وعده صادقی که شهید زاهدی به خانواده‌اش داد

هرچند در این چهل روز، بسیاری از ما شهید زاهدی را به آن مردی می‌شناسیم که نامش با نبرد گره خورده، اما زمانی که پای صحبت‌های فرزند این شهید می‌نشینیم، می‌شنویم که پدر در زندگی خود نیز عاشقانه به پای خانواده ایستاده و در ثانیه به ثانیه حضور خود تمام نبودن‌ها را جبران می‌کرد، این رسم مردان بزرگ است.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، از سی‌ویک شهریور ۱۳۵۹، مردان این خاک غیرتمندانه به پای مرز و بوم خود ایستادند و اجازه ندادند یک وجب از این خاک به دست دشمنان قسم خورده‌مان بیفتد؛ مردانی که از روزهای پیش از شروع دفاع مقدس و حتی با حضور در کردستان جانانه جنگیدند؛ تیر ۱۳۶۷ مبارزه برای عده‌ای به پایان رسید، لباس رزم از تن درآوردند و راهی تازه پیش گرفتند، اما در این میان عده‌ای از این سبزپوشان غیور بودند که مظلومانه و بی نام و نشان هر کجا که نیاز به حضور بود، پای کار ایستادند و در این مسیر میدان مبارزه را به مرزهای جمهوری اسلامی محدود نکردند.

از این گمنامان سراپا افتخار کم نداریم که به احتمال زیاد در میان کوچه پس کوچه‌های شهرمان رفت‌وآمد زیادی هم دارند، حتی ممکن است در همسایگی ما باشند، اما زمانی آن‌ها را می‌شناسیم که خبر عروجشان به سمت شهدا را می‌شنویم و سردار شهید محمدرضا زاهدی یکی از این مردان بزرگ و قهرمان است؛ فرمانده‌ای که نام او با مبارزه و حضور در میدان گره خورد و تا آخرین لحظه حیات دست از مبارزه برنداشت، بهترین توصیف در وصف او را فرمانده‌اش بیان می‌کند: «شهیدان ما نشان قبول مجاهدتِ درازمدت خود را دریافت کردند و هم‌اکنون در جمع اولیا و صلحاء، متنعم به نِعَم الهی‌اند؛ سردار زاهدی از دهه شصت در میدان‌های خطر و مجاهدت، چشم انتظار شهادت بود. آن‌ها چیزی را از دست نداده و پاداش خود را دریافت کرده‌اند، ولی غم فقدان آنان برای ملت ایران به‌ویژه هر که آنان را می‌شناخت سنگین است.»

سیزدهم فروردین و زمانی که داغ رفتن شهید زاهدی و هم‌رزمانش بر دلمان نشست، تنها این پیام بود که کمی آراممان کرد، به‌ویژه آنجایی که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تاکید داشتند «رژیم خبیث به دست دلاورمردان ما مجازات خواهد شد؛ آن‌ها را از این جنایت و امثال آن پشیمان خواهیم کرد به حول و قوه الهی.» و این بیان زمانی به تحقق پیوست که به برکت خون حاج علی زاهدی و هم‌رزمانش، از «وعده صادق» به‌سوی «بیت‌المقدس» گام برداشتیم و رهبر انقلاب نیز در تازه‌ترین دیدار خود با خانواده‌ای شهید بیان کردند: «شهادت شهید زاهدی موجب پیامدهای با ارزش و با اهمیتی شد. عظمت جمهوری اسلامی ایران ظاهر شد و همه این‌ها به برکت شهادت ایشان بود.»

با وجود این توصیفات عده‌ای امثال شهید زاهدی را تنها به بعد کاری و نظامی‌اش محدود می‌کنند و شاید این امر دور از انتظار هم نباشد اما زمانی که پای صحبت‌های «محمدمهدی زاهدی»، فرزند این شهید می‌نشینیم، می‌شنویم که پدر در زندگی خود نیز عاشقانه به پای خانواده ایستاده بود و در ثانیه به ثانیه حضور خود تمام نبودن‌ها را جبران می‌کرد؛ آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی ایمنا با محمدمهدی زاهدی فرزند ارشد سردار شهید محمدرضا زاهدی به مناسب فرا رسیدن چهلمین روز شهادت او است.

روایتی از وعده صادقی که شهید زاهدی به خانواده‌اش داد

ایمنا: نخستین تصویری که از پدرتان در ذهن‌تان نقش بسته را به یاد دارید؟

زاهدی: اولین تصاویر هر فردی مربوط به ۲-۳ سالگی است، نخستین تصاویر از زمانی است که اهواز بودیم و پدرم هفته‌ای یک بار از جبهه می‌آمد و او را می‌دیدم؛ هرچند دیدارها کوتاه بود، اما صحنه‌های زیبایی بود که ماندگار می‌شد.

