نرفته‌ها پشیمان می‌شوند

زهرا همسفر ۹ ساله اربعین‌مان بود که حضور او در طول مسیر نجف به کربلا باعث شده بود تا هرکجا که خسته، کلافه، گرسنه و تشنه می‌شدیم، با دیدنش انگیزه بگیریم و مسیر را با ذوق بیشتری ادامه بدهیم.

به گزارش خبرنگار ایمنا، اولین دیدارمان به یک‌سال قبل بازمی‌گردد؛ قرار بود برای آشنایی بیشتر با گروهی که با آن‌ها راهی سفر اربعین هستیم، در تکیه خوانساری تخت فولاد دور هم جمع شویم و همانجا بود که دختری ۹ ساله کنارم نشست.

نامش زهرا بود و واقعاً این نام زیبنده چهره زیبا و معصومش بود؛ برای دومین بار یک هفته بعد در فرودگاه باهم روبرو شدیم و از همانجا دوستی من و زهرا آغاز شد؛ شاید در ابتدا فکرش را هم نمی‌کردم که دوستی با فاصله سنی بیشتر از ۱۰ سال داشته باشم اما من و زهرا تبدیل به دو دوست صمیمی این سفر شدیم که در نگاه اول برای همه عجیب اما زبانزد بود.

استرس تشنگی در مسیر را داشتم

در طول مسیر هرکجا که خسته، کلافه، گرسنه و تشنه می‌شدیم زهرا را می‌دیدیم که با ذوق مسیر را ادامه می‌داد و حضور او برای تمام ما انگیزه‌ای عجیب ایجاد کرده بود؛ زهرا این روزها ده ساله و به قول خودش حافظ سه جز و دو صفحه از قرآن است و ماجرای رفتنش به کلاس حفظ را این‌طور تعریف می‌کند: از کلاس دوم حفظ را شروع کردم، در آن زمان یکی از دوستان صمیمی‌ام به کلاس حفظ می‌رفت و همیشه از مربی‌اش تعریف می‌کرد و من هم به‌واسطه او به کلاس حفظ رفتم؛ مربی خیلی خوبی بود و همیشه آخر کلاس را با ما بازی می‌کرد.

نرفته‌ها پشیمان می‌شوند
زهرا؛ همسفر ۹ ساله اربعین ما در بین‌الحرمین

می‌پرسم چندبار به کربلا رفتی و می‌گوید: یک‌بار در اربعین سال گذشته؛ پدرم سال‌های قبل با یکی از دوستان خانوادگی‌مان رفته بود و قرار بود سال قبل هم برای اربعین پدر و برادرم بروند ولی با اصرارهایی که کردم قرار شد من و مادرم هم همراه آن‌ها برویم.

درباره حس و حالی که از اولین سفر داشت می‌پرسم و با ذوق پاسخ می‌دهد: برای اینکه می‌خواستیم به کربلا برویم حس خیلی خوبی داشتم اما برای پیاده‌روی، استرس تشنگی در مسیر را داشتم که خدا را شکر مشکلی نبود چون بیشتر موکب‌های مسیر پذیرایی می‌کردند و آب، هندوانه و… می‌دادند.

زهرا ادامه می‌دهد: پیاده‌روی هم خیلی خوب بود فقط شلوغی‌اش بد بود که باعث شد نتوانم ضریح امام حسین (ع) را ببینم.

چرا دوست نداشته باشم که دوباره بروم؟

با کنجکاوی به او می‌گویم باز هم می‌روی؟ دوست داری بروی؟ که با تعجب تاکید می‌کند: چرا دوست نداشته باشم؟

از او می‌خواهم یکی از خاطرات ماندگار سفرش را تعریف کند که این‌طور ادامه می‌دهد: برای نماز جماعت مغرب به سامرا رفتیم و خاله‌ام هم در همان روز با کاروان دیگری به همانجا آمده بودند؛ در حرم سامرا خیلی دنبال خاله‌ام می‌گشتم و حتی نقابی که خودشان برایم خریده بودند را دستم می‌گرفتم تا مرا ببینند اما پیدایشان نکردم و بعد که به اصفهان آمدیم گفتند ظهر همان روز به سامرا آمده و برگشته بودند.

نرفته‌ها پشیمان می‌شوند
حرم سامرا

زهرا با یادآوری اینکه نجف را بیشتر همه دوست داشتم چون هم شلوغ نبود و هم در خانه و هتلی که مستقر شدیم خیلی خوب بود، ادامه می‌دهد: در مجموع خیلی سفر خوب و به‌یادماندنی بود و خیلی خوب بود که دسته‌جمعی پیاده‌روی می‌کردیم و باهم بودیم اما همیشه به این فکر می‌کردم چطور با عراقی‌ها عربی صحبت کنم، عراقی‌ها هم که ما را می‌دیدند ذوق می‌کردند.

از گرما بپرس

دکمه پایان ضبط را که می‌زنم با خنده می‌گوید از گرما بپرس و وقتی می‌پرسم تعریف می‌کند: آنجا گرم بود اما برای اینکه گرم‌مان نشود وقتی باهم مشغول حرف زدن بودیم، بطری‌های آب را روی هم خالی می‌کردیم البته اجازه نمی‌دادم بقیه برای من این کار را کنند.

حالا که صحبتمان ادامه پیدا کرده می‌پرسم اگر همه‌چیز را فراموش کنی، چه چیزی از آنجا در ذهنت باقی می‌ماند و می‌گوید: پیاده‌روی و اینکه باهم راه می‌رفتیم؛ کلاً سفر خیلی خوب بود و مخصوصاً اینکه پارچه‌های متبرک حرم را به ما دادند.

این بار هم زهرا خودش مصاحبه را ادامه می‌دهند و می‌گوید بپرس برای بقیه چه توصیه‌ای داری و خودش هم ادامه می‌دهد: به افرادی که می‌خواهند به این سفر بروند می‌گویم خیلی کار درستی می‌کنید که می‌روید و از آنجا استفاده ببرید و خیلی دعا کنید چون شاید خیلی‌ها نتوانند بروند، به افرادی هم که نمی‌توانند بروند می‌گویم حتماً بروید چون اگر نروید پشیمان می‌شوید.

گفت‌وگویمان به آخر می‌رسد اما سوالی در ذهنم خودنمایی می‌کند و برای همین از این زائر اباعبدالله می‌پرسم کربلا که بودی چه دعایی برای خودت و بقیه می‌کردی و می‌گوید: دعا می‌کردم خدا همه مریض‌ها را شفا دهد و امام زمان هم ظهور کنند؛ برای خودم هم دعا می‌کردم که خانواده‌ام سالم باشند و هر کسی هم هر دعایی دارد اگر به صلاحش است برآورده شود.

نرفته‌ها پشیمان می‌شوند

به گزارش ایمنا، اگر بخواهیم به عقل نگاهی بیندازیم، می‌گوید رفاه آسایش اما در مقابل عشق می‌گوید تحمل رنج و سختی در این مسیر عاملی جز عشق، میلیون‌ها مسافر از جنس زهرا را، به کربلا نمی‌کشاند؛ مگر اینجا چه خبر است؟

کد خبر 684757

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.