کلیدهای حساس موشک

«حسن‌آقا کم‌کم به این نتیجه رسیده بود که کلیدهای حساس را از طریق دیگری به دست بیاورد. مسلماً لیبیایی‌ها کلیدهای حساس را دور نینداخته بودند. قطعات به آن مهمی حتماً جای دیگری به درد می‌خورند. شاید دست خود سلیمان بود یا شاید آنها را فرستاده بودند لیبی؟...»

به گزارش خبرنگار ایمنا، کشورمان در حالی به یکی از قدرت‌های موشکی جهان تبدیل شده است که قدمت تشکیل یگان موشکی ایران به ۴۰ سال نمی‌رسد. بمباران گسترده شهرها توسط عراق طی سال‌های آغازین جنگ تحمیلی، مسئولان کشور را به فکر راه‌اندازی این یگان انداخت.

فائضه غفارحدادی در کتاب «خط مقدم» به روایت داستانی چگونگی تشکیل یگان موشکی ایران به فرماندهی حسن طهرانی‌مقدم پرداخته؛ در بخشی از این کتاب آمده است: «ادریسی و گودرزی هم دنبال ترازها مشغول گشتن زاغه‌ها و سوله و کشوها و هر جایی که به ذهنشان می‌رسید، شده بودند. اما به جای ناراحتی توی دلشان خیلی هم خوشحال بودند که لیبیایی‌ها عوض تراز مغناطیسی، دوربین تئودولویت یا دستگاه اگلامر را با خودشان نبرده‌اند! خبر خوشحال‌کننده این بود که بچه‌ها یکی از اشکالات سکوی جلویی را پیدا کرده بودند. یک علت اینکه ماشین روشن می‌شد، ولی راه نمی‌رفت، این بود که لیبیایی‌ها پین قفل‌کننده گاردان سکو را برداشته بودند. در واقع این پین‌ها خارهایی بودند که گاردان را قفل می‌کردند تا چرخ حرکت کنند. بدون آنها چرخ‌ها و گاردان‌ها به صورت هرز توی هم می‌چرخیدند.

بعدازظهر بود که لندکروزهای وزرات سپاه به پادگان امام علی رسیدن. حسن‌آقا به استقبال تیم مهندسی رفت. با تک‌تکشان آشنا بود و بارها در زمینه موشک با هم جلسه گذاشته بودند. در این مدت هر نوشته و سند و مدرک و تجربه‌ای که حسن‌آقا از لیبیایی‌ها به دست آورده بود، بلافاصله آن را کپی کرده و در اختیار آنها گذاشته بود. حتی با زحمت زیاد هماهنگ کرده بود که تیم آنها به سوریه اعزام شوند و سوری‌ها همان چیزهایی حداقلی را که بلند بودند بهشان یاد بدهند، اما سوری‌ها که تبعات موشکی شدن ایران و حساسیت آمریکا به این قضیه را دیده بودند. دوره آموزشی آنها را به یک سری بازدیدهای اولیه محدود کرده و از زیر آموزش در رفته بودند.

حسن‌آقا تعارفشان کرد که برای رفع خستگی به اتاق فرماندهی بیایند و چای بنوشند؛ اما آنها مصر بودند که بدون فوت وقت از اشکالات کشف شده بازدیدی داشته باشند.

حسن‌آقا هم از خدا خواسته اجابت کرد و همگی مستقیم به سمت تونل حرکت کردند.

تونل شهید بخشنده هواکش نداشت. دود اگزوز سکو به تدریج از دیروز داخل تونل جمع شده بود که همین موضوع نفس کشیدن را سخت می‌کرد. همگی دستشان را گرفتند جلوی دهان و بینی‌شان و وارد تونل شدند. سکو در میان مه‌ای از دود و غبار همان‌طور استوار سرجایش ایستاده بود. بهمن و ادریسی و آقاعبدالله و چند نفر دیگر اطراف ماشین می‌پلکیدند. حسن‌آقا شروع به توضیح اشکال و شرح ماجرا شد که آقاجمال با سیگاری بر لب خودش را از زیر ماشین بیرون کشید. حسن‌آقا جا خورد. توی تاریکی متوجه او نشده بود.

بهمن چراغ قوه توی دستش را گرفت روی صورت آقاجمال: "مرد حسابی! تو این دود و دم ما نفس نمی‌تونیم بکشیم، تو چه جوری داری سیگار می‌کشی"؟

همه خندیدند و بعضی‌ها از خنده و دود به سرفه افتادند.

از صبح فردا به تعداد آچار به دست‌های تونل هفت هشت نفر اضافه شدند. تیم مهندسی تصمیم گرفته بودند تک تک اجزای سکو را باز کنند و بعد از بررسی دوباره سرهمش کنند. دیشب بعد از بازدید از تونل، حسن‌آقا موضوع برداشته شدن کلید حساس موشک‌ها را با آنها در میان گذاشته بود. همه به اتفاق این نظر را داشتند که دستیابی به تکنولوژی آن و بعد هم ساختش کار یک روز و چند روز نیست و به دلیل حساسیت عملکردش قطعاً نیازمند زمان و تست و بعد هم وجود یک تیم تحقیقاتی مفصل است.

حسن‌آقا کم کم به این نتیجه رسیده بود که کلیدهای حساس را از طریق دیگری به دست بیاورد. مسلماً لیبیایی‌ها کلیدهای حساس را دور نینداخته بودند. قطعات به آن مهمی حتماً جای دیگری به درد می‌خورند. شاید دست خود سلیمان بود یا شاید آنها را فرستاده بودند لیبی؟

شاید هم در گاو صندوق سفارتشان گذاشته بودند؟ حسن‌آقا شبانه احمد را صدا زد. عکسی از یک کلید حساس را روی کاغذ کشید و دست احمد داد: "احمدآقا این عکس قطعه‌ایه که اون نامردا از موشکا برداشتن. من حدس می‌زنم هنوز دست سلیمان باشه. می‌تونین یه جوری که خودش نفهمه، اتاقش رو بگردین"؟

- "چشم حسن‌آقا، ولی فکر نکنم تو اتاقش باشه، سلیمان یه کیف سامسونت داره که هیچ وقت از خودش دور نمی‌کنه. من دیدم که حتی توی موضع هم اون رو با خودش میاره! فکر کنم چیزای مهمش رو توی اون نگه می‌داره. "

- "اصلاً حالا که اون واسه ما کار نمی‌کنه، چه لزومی داره که ما این قدر هواشو داشته باشیم؟ شما برین تهران، منم یه مشورتی با حاج‌محسن می‌کنم. اگه مشکلی نبود می‌گم کیفش رو بگردین و هتل و ماشین رو هم ازش بگیرین…"

کد خبر 641676

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.