سوختیم اما ساخته نشد!

«کوچ کردن مثل قلمه‌زدن یک گیاه است. اگر برای تکثیر، به گیاهی که از ریشه‌هایش جدا شده است، در زمان و به شیوه درست رسیدگی کنیم، شاید همان قلمه ریشه کند و درخت و گیاهی قدرتمند شود. مهاجرت نیز همین‌طور است.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، مجسمه‌سازی یا همان پیکرتراشی هنری است که هنرمندانش تحرک و پویایی دارند و مدام با لوازم و ابزاری که به هنرشان شکل و فرم می‌دهد، سروکار دارند.

هنری که نمادساز است و سردیس‌ها و تندیس‌های فاخران را به نام خود زده است.

هنرمند این رشته، هنرش را نمی‌سازد بلکه آن را خلق می‌کند و با این آفرینش هنری، دست به کاری نو می‌زند.

گاهی سوژه یا موضوعی خاص مدنظر او است و می‌کوشد این خاص بودن را در قاب مجسمه تصویر و به موضوع نزدیک کند و گاهی چهره یکی از مفاخر را آن‌قدر تراش می‌دهد تا به هویت و اصالت چهره‌ای که باید، نزدیک و نزدیک‌تر شود.

سوختیم اما ساخته نشد!

کوچ؛ عنوانی است که «احسان حاجی‌آقا معمار» از هنرمندان مجسمه‌ساز اصفهانی برای عنوان نمایشگاه آثار خود برگزیده و دغدغه‌ها و مشغولیات ذهنی خود درباره مهاجرت را در آثارش به نمایش گذاشته است.

گفت‌وگوی خبرنگار ایمنا با این هنرمند جوان را در ادامه می‌خوانید.

چه شد که مجسمه‌سازی را به‌عنوان کار و رشته هنری خود انتخاب کردید؟

کلاس دوم دبستان بودم که به هنر خوشنویسی روی آوردم. آن زمان به توصیه یکی از معلمان دوره ابتدایی این هنر را انتخاب کردم و بعدها در دبیرستان هنرهای زیبای اصفهان به تحصیل و هنر خود ادامه دادم.

دوره‌های هنری متعددی را با استادان و هنرمندانی از جمله استاد شیران در سفال‌گری، استاد رضا قاضی در هنر معرق، استاد مصری‌پور در قلمکاری و استادان دادخواه و کوشش در هنر نقش فرش گذراندم. روزها از ساعت هشت صبح تا هشت شب در هنرستان بودم و مدام به کارهای هنری اشتغال داشتم.

سال ۹۴ تصمیم گرفتم همه فعالیت‌های هنری را تعطیل کنم و روی مجسمه‌سازی متمرکز شوم.

همه هنرها را به خدمت مجسمه‌سازی درآوردم. در یک مرحله با همکاری سازمان زیباسازی شهرداری اصفهان مجسمه‌هایی ساختم. همچنین تعدادی اثر هنری در کارگاه شخصی خودم می‌ساختم که مسیری را طی کرد و جلو رفت و تبدیل به نمایشگاهی شد که امروز با نام و نشان کوچ ملاحظه می‌کنید.

سوختیم اما ساخته نشد!

علاقه شما به مجسمه‌سازی از کجا نشأت می‌گیرد؟

آرامش کلمه خوبی است. هر حرفه و کاری که آدم دوست دارد انجام دهد، نتیجه‌اش آرامش است؛ البته بستگی به این دارد که چقدر شخص به کارش علاقه داشته باشد.

وقتی در کارگاه مجسمه‌سازی کار می‌کنم، گذر زمان را احساس نمی‌کنم و این را نعمت بزرگی می‌دانم.

در مجموع باید اشاره کنم که اجرا را دوست دارم؛ دستانم مدام با مواد اولیه این هنر درگیر و در ارتباط است؛ گاهی جوشکاری می‌کنم و گاهی برش می‌دهم، می‌چسبانم یا چکش می‌زنم. همه این‌ها حس خوبی به من می‌دهند.

