لشکرکشی کلمات در برابر پهپادهای رژیم

شعر، یکی از عناصر اصلی در ادبیات است که باید به آن بها داد و از آن برای انتقال مفاهیم و ارزش‌ها استفاده کرد؛ در همین راستا شاعران ایرانی این روزها با قلم خود به میدان آمده‌اند و کلماتشان را برابر پهپادها به صف کرده اند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، این روزها و همزمان با جنایات رژیم صهیونیستی نسبت به کشورمان و در پی آن موشک‌باران خاک سرزمین‌های اشغالی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شاعران کشورمان با سرودن اشعار حماسی به میدان آمدند. در ادامه تعدادی از این اشعار را می‌خوانیم:

علیرضا قزوه:

ببین که صاحب عشق سلیم و عقل سلیم

به غیر دوست سرش را نمی‌کند تسلیم

کسی که عطر خدایی گرفته جان و تنش

نگاه کن چه سبکبال می‌رود چو نسیم

چه عاشقانه و مستانه نوش جان کرده‌ست

از آن شراب که از کوثر است و از تسنیم

چو صبح سعد غدیر آمد و اذان در داد

زمانه نام شما را نوشت بر تقویم

اگر شهادت، پادرمیانی نکند

چگونه تازه شود عهد دوستان قدیم؟

سلام بر تو سلامی و حاج‌زاده‌ی ما

که بود دانش‌تان دانش هزار حکیم

رشید و باقری از درک ما بزرگ‌ترند

که دردشان چه بزرگ است و داغ‌شان چه عظیم

سران جهل جهان تیر می‌زنند مدام

به واضحان شفا، شارحان التفهیم

عدوی بوعلی و خواجه‌اند و بیرونی

چه حکمت است که علامه می‌کشند و حکیم

حکیم عالم، عباسی است و طهرانچی

در این زمانه که شد عقل و عشق ما تحریم

همیشه سهم شهیدان‌مان ثواب جزیل

هماره قسمت بدخواه‌شان عذاب علیم

کریم ابن کریم‌ایم و از تبار شهید

که هست نسبت صهیون لئیم ابن لئیم

الا بزرگ اماما بزرگ‌تر شده‌ای

به برکت نفس و غیرت توایم قویم

بزرگ‌تر شده‌ای ای امام و سرور ما

که یک جهان به بزرگیت می‌برد تعظیم

ز سحر سامریان هیچ بیم‌مان نبود

که هست در کف تو این زمان عصای کلیم

هنوز شور تو داریم، پیشوای بزرگ

رضا به راه تو دادیم ای خدای کریم

تو ای ستاره که رخشان‌تری ز هفت اختر

به حرمت تو قسم می‌خورند هفت اقلیم

ببین که صهیون کودک‌کش است و دانش‌کش

سیاه روی‌تر از این شد آن سیاه گلیم

هزار مرتبه از نو شکوفه می‌بندیم

اگرچه ما را از داغ‌تان دلی‌ست دو نیم

چه حکمتی‌ست که خون‌های پاکتان ما را

به غیر درس شهادت نمی‌دهد تعلیم

به «رعد» و «فاتح» و «سجیل» و «نازعات» قسم

ز خشم خویش تل‌آویو را کنیم جحیم

چه غم ز حیلت فرعون و فتنه‌ی نمرود

که پیر و مرشد ما موسی است و ابراهیم

سپیده بر سرتان لشکر ابابیلیم

که ما عذاب الیمیم، ما عذاب الیم

به خان آخر تاریخ رستمانه بزن

شهاب فاتح ما را به جان دیو رجیم

وطن اگر به منت حاجتی‌ست این دل و جان

مرا سری‌ست که با شوق می‌کنم تقدیم

ز برکت شهدا این وطن حرم شده است

که دور باد حوادث ازین خجسته حریم


مجید تال:

ما صاحب عزمیم اذا زلزلت الارض

آماده رزمیم اذا زلزلت الارض

داریم میاییم به میدان بهراسید

آری بهراسید از ایران بهراسید

خود را وسط معرکه محبوس ببینید

تا مردنتان یکسره کابوس ببینید

ای قوم یهود از شب پیکار بترسید

از زمزمه حیدر کرار بترسید

هنگام نبرد آمده خوشحالیتان کو؟

آن دبدبه‌ی گنبد پوشالیتان کو

باید که بفهمی سر تسلیم نداریم

ما از تو و ارباب تو هم بیم نداریم

فتاح به تو یاد دهد فتح مبین را

ایران به تو تعلیم دهد نظم نوین را

ایران به تو اثبات کند جنگ بلد کیست

آن کس که در این قائله پیروز شود کیست

عمریست که بارت نرسیده‌ست به منزل

چشم تو شود کور که ایران شده همدل

محمدکاظم کاظمی، شاعر افغانستانی ساکن ایران:

مشت جهان و اهل جهان بازِ باز شد

دیگر کسی نمانده که ترفندمان زند

سر می‌دهیم زمزمه‌های یگانه را

حتی اگر زمانه دهان‌بندمان زند»


محمد مهدی عبداللهی:

