۵ آبان ۱۴۰۱ - ۰۶:۰۰
جنگی که تمام نشده است

«گوشه‌هایی از وطن هنوز زخمی جنگ است، هنوز شهرهایی هستند که گاهی صدای انفجار در آنجا می‌پیچد و خانه و خانواده‌ای را داغدار عزیزی می‌کند. جنگ تمام شده است، اما اثراتش هنوز بر تنِ وطن که جان همه ما است به چشم می‌آید.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، خانه‌ها خواب بودند، اما مادران بیدار. شاید رمق لالایی‌هایشان کم شده بود، اما هنوز بیدار بودند. عروسک‌ها در آغوش دختران و دختران کنار مادران، غرق خواب بودند. صدای آژیر خطر، ترس، تاریکی در تاریکی و بمب و بمباران، خلاصه اینکه بی‌رحمی دشمن باران سیل‌آسایی شد و بر سر مردم بارید.

فریادها بیدار و خواب‌ها پاره‌پاره شد. گذرگاه‌ها جاده خون و ویرانه پشت ویرانه شد. گیسوی مادران سفید و قد پدران خمیده شد. فریادها در گلو جا ماند، فریادها در گلو خشک و در سکوت غرق شد. شیشه‌ها شکست. خانه‌ها خراب و گوشه‌ای از وطن ویران شد. دختران پریشان حال و عروسک‌ها بی‌مادر شدند. خیلی از باباها رفتند، خیلی از مادرها چشم به راه ماندند و خیلی از پسرها هرگز برنگشتند. جنگ آغاز شده بود.

جنگ را هرطور بنویسیم زشت است. جنگ را هرطور بخوانیم نازیبا است. زخم‌های جنگ کهنه می‌شود، اما خوب نمی‌شود. چه تن‌ها که جای زخم را همچنان یدک می‌کشند. چه ذهن‌ها که موج انفجار همچنان در آن‌ها موج‌سواری می‌کند. چه پاها که روی مین رفتند. چه دست‌ها که به آسمان رفتند. چه قلب‌ها که تکه تکه شدند. چه نفس‌ها که بریدند و بی‌جان شدند. چه چشم‌ها که تاریک شدند و چه مردها که خانه‌نشینی را تجربه کردند. چه زن‌ها که جانبازی کنار اسمشان نشست و چه ویلچرها که جانشین پاهایی شدند که در جبهه جا ماندند و برنگشتند.

جنگ زشت است. حرف از بمباران با خاک دل آدم را یکسان می‌کند. رگبار بمب از هواپیماهای وحشی دشمن، کوچه‌ها را بی‌خانه، خانه‌ها را بدون دیوار و دیوارها را ویران کرد و عاقبت چراغ‌هایی که برای همیشه خاموش شد.

جنگ مخرب است. بمباران شیمیایی حرف‌ها را خردلی و سینه‌ها را سنگین می‌کند. سرفه‌ها بی‌رحم می‌شوند و لبخندها یخ می‌زند. صبر کم می‌آورد در برابر این همه نفس که در بند اسارت از اثرات شیمیایی محبوس شد.

جنگ حرکتی منفی است. نگاه‌های مرد خانه را به سقف در طول سال‌های سال میخکوب می‌کند.

پرنده‌ها را بی‌آشیانه، آب‌ها را آلوده و خاک را خشک می‌کند. دام و طیور بی‌رحمانه می‌میرند، چراکه بمب‌های خوشه‌ای عجیب سنگدل هستند.

جنگ فاجعه است و خسارتش سال‌ها است که با ما است. ریه‌های خسته، سرفه پشت سرفه و نخلستان‌هایی که سوخت و خشک شد.

جنگ حرکت ضد انسانی است. روح جامعه را می‌گیرد و با سلامت آدم‌ها بازی می‌کند. جنگ شهر را خسته و اهالی‌اش را آواره می‌کند. صدای تیر و حرکت تانک و شلیک توپ، سکوت شهر را می‌بلعد. بی‌تابی مادر و پریشان‌حالی‌اش، درخت سپیدار خانه را خشک می‌کند.

جنگ خشن است. نفس شعرها را به شماره می‌اندازد و واژه‌ها لال می‌شوند، درست زمانی که حرف از اسارت می‌شود. اسارت با دست‌های بسته، اسارت در زندان‌های تاریک و سرد، اسارت در دست دشمن.

جنگ زشت است، حرف‌ها ردیف نمی‌شوند و کلمه‌ها به لکنت می‌افتند در برابر این فاجعه‌آمیزترین پدیده‌ای که بشر بر خود دیده است. غم سایه‌اش سنگین می‌شود. رد جنگ هنوز در شهر، روی دیوارهای تیر خورده و شیشه‌های ترک برداشته، در تن اهالی شهرها و مین‌هایی که بعد از سال‌ها هنوز جان می‌گیرد از مردمان این دیار، خود را به رخ می‌کشد.

گوشه‌هایی از وطن هنوز زخمی جنگ است. شهرهایی هنوز هستند که گاهی صدای انفجار در آنجا می‌پیچد و خانه وخانواده‌ای را داغدار عزیزی می‌کند.

جنگ تمام شده است، اما اثراتش هنوز بر تنِ وطن که جان همه ما است به چشم می‌آید.

جنگ تمام شده است، اما رد خسارات ناشی از سلاح‌های میکروبی و گاز خردل کثیف، روی تنِ آب و خاک مانده است. هنوز حال سردشت و حلبچه رو به راه نشده است.

جنگ تمام شده است، اما هر بار نشانه‌هایی قد علم می‌کند و نشانی از خود، نشانمان می‌دهد.

جنگ تمام شده و تمام نشده است.

کد خبر 614942

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.