در گرافیک باید پشت سیستم نشست یا با قلم خوشنویسی باید در فضایی آرام خطاطی کرد.

درواقع آن هنرها فضای اجرایی کمتری در اختیار من می‌گذاشت و برای همین تحرک و پویایی هنر مجسمه‌سازی بود که آن را انتخاب کردم و به علاقه آن را دنبال کردم.

در این سال‌ها رویکرد مجسمه‌سازی تغییر کرده است؟ اگر این‌گونه است به چه سمت و سویی سوق یافته است؟

یک‌سری از کارهای این مجموعه برآمده از خبر و رویدادی در جامعه است که ذهن من را درگیر خود کرده است، تا جایی که به محض مشاهده یک رویداد یا سوژه خاص به سرعت به کارگاه می‌رفتم و کار ساخت اثری با همان موضوع تنش، ناراحتی، شادی یا هر رویداد و رخداد دیگری را آغاز کردم و در پیش می‌گرفتم.

نتیجه نهایی زمانی رقم می‌خورد که کار طراحی و ساخت مجسمه خاتمه می‌یافت و می‌توانستم تمام حس‌ها را در کار ببینم و به‌خوبی آنها را لمس کنم.

یکی از این دغدغه‌های مدام من، مهاجرت یا همان کوچ افراد جامعه‌ام بود که به شدت ذهن و فکر من را به خود معطوف کرده است. این در برخی اثرهای من به عینه قابل مشاهده است. در حقیقت این نوعی درگیری است که فرد با ریشه‌های خود دارد.

وقتی تو به این خاک تعلق داری اما فضای این خاک به گونه‌ای است که نمی‌تواند تو را به مقصد برساند، این‌جا است که تو نمی‌دانی بمانی یا کوچ را برگزینی و بروی؟

همه این سوال‌ها و دغدغه‌های ذهنی، خودشان را در کار و اثر هنری نشان می‌دهند. در کلیت کار مجسمه، به علت اینکه از دوران بچگی با آن درگیر بوده‌ام را دوست دارم و آن را دنبال می‌کنم.

نکته دیگر این است که شکل و شمایل ذهنی من فرمالی شده و همین باعث شده است که ناب بودن فرم برایم مهم باشد. می‌خواهم همان ساخت اولیه مجسمه‌ای که می‌سازم، تولید کار و نتیجه نهایی باشد.

سعی می‌کنم در ساخت مجسمه همیشه مواد اولیه‌ها و روش‌هایی را انتخاب کنم که وقتی اقدام به ساخت می‌کنم، همان اثر نهایی باشد و قابل تکرار نباشد.

سوختیم اما ساخته نشد!

با توجه به اینکه رویکرد فعالیت هنری شما معاصر است، چگونه توانسته‌اید در خلق آثارتان این رویکرد را به شیوه قابل فهم برای مخاطب تبدیل کنید؟

شاید در بعضی از آثارم به این شکل باشد اما من به درختان بسیار نگاه می‌کردم و می‌گفتم اگر فضای زندگی درختان شرایط نامناسبی داشته باشد، چه خواهد شد؟ این درخت چگونه می‌تواند مهاجرت کند!؟

آن پرنده‌ای که روی شاخه درخت نشسته است وقتی که هوا سرد شد پرواز می‌کند و به جایی می‌رود که هوای بهتری داشته باشد. این موارد همیشه برای من سوال بوده است و همواره به موضوع مهاجرت از دریچه نگاه به درختان اندیشیده‌ام. شکل درخت و تلفیق آن با فیگور انسان را در آثار من در این نمایشگاه می‌توان مشاهده کرد.

همچنین ریشه‌دار بودن درختان در آثار من مشهود است؛ همه افراد جامعه نیز با درخت آشنایی دارند و هر روز درختان را مشاهده می‌کنند، بنابراین شاید آثار این مجموعه همه‌فهم‌تر باشد و ارتباط بهتری با مخاطب برقرار کند.

