما خیلی نمیتوانیم از برنامههای دیگران اقتباس و الگوبرداری کنیم. برای همین خواهش میکنم دوستانی که دارند در حوزه فرهنگ بهخصوص آن قسمتی که مربوط به شهرداری هست کار میکنند، خیلی دنبال الگو گیری از منابع درسی، کتابی و منابعی که در کشورهای دیگر انجامشده، حتی در استانهای دیگر انجامشده، نباشند.

استفاده از نظریه اشکال ندارد که ببینید بقیه چه میگویند ولی اگر خواستید از مدل استفاده کنید بدون توجه به شیوه زندگی اصفهانیها به نظر من مدلها کارایی لازم را برای مردم اصفهان ندارد. اگر کسی چرایی را بخواهد جواب بدهد بدون توجه به شیوه زندگی نمیتواند این کار را انجام بدهد. چون شیوه زندگی است که جواب «چرا» و «چگونه» را میدهد؛ تحقیقات ما فقط به «چه» جواب میدهد. مشکل ما این است که کارهای توصیفی را میگذاریم در تجربیات ذهنی خودمان و میخواهیم جواب چرایی و چگونگیاش دربیاید. این خطرناک است و این برنامهها اجرایی نشده؛ مثلا شما برنامههای بعد از انقلاب را نگاه کنید.

هر برنامهای بعد از انقلاب نزدیک ۸۰ درصد اجرایی نشده. خود من یک تحقیقی کردم درباره برنامههای توسعه اقتصادی اجتماعی بعد از انقلاب که یک کتاب شده با عنوان «ارزیابی پارادایمی برنامههای توسعه اقتصادی اجتماعی جمهوری اسلامی» و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه چاپش کرده. یکی از مشکلات اساسی ما این است که به علت اینکه نظریه و چارچوب و فریم نظری برای اداره جامعه نداریم افراد و گروههایی که از منظر قدرت و در منصب قدرت قرار میگیرند از تجربههای زیستی خودشان استفاده میکنند و یک چارچوب درست میکنند و به سیستم اعمال میکنند.

 چون سیستم این را قبول نمیکند و پس میزند، به همین خاطر سیستم دچار دررفتگی نظری است و هرچه این سیستم از هم دررفتگی نظری را بیشتر تجربه کند ناپایداری سیستم رو به افزایش خواهد بود. از همین روی است که این تحقیق اگر در مراحل بعدی خودش یعنی گذاشتن این مطالب در یک فریم نظری متأثر از شیوه زندگی اصفهانیها قرار نگیرد به نظر من این پژوهشها خیلی حرف جدی نمیتواند بزند.

کد خبر 383363

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.