ایمنا: رفتار ایشان با فرزندانشان به چه صورت بود؟

زاهدی: من مرور زیادی بر این سال‌ها داشتم، اما تلخی از رفتارش به ذهنم نرسید؛ پدرم با فرزندانش رفیق بود و حتی اوقاتی که مستحق تنبیه بودیم، با لطافت و مهربانی تذکر می‌داد و از این رفتار خودمان هم شرمنده می‌شدیم.

اگر مواردی نیز برخوردی متفاوت داشت، بارها حلالیت می‌طلبید که صدایش را بلند کرده است با اینکه پدرمان بود و حق داشت این رفتار را داشته باشد؛ این اواخر هم می‌پرسید مرا حلال می‌کنید و پاسخ دادم شما باید ما را حلال کنید.

ایمنا: با توجه به فرماندهی ایشان در محیط کار، آیا این جدیت و روحیه فرماندهی را در خانه هم داشتند؟

زاهدی: شهید زاهدی فرمانده‌ای بود که با نیروهایش مشورت می‌کرد، نظر همه را می‌پرسید و نظرات کارشناسی و درست را قبول می‌کرد؛ همیشه می‌گفت این روش را از شهید مصطفی ردانی‌پور یاد گرفتم که ابتدا مشورت بگیرم و در نهایت اگر تصمیمی گرفتیم، همه قانع شوند و دستوری نباشد، اما در این میان اگر تصمیمی گرفته می‌شد، قاطع بود چون یکی‌از صفات فرمانده همین باید باشد.

ایمنا: ارتباط و نوع تعاملشان با خانواده چطور بود؟ چند فیلم از حضور ایشان در جمع خانواده منتشر شده است؛ چقدر در جمع‌های خانوادگی حضور داشتند؟

زاهدی: پدرم‌خیلی دیر به دیر به اصفهان می‌آمد؛ آخرین باری که پیش از شهادت به ایران آمد، شهادت شهید سید رضی موسوی بود، اما به اصفهان نیامده بود.

زمانی که اصفهان می‌آمد مقید بود جلسه‌ای با هم‌رزمان قدیمی داشته باشد و به گلستان شهدا و مزار شهید خرازی و کاظمی، گلزار شهدای رهنان و مزار پدر و مادر برود و دیداری با خانواده داشته باشد؛ به‌طور معمول اجازه نمی‌داد از صحبت‌هایش فیلم بگیریم، اما سری آخر که در جمع خانوادگی حضور پیدا کرد خانواده حدود ۲۰ دقیقه فیلم گرفتند و صحبت‌های آن روز رنگ و بوی دنیا نداشت، رنگ و بوی خدایی داشت و حتی یکی یکی حلالیت طلبید، یکی از اقوام می‌گفت حالت پدرم در آن جلسه همچون شخصی بود که می‌خواست به مکه برود.

ایمنا: بسیاری از افراد تصویر حاج علی زاهدی را کنار حاج حسین خرازی دیده بودند، اما نمی‌دانستند او کیست؛ علت این کمتر دیده شدن را چه می‌دانید؟ تا چه حد در تعاملاتشان این تواضع مشهود بود؟

زاهدی: پدرم جزو تیم شهید خرازی بود که شروع کارشان پیش از جنگ در کردستان بود؛ هرکدام از اعضای این تیم از مراحل پایین شروع کرده‌اند و به مهارت‌هایی رسیدند که در جبهه درخشیدند و مهم‌ترین ویژگی آن‌ها این بود که منیت نداشتند

پس از پایان جنگ و درجه گرفتن‌ها، از جلوی دوربین بودن فراری بود و تلاش می‌کرد مطرح نباشد؛ سردار سلامی نیز بر این نکته تاکید داشت که پدرم از مطرح شدن فراری بود؛ یکی از دلایل این گمنامی نیز این بود که سال‌های اخیر کارش جایی بود که نباید مطرح می‌شد، اما در مجموع چنین شخصیتی داشت.

به یاد دارم زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود، به دیدار رهبر انقلاب رفته بود، ما مدام در تلویزیون می‌گشتیم تا او را پیدا کنیم، اما پشت ستون نشسته بود تا دیده نشود یا در مراسم نماز شهید سیدرضی با لباس شخصی انتهای صف ایستاده بود.

روایتی از وعده صادقی که شهید زاهدی به خانواده‌اش داد

ایمنا: در پیام رهبر معظم انقلاب و در تصاویری که منتشر شده، شاهد علاقه میان ایشان و پدرتان بودیم؛ لطفاً توضیحی در این باره بدهید؟

زاهدی: مدام به ما می‌گفت رهبر معظم انقلاب نایب ولی‌خدا هستند و گوشتان به دهان ایشان باشد؛ بسیاری از اوقات در فتنه‌ها و شبهات گیج می‌شدیم و تاکید داشت ببینید رهبر معظم انقلاب چه می‌گویند، ایشان فصل‌الخطاب هستند.