چرا موضوع کوچ و مهاجرت را انتخاب کردید؟

سال‌‎ها است با افراد زیادی روبه‌رو هستیم که یا مهاجرت کرده‌اند یا تصمیم به مهاجرت از کشور دارند. افرادی هم از مهاجرت خود راضی هستند و دستاوردهای خوبی کسب کرده‌اند. اما در همین بین افرادی هم هستند که از مهاجرت پشیمان شده‌اند.

این به نوعی برای من جذاب است و باید پرسید کوچ یا مهاجرت چه چیزی دارد که برای یک نفر تا این حد ایده‌آل است و برای فردی دیگر، نفرت‌انگیز می‌شود. به نظرم همه این‌ها در ریشه‌دار بودن است.

کوچ کردن مثل قلمه‌زدن یک گیاه است. اگر برای تکثیر، به گیاهی که از ریشه‌هایش جدا شده است، در زمان و به شیوه درست رسیدگی کنیم، شاید همان قلمه ریشه کند و درخت و گیاهی قدرتمند شود. مهاجرت نیز همین‌طور است و اگر با راه و روش درست همراه باشد باعث خرسندی و نشاط فرد می‌شود. حالا اگر همین قلمه زدن در شرایطی باشد که به آن رسیدگی نشود، طبیعی است که زرد می‌شود و می‌خشکد و ریشه نمی‌زند و در حسرت این است که این کاش از ساقه و ریشه اصلی خود جدا نشده بودم.

سوختیم اما ساخته نشد!

شعر و اشعاری که در آثار شما به کار رفته است از کجا نشأت گرفته است؟

اینها در حقیقت زمزمه ذهن من است. گاهی اثری بوده است که برای آن شعری انتخاب کرده‌ام یا خودم شعری سروده‌ام.

نمایشگاه «کوچ» سیاه‌نمایی است؟

به این مسئله فکر نکرده بودم و بیشتر دنبال پاسخ بودم. کوچ کردن در یک اثر خوب جلوه داده شده و بر عکس، در اثر دیگری امر خوبی نیست. شاید فردی که از ریشه‌های خود جدا می‌شود سخت باشد. من به دنبال نشان دادن نتیجه نبودم و گاهی دنبال پاسخ به سوال‌هایی درباره مهاجرت بودم که در ذهن داشتم. اینکه بالاخره مهاجرت آری یا نه؟ اینکه چطور می‌شود آدمی از ریشه‌های خود جدا شود و به جایی برود که شاید بهتر باشد.

چرا از محیطی که ریشه داری و در آن رشد کرده‌ای حالا باید قطع شوی و به جای دیگر کوچ کنی؟ و اینکه آنجا هم می‌توانی ریشه کنی؟

سوختیم اما ساخته نشد!

چرا نام «سوختیم ولی ساخته نشد» را برای یکی از آثارتان انتخاب کرده‌اید؟

اتفاقاتی که روزمره روی می‌دهند روی من تأثیر می‌گذارند و من با الهام از همان رویدادها آثارم را درست کردم. کشاورزانی که برای حقابه در بستر خشک زاینده‌رود تحصن کرده بودند که چادرهایشان آتش گرفت اما هیچ آبی به رودخانه نرسید. من این کار را ساختم و آتش زدم هرچند آنچه که می‌خواستم نشد، اما زیر آن نوشتم سوختیم اما ساخته نشدیم!

این نمایشگاه در دوره‌ای از زندگی شما شکل گرفته است. از این دوره برایمان بگویید.

دوره سختی بود. واقع امر این است که این دوره برای همه سخت است اما اینکه فرد بتواند امیدوار بماند یا ناامید باشد مهم است.

همچنین من خودم را در حدی نمی‌دانم که بخواهم به رسالت اجتماعی فکر کنم. این کارها را برای آزمون و خطا و شکل گرفتن طرح‌های بعدی ساختم.

