۲۴ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۰۴
خون‌های در هم آمیخته

«جنازه‌ها روزی زمین افتاده و خون‌هایشان با هم قاطی شده بود، دیگر آنجا شیعه و سنی تفاوتی نداشت. همه با هم شهید شده بودند و خون‌ آنها با یکدیگر آمیخته شده بود. این، یعنی شیعه و سنی با هم برادرند و چه کسی می‌تواند خون این دو را از هم جدا کند؟»

به گزارش خبرنگار ایمنا، «عزت قیصری» یکی از زنان رزمنده کردستانی است که به عنوان بهیار در کنار نیروهای سپاه و بسیج در طول هشت‌سال دفاع مقدس در جبهه‌های غرب، شمال‌غرب و جنوب حضور مستمر داشته است. «علی کلوندی» خاطرات این بانوی رزمنده را در کتابی به نام «دادا» به چاپ رسانده است تا نسل جدید بدانند که چنین شیرزنانی در میدان جنگ پابه‌پای مردان مقاومت می‌کردند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «وقتی شهر پاوه آزاد شد، از خانه پاسداران خارج و به همراه مردم راهی شهر شدیم. حتی یک خانه سالم هم پیدا نمی‌شد. همه‌اش ترکش خورده و ویران شده بود. به طرف بیمارستان حرکت کردیم. وارد بیمارستان که شدیم، آن‌قدر آسیب دیده بود که به یک ویرانه بیشتر شباهت داشت. با صحنه‌ای روبه‌رو شدم که کوهی از غم را روی سرم فرو ریخت. نیروهایی که در بیمارستان در حال مبارزه بودند، پس از اتمام مهمات، توسط دشمن قتل‌عام شده بودند، جنازه‌های تکه و پاره رزمندگان در حیاط بیمارستان کنار هم افتاده بودند، وجب به وجب خاک دورشان با خون رنگی شده بود.

داخل بخش‌ها که به قتلگاه معروف شده بود، می‌رفتم! خون زیادی روی زمین و روی دیوارها پاشیده بود. ۲۵ پاسدار بومی و غیربومی در بیمارستان بستری بودند که منافقین کوردل حتی به این زخمی‌ها امان نداده بودند و بی‌رحمانه این پاسداران را شکنجه کرده و با فجیع‌ترین وضع به شهادت رسانده بودند. دهان همه آنها را از آهک پر کرده بودند و با سرنیزه چنان گردنشان را زده بودند که تقریباً سرشان از تنشان جدا شده بود.

جنازه‌ها روزی زمین افتاده و خون‌هایشان با هم قاطی شده بود، دیگر آنجا شیعه و سنی تفاوتی نداشت. همه با هم شهید شده بