زنان در دفاع مقدس

  • یک ترکش خیلی کوچک!

    فرهنگیک ترکش خیلی کوچک!

    «یک ماده بی‌حس‌کننده موضعی بود، گفت: اگه اون ماده رو بزنم، جای این بندهای بخیه تا ابد روی صورتت می‌مونه، دلم نمی‌خواد جای این زخم روی صورتت باشه، تنها راه چاره‌اش هم اینه که بدون بی‌هوشی و بدون بی‌حسی بخیه بزنم! بچه‌ها بهم گفتند: باید تحمل کنی‌ها! نباید ضعف نشون بدی، جیغ بکشی یا آه و ناله کنی.»

  • از هیچ‌کس، هیچ‌چیزی نمی‌خواهیم

    فرهنگاز هیچ‌کس، هیچ‌چیزی نمی‌خواهیم

    «یادم می‌آید سه، چهار سال از شروع جنگ گذشته بود که نمی‌دانم حاج‌آقا به چه مناسبت آمد اصفهان. تلویزیون داشت برنامه‌ای از زیر قرآن رفتن رزمنده‌ها در شب عملیات را نشان می‌داد. من هم همان برنامه را تماشا می‌کردم، یک‌دفعه دیدم که این آقامهدی ما هم داشت از زیر قرآن رد می‌شد که راهی عملیات بشود.»