ما امت واحدیم، ما یکدستیم

ما شیعه‌ی خانه‌زاد حیدر هستیم

ما را بکشید زنده‌تر می‌گردیم

هستیم بر آن عهد که با جان بستیم


کمیل کاشانی:

سلام من به شهیدان مدافعان وطن

مدافعان زمین آب آسمان وطن

سلام من به شما که نهاده‌ایید از شوق

سر ارادت خود را بر آستان وطن

به عزم و رزم شما غبطه می‌خورد عالم

نداده‌اید امانی به دشمنان وطن

ز خون پاک شما این بشارت آمده است

نمی‌رسد به خدا لحظه‌ای خزان وطن

هماره یاد شما زنده و گرامی باد

که نامتان گره خورده به داستان وطن

به روی پیکرتان زخم تیر و ترکش نیست

که نقش بسته به جسم شما نشان وطن

برای حفظ وطن دین خود ادا کردی

شهادت است مدال تو قهرمان وطن


علی محمد مؤدب:

به ایستادن، آن دم که سنگ می‌بارند

به کوه بودن، آن لحظه‌ها که دشوارند

به دیدگان مصمم، به سینه‌های ستبر

به بازوان دلیران که گرم پیکارند

به پهلوانیِ مردان مرد، گاهِ نبرد

که خم به ابرو و زانوی خود نمی‌آرند

به اضطراب دل مهربان شیرزنان

دمی که رو به خدا دست بر دعا دارند

به مشت‌ها -گره دست‌های نوزادان-

از آن دقیقه که پا روی خاک بگذارند

به جوهر قلم قاضیان راد، آن دم

که حلق خائن در هر لباس بفشارند

قسم به خون شهیدان، به اشک راهروان

که روز واقعه، گردان جنگ بسیارند

قسم که این همه، ای بیرق عزیز امید

به هر چه قله تو را جاودانه می‌کارند

در این شبانه که گرگان چارسو هارند

شکوهمند شبانان قصه بیدارند..

برقص بیرق غیرت در اوج توفان‌ها

رها برقص علمدارها بیدارند


میلاد عرفان‌پور:

آئینه‌ی صبح است همین مشرق خون‌رنگ

بر کژدم شب، سنگ بزن سنگ بزن سنگ

بشتاب که با شوق همین مرحله، تاریخ

قرن از پی قرن آمده فرسنگ به فرسنگ

از چنگ به خون رفته‌ی صهیون نهراسد

تا قافله‌ی ما زده بر حبل متین، چنگ

از مرگ مگویید که ما مرگ نداریم

حرف از دم تیغ آمده، ماییم و دلی تنگ

فریاد بر آنان که هم‌آغوش سکوت‌اند

این طایفه‌ی بی‌رگ و بدکیش و بدآهنگ

آن بی‌طرفان، بی‌شرفان‌اند و پی نام

نامی که از آن هیچ نمانده‌ست به جز ننگ

فرداست که از هیبت خیبر، خبری نیست

ما حرف یقینیم نه حرافی نیرنگ

تا در کف ما پرچم ایران عزیز است

با دست تهی بازنگردیم از این جنگ

تقدیر به دست تو گره خورده برون آی

بر کژدم شب، سنگ بزن سنگ بزن سنگ


حیدر رضایی گشوئیه از بندرعباس:

در عید غدیر لاله پوش آمده‌ایم

با عزم و اراده پُرخروش آمده‌ایم

پرپر نشدیم ما پُر از پروازیم

با ذکر علی مدد به هوش آمده‌ایم


اکبر قاسمی کللی از بوشهر:

هر طور هست باید از این رود رد شویم

تا وقت هست زودتر از زود رد شویم!

آن سان که رد شدند از اروند سمت فاو

رزمندگان مهدی موعود، رد شویم

از پیچ‌ها و گردنه‌های مخوف و سخت

وز تنگه‌های پُر خم و مسدود رد شویم!

لشکر به نیل می‌زند این بار بی‌هراس

موساست آنکه توصیه فرمود رد شویم

مانده‌ست خان هفتم صهیون ولی چو مرگ

بر نعش این پلَشت شب آلود رد شویم

آینده آن حقیقتِ «بَرداً سلام» ماست

از خط سرخ و آتش نمرود رد شویم

فرمان دشمن است که هی ایست! ایست! ایست!

ما می‌رویم، باید از این رود رد شویم!


مریم ملکی از لرستان:

تو را،

ای سایه دروغ بر دیوارِ قرن،

با باد

خواهیم سپرد

به کوچه‌های خاموشِ تاریخ.

نامت،

پوسیده‌تر از شب‌پره‌ها،

در لابه‌لای تقویم‌ها

گم خواهد شد.

ما،

فرزندانِ آفتابیم،

و انتقام را

چون خوشه‌های رسیده‌ی خشم،

از شانه‌های صبر

درو خواهیم کرد.

هر تیر، دعایی‌ست

که از گلوگاهِ کوه

به سمتِ ظلم رها می‌شود.

قدس

نفس خواهد کشید دوباره،

وقتی گام‌های ما

روی خرابه‌های غرورت

گل می‌کارد.

و آن‌گاه،

جهان خواهد دانست

ایران،

نامی‌ست که مرگِ ستم را

با لبخندِ روشنِ خون،

امضا می‌کند.

کد خبر 876222

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.