چرا از این نوع متریال در ساخت آثارتان استفاده کردید؟

ناب بودن لحظه برای من اهمیت زیادی دارد. اگر مجسمه‌ای با برنز می‌ساختم به این شکل نبود که آن را بسازم بعد قالب‌گیری و سپس ریخته‌گری کنم، بلکه مستقیم ریخته‌گری برنز کرده‌ام و نتیجه آن همین آثاری است که خلق شده است. با ابزارهای مختلفی هم کار کردم تا به دستگاه قلم سه‌بعدی رسیدم. وقتی طرحی را به صورت بداهه در ذهن دارم همان را می‌سازم آن هم بدون نیاز به مراحل کاری که اشاره کردم.

صریح و دقیق می‌توانم همان چیزی را که می‌خواهم در لحظه بسازم که در واقع این یک عنصر ناب است که در لحظه شکل بگیرد و نمی‌توان مشابه آن را ساخت.

سوختیم اما ساخته نشد!

این آثار چقدر قابلیت استفاده در تندیس‌ها و المان‌های شهری دارد؟

اگر قرار بر این باشد که این آثار به‌عنوان نماد شهری استفاده شوند برخی این قابلیت را دارند که در ابعاد بزرگ طراحی و ساخته شوند. فضاهایی مثل فرودگاه مناسب هستند آن هم با حس رفتن و البته با دید مثبت نسبت به کوچ یا مهاجرت.

این قابلیت و توان در من هست که آثارم در فضاهای شهری و محیطی استفاده و نصب شوند که البته شاید با همین مواد اولیه نباشد اما با همین شکل و فرم طراحی و ساخته می‌شود.

چقدر موضوع کوچ می‌تواند با مخاطب نمایشگاه ارتباط برقرار کند؟

این کار از سطح دانش مردم دور است اما در عین حال آثار، خیلی انتزاعی نیستند که سخت‌فهم باشند. وقتی کاری را شروع می‌کنم درگیر این نیستم که چقدر می‌تواند این آثار برای مخاطب قابل فهم باشد یا با آن اثر ارتباط برقرار کند.

۱۲ سال از فضای نمایشگاهی گالری به شکل جدی دور بودم. مدت‌ها در فضای گالری و هنر معاصر فعالیت داشتم چرا که درگیر مشغله‌های زندگی بودم.

به صورت حرفه‌ای از سال ۹۴ دوباره کار مجسمه‌سازی را شروع کردم و با این نمایشگاه دنبال این نبودم که بخواهم اتفاق متمایزی رقم بزنم.

آیا هنر معاصر می‌تواند همپای دیگر هنرها پیش برود؟

ابتدا اشاره کنم که من نام هنرهای سنتی را هنرهای مستظرفه می‌گذارم. با همین شرایط اقتصادی سخت آنهایی که خلاقیت و نوآوری دارند بخش بزرگی از بازار را به خودشان اختصاص داده‌اند و قوی پیش می‌روند.

با قاطعیت می‌گویم اگر کاری خوب از کار درآید مردم برای آن هزینه می‌کنند. مردمی که از اولین لحظه‌های زندگی با هنر عجین بوده‌اند، هنر خوب را می‌شناسند و برای آن هزینه می‌کنند.

سوختیم اما ساخته نشد!

توصیف شما از نمایشگاه خودتان چیست؟

ریشه در خاک سرزمینم مناسب این مجموعه است. برخی مسائل هستند که سرعت انسان را کم می‌کنند؛ از جمله موارد اقتصادی که امروز بیشتر ما و جامعه پیرامون ما با آن درگیر هستیم.

برخی کارها مفهومی است و جنبه فروش ندارد. برای همین طرح‌هایی از این دست وجود دارد که مغفول مانده‌اند و من دنبال همان طرح‌ها هستم.

به گزارش ایمنا، بازدید از نمایشگاه «کوچ» امشب _چهارشنبه بیست‌وهفتم مهرماه_ در گالری اکنون به پایان می‌رسد.

کد خبر 612755

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.