۱۲ فروردین ۱۴۰۲ - ۰۶:۰۰
من بچه نیستم!

«فرمانده لشکر در میان افراد گردان ناگهان نگاهش به نوجوانی کم‌سن‌وسال می‌افتد، جلو می‌رود و او را به حضور می‌خواند. بسیجی نوجوان که یک روستایی است، کلاه کاسک او تا زیر ابروانش را فراگرفته و پیشانی بندش را هم روی آن نصب کرده، تجهیزات رزم را نیز به خود بسته است.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، مجید نداف در کتاب «نبردفاو»، گوشه‌ای از برخورد پدرانه شهید حاج‌قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر ثارالله را با نیروهایش پیش از عملیات والفجر ۸ به تصویر کشیده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «در گوشه‌ای از منطقه عملیاتی، فرمانده لشکر ثارالله برای سرکشی و سامان دادن نیروها به میان گردان‌ها رفته است. نیروها هریک به کاری مشغولند و به صورتی پراکنده سرگرم آماده‌سازی خود، دسته، گروهان و گردان خویش هستند تا برای سه چهار ساعت بعد، پس از آغاز حمله به ساحل دشمن یورش برند.

فرمانده لشکر در میان افراد گردان ناگهان نگاهش به نوجوانی کم‌سن‌وسال می‌افتد، جلو می‌رود و او را به حضور می‌خواند. بسیجی نوجوان که یک روستایی است، کلاه کاسک او تا زیر ابروانش را فراگرفته و پیشانی بندش را هم روی آن نصب کرده، تجهیزات رزم را نیز به خود بسته است، کوله‌پشتی، حمایل، فانسقه، جیب خشاب و همه وسایل هم برای اندام او، بزرگ جلوه می‌کند.

فرمانده لشکر نام، اسم گروه و مسئولیت وی را در عملیات می‌پرسد و پس از کمی صحبت می‌گوید: تو بمان، بعداً به آن طرف اروند برو. او متعجب می‌شود و ابتدا خونسرد نگاهی می‌کند و پس از اینکه متوجه می‌شود، طرف مقابلش، فرمانده لشکر است و دستور، دستور جدی است، در اندوه فرو می‌رود و می‌گوید: آخر برادر قاسم…

و برادر قاسم، فرمانده لشکر ثارالله می‌گوید به هیچ‌وجه نمی‌شود، می‌مانی و بعداً می‌روی.

او که به شدت به گریه افتاده است. سر را به زیر می‌افکند. فرمانده که تحت تأثیر وی قرار گرفته و به همین دلیل او را نزد خود فراخوانده بود. این بار نیز سخت متأثر گشته است. بردار بسیجی در حالی که هم‌چنان اشک می‌ریزد با لحنی قاطع و برنده دستان خود را به فرمانده نشان می‌دهد و می‌گوید: دستمو ببین برادر قاسم. من محصل نیستم. من بچه شهری نیستم. من با این دست‌هایم همیشه کار کرده‌ام. بیل زده‌ام. من می‌توانم بجنگم. بچه که نیستم نمی‌گذاری توی عملیات بروم.

فرمانده لشکر ثارالله در یک لحظه او را در بغل می‌فشارد و خود نیز با او گریه می‌کند و در واقع او حیران مانده است که چه بگوید، لذا با او خداحافظی کرده و سفارشش را به فرمانده گردان مربوطه می‌نماید.»

کد خبر 651526

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.