نامه‌ها و دستنوشته‌هایی از پدرم پیدا کردیم که در آن از رهبر انقلاب با تعابیری همچون مولای من، ولی‌امر مسلمانان استفاده کرده بود، در واقع عاشقانه ایشان را دوست داشتند.

همیشه به پدرم می‌گفتیم هر وقت به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتید، ما را نیز ببرید اما پاسخ می‌داد خودم تا جایی که بشود، سعی می‌کنم وقت نایب ولی‌خدا را نگیرم و اگر شما را ببرم وقت ایشان در حد چند دقیقه نیز گرفته می‌شود و زمانی که اصرار زیادی می‌کردیم، پاسخ می‌داد وقتی شهید شدم، شما را به دیدار خواهند برد.

ایمنا: در نهایت مدتی قبل بود که به این دیدار رفتید؛ کمی از حال و هوای این دیدار بگویید.

زاهدی: زمانی که خبر دادند قرار است به این دیدار برویم، ذوق زیادی داشتیم، زیرا چند روز قبل نیز سردار شیرازی آمادگی آن را داده بود.

خودمان را آماده کرده بودیم که چه حرف‌هایی بزنیم؛ وقتی رفتیم نماز ظهر و عصر را به امامت ایشان خواندیم و پس از آن قرار شد دقایقی منتظر بمانیم؛ پس از چند دقیقه ایشان به اتاق آمدند، به استقبالشان رفتم و ایشان را به آغوش گرفتم، در مجموع باید گفت فضایی صمیمی بود.

دقایقی را درباره پدرم صحبت کردند که صحبتی جدید و متفاوت بود؛ صلابت و چهره ایشان را که دیدم، سخت بود که جملاتم را به پایان برسانم؛ حس و حال دیدار با ایشان را دوربین‌ها نمی‌تواند به تصویر بکشد؛ جلسه‌ای مفید و معنوی بود.

روایتی از وعده صادقی که شهید زاهدی به خانواده‌اش داد

ایمنا: در آیات قرآن و برخی روایات زیاد شنیده‌ایم که بیان شده شهدا زنده هستند؛ آیا شما در این مدت این موضوع را حس کرده‌اید؟

زاهدی: در این روزها به این فکر می‌کردم که بارها در آیات و روایات این موضوع ذکر شده است؛ هفته پیش بود که در دلم گذشت که بین دانستن و ایمان زیاد است و دلم می‌خواهد از زنده بودن شهدا نشانه‌ای ببینم.

یک روز بعد یکی از اقوام تماس گرفت و گفت خواب پدرم را دیده که گفته به محمدمهدی بگویید من زمانی که در جسمم بودم کمتر پیش شما بودم اما در حال حاضر حواسم به خانواده است؛ هرچند خواب سند نیست، اما تمام نشانه‌هایی که داده بود درست بود.

ایمنا: یکی از مهم‌ترین اتفاقات این مدت عملیات وعده صادق بود که به نوعی به برکت خون پدرتان و هم‌رزمانشان رقم خورد؛ چطور از این عملیات مطلع شدید؟ حس و حالتان زمان شنیدن این خبر چه بود؟

زاهدی: در مراسم بزرگداشت شهید در کاشان بودیم که در زمان استراحت، اخبار حمله را دیدیم البته قبل از آن نیز اخباری در این باره منتشر شد و به‌طور تقریبی دشمن هم از این موضوع مطلع بود و سخت‌ترین دفاع را در این باره آماده کرده بود، اما این سمت دعای مردم نیز مؤثر و مطرح بود.

اگر دشمن نیز بخواهد کاری کند، پشیمان‌کننده‌تر جواب خواهد گرفت و همان‌طور که پدرم می‌گفت پیروزی نزدیک است‌.

ایمنا: به‌واسطه خون پدرتان و شهدای راه قدس آرزوی دیرینه مردم یعنی حمله به رژیم اسرائیل و آزادی قدس رقم خورده و می‌خورد و بنا به تعبیر رهبر معظم انقلاب «شهادت شهید زاهدی موجب پیامدهای با ارزش و با اهمیتی شد» ارزیابی و حس شما نسبت به این موضوع چیست؟

زاهدی: عظمت و شوکت ساختگی که دشمن برای خود ساخته بود با وعده صادق فرو ریخت و در این مسیر ضربه نخست را در طوفان‌الاقصی و ضربه دوم را در وعده صادق خورده است و تمام دولت‌های پشتیبان نیز بی‌آبرو شدند.

کد خبر 754016

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.