به گزارش خبرنگار ایمنا، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گروهکهای قدرتطلب با حمایت اجانب از جمله رژیم بعث عراق با هدف تجزیه مناطقی از کشور، جنگ داخلی به راه انداختند و با غارت پادگانها دست به شورش و ایجاد جو ترور و ناامنی در استانهای مرزی از جمله کردستان زدند.
شهرها و روستاهای بسیاری در این استان یکی پس از دیگری به اشغال عوامل بیگانه درآمد و مردم بیپناه مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. در آن زمان نیروهای زیادی از سپاه پاسداران برای کمک به این مردم بیپناه راهی کردستان شدند، بعضی از نیروها در این درگیریها به بدترین شکل ممکن به شهادت رسیدند.
آقابالا رمضانی در کتاب «شبیخون» به ماجرای شکنجه و شهادت احمدوکیلی، نخستین شهید مفقودالاثر سپاه پاسداران به دست ضد انقلاب در کردستان اشاره کرده است.
احمد وکیلی در سال ۱۳۵۸ از طریق کمیته انقلاب اسلامی به عضویت سپاه درآمد. او از دوران پیش از انقلاب یکی از فعالان قم بود که برای خود اسم مستعار سعید را انتخاب کرد. از زمان اقامت امام خمینی (ره) در قم او یکی از استوانههای حفاظت از بیت امام (ه) بود و طبق رسم و مرام امام (ره) که با پاسداران اطراف خود به گفتوگو مینشستند، احمد به عنوان سخنگوی حاضران انتخاب میشد.
با آغاز بحران در کردستان، او در سن ۱۸ سالگی دو بار در جبهههای درگیر در آن خطه حضور پیدا کرد. بهار سال ۱۳۵۹ سومین مأموریتی بود که وی به سنندج رهسپار میشد. احمد اصرار داشت که با لباس سپاه در عملیات حضور یابد؛ تاریخ دقیق و نحوه شهادت احمد که بیشک نخستین شهید مفقودالاثر سپاه است، هنوز در پردهای از ابهام قرار دارد، اما در لابهلای خاطرات آقابالا رمضانی از درجهداران ارتش فرازهای وجود دارد که به نحوی از پایان عمر احمد رمزگشایی میکند.
او در خاطرات خود نوشته است: «ما عدهای از برادران ارتش بودیم که مأموریت بازگرداندن ۴۰ بدن مطهر از شهدا را داشتیم. در محور پیرانشهر یکی از تانکهای ما را زدند. کتف راستم هدف قرار گرفت و به اسارت افراد کومله درآمدم. به هر مناسبتی شکنجه شدم. محکوم شدیم به کشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن کابل و آتش سیگار به سینه و پشت. یک بار که ناخنهایم را میکشیدند طاقتم تمام شده بود و میخواستم اعتراف کنم، اما سعید (احمد) وکیلی گفت: ما به خاطر خدا آمدهایم و خود داوطلب شدهایم. پس بیا شرمنده خدا و مردم نشویم.
سوره والعصر را برایم خواند و ترجمه کرد. آب سردی بود که بر آتش بیطاقتم ریخته شد. ️ سعید ۷۵ روز زیر شکنجه بود. ابتدا به هر پایش نعل کوبیدند و بههمینترتیب او را برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری بردند. پس از دادگاهیشدن به شکنجه مرگ محکوم شد. دستش را از بازو بریدند. پس از یک معالجه سطحی با دستگاههای برقی تمام صورتش را سوزاندند. سعید با استقامتی وصفناپذیر تحمل کرد و مرتب قرآن زمزمه میکرد. پس از آنکه زخمهایش را با نمک مرهم گذاشتند، داخل دیگ آبجوش که زیرش آتش روشن بود انداختند تا همانجا مشهدش شد و با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت.»
نظر شما