از ضد گلوله جنگ تحمیلی تا شیر مرد دجیل

به مناسبت سالروز شهادت شهید مدافع حرم سید جاسم نوری مروری اجمالی بر زندگی نامه این شهید بزرگوار خواهیم داشت.

خبرگزاری ایمناگروه پایداری – امید کلاهدوزان: در پانزدهمین روز از اسفند ماه سال ۱۳۴۶ در حمیدیه پسری به دنیا آمد که نامش را سید جاسم نهادند، پدرش سید جابر از سادات سید نور و مادرش بانوی مؤمنه‌ای به نام قسمه بود. سید جابر از تجار ثروتمند و از عشایر عرب غیرتمند حمیدیه، از عراق کالا وارد می کرد و همزمان به کشاورزی نیز اشتغال داشت.  سید جابر ۲پسر و ۵ دختر داشت و سید جاسم فرزند آخر خانواده بود.

هنگام آغاز جنگ تحمیلی او 13 سال بیشتر نداشت وی از همان روزهای نخست جنگ تحمیلی در دفاع مقدس حضور داشت  هوش و ذکاوتش سبب شد  فرمانده گردان امام علی(ع) شود

 تجربیاتی که جاسم از حضورش در جنگ تحمیلی به دست آورده بود باعث شد که پس از شروع ماجرای سوریه برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به صورت داوطلبانه عازم این کشور شود. به گواه دوستانش شجاعت و ذکاوتش در مبارزه با تکفیری ها مثال زدنی بود. همراه رزمندگان عراقی درکشور سوریه به دفاع از حرم حضرت زینب(س) پرداخت. با شروع نبرد تکفیری ها در عراق تصمیم گرفت در این کشور به جهاد بپردازد.

 در عراق با تجربه ای که در دوره دفاع مقدس در بسیج مردمی داشت مشغول به جمع‌آوری نیروهای مردمی عراق جهت سازماندهی در لشکر حضرت عباس (ع) وابسته به عتبات عالیات پرداخت و با آموزش و سازماندهی این نیروها رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد.

همسر شهید سید جاسم نوری درباره اعزام وی به جبهه های حق علیه باطل اینگونه می گوید: در واقع سید بی‌تاب دوستان شهیدش شده بود. تا خبر شهادت یکی از دوستانش به او می‌رسید، سریع گریه می‌کرد. حاج روزبه هلیسائی که شهید شد به من گفت من دیگر بر نمی‌گردم، یا جنگ تمام می‌شود و من می‌آیم یا شهید می‌شوم و پیکرم به خانه بر می‌گردد. شهادت پایان این جنگ برای من است.

یکی از همرزمان سید جاسم در باره اش اینگونه می گوید: سیدجاسم انسانی متواضع و خنده‌رو بود، ایشان خیلی روی اعتقاداتش حساسیت داشت، خیلی هم اجتماعی بود همیشه کارگشای دوستان بود و در عوض از آنها می‌خواست که برای شهادتش دعا کنند، تقریباً همه هم‌دوره‌ای‌هایش در زمان جنگ شهید شده بودند و ایشان از قافله شهدا جا مانده بود بغض دوستان شهیدش را داشت.

 شجاعت و بی‌باکی‌اش مثال زدنی بود شهرتش ضدگلوله بود، پاک و دوست داشتنی بود، سید جاسم پسرعموی دو شهید بود، شهید ناصر و شهید فرج. هر سه با هم در قرارگاه سری نصرت سمت اطلاعاتی و عملیاتی بالایی داشتند.

 بنیانگذار اطلاعات برون‌مرزی بودند آنها در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران وارد پادگان‌ها و مقرهای نظامی عراق می‌شدند و بعد از کسب اطلاعات دقیق و جامع بر می‌گشتند. سید جاسم همه زیرو بم منطقه عملیاتی جنوب را مثل کف دست می‌شناخت شهید ناصر، شهید فرج و شهید جاسم در عملیات فتح فاو نقش کلیدی و اساسی‌ای ایفا کردند.

سید ناصر در جنگ یک اسطوره بود، هر سه چون برادر بودند که بارها در زمان جنگ تحمیلی برای زیارت به نجف وکربلا رفته بودند و تا عمق خاک عراق پیشروی داشتند، سید ناصر در خیبر و سید فرج در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

 اولین بار سید جاسم را در معیت شهید حاج اسماعیل حیدری دیدم، هر دو عند ربهم یرزقون بودند. در آن شرایط سخت و خشن جنگ، چنان با بچه‌ها خوب برخورد می‌کرد که انگار سالیان سال است او را می‌شناسم، جنگ و دشواری‌هایش را از یاد برده بودم.

لهجه غلیظ عربی سید جاسم در عراق خیلی کمک‌حال بچه‌ها بود، او در آن شرایط حساس منطقه و اوضاع تروریست‌های خائن داخل نیروهای دشمن نفوذ می‌کرد، اطلاعات کامل را کسب می‌کرد و بازمی‌گشت.

در نهایت شهید سید  جاسم نوری در تاریخ 7 خرداد ماه 1394 در جاده سید غریب محور الرمادی سامرا و در جبهه‌های مقاومت عراق و سوریه در درگیری با نیروهای تکفیری و تروریست بر اثر ترکشی که به شاهرگ گردنش اصابت کرد، به شهادت رسید.

سیده رقیه نوری تنها دختر شهید سید جاسم نوری است که تولد 9 سالگی‌اش را در گلزار شهدا وکنار مزار پدرش می‌گیرد او در باره ژدرش اینگونه می گوید:

پدرم من را خیلی دوست داش، من هم خیلی او را دوست داشتم، همیشه برایم قصه می‌گفت، هدیه می‌خرید، من هم جشن تولد 9 سالگی ام را در کنار خانه بابا یعنی مزارش گرفتم، خواستم بابا هم در تولد من باشد، بابای من پیش خداست و زنده است، او ما را نگاه می‌کند، خوشحالم که بابا بعد از سال‌ها به آرزویش رسید، بابا به مراد دلش رسید، دلم برایش تنگ می‌شود، ولی مامان اجازه نمی‌دهد که برایش دلتنگی و گریه کنم.

 من می‌دانم که بابای من زنده است و اگر من گریه کنم ناراحت می‌شود، من هر وقت دلتنگش می‌شوم می‌روم پیش مزار شهدا، دوست دارم زود زود به بابا سر بزنم، هر وقت سر مزار بابا می‌روم به بابا می‌گویم که بابا جان شهادتت مبارک.

 از بابا می‌خواهم که به مامان و داداش‌هایم صبر بدهد، می‌گویم بابا خوشحالم که پیروز شدی، من همیشه مداحی‌های بابا را گوش می‌دهم.

 رقیه با همان صدای مهربان و آرام کودکانه‌اش از وصیت پدر شهیدش  اینگونه می‌گوید: بابا به من می‌گفت: وقتی من شهید شدم هیچ وقت گریه نکن، باید خوشحال باشی که پدرت به آرزویش رسیده، سعی کن کمک حال مادرت باشی. مراقب خانه باش. دختر خوبی باش و درس‌هایت را بخوان.

در فرازی از وصیتنامه شهید جاسم نوری اینگونه آمده است: هیچ چیز گلوی تشنه مرا سیراب نمی سازد جز شهادت، شهادت

خدایا تو را شکر و سپاس می گویم به خاطر فضل و محبتت که به من حقیر لطف نموده و مستعد شرکت در جنگ علیه کفار تکفیر قرار دادیو به من لیاقت دادی تا به کاروان شهیدان ملحق شوم و در اخرین روزهای حیاتم بمن فضل و ترحم کردی که سربازی در رکاب امام و مولایم حسین بن علی (ع) و برادر علمدارش ابوالفضل باشم

دوستان و خانواده محترم از همه شما التماس دعا دارم و از شما می خواهم برای ظهور امام عصر (عج) دعا کنید و امام خامنه ای که از جانم ایشان را بیشتر دوست دارم را تنها نگذارید و برای سلامتی ایشان دعا کنید

ولایت فقیه ثمره خون شهدا است قدر آن را بدانید

کد خبر 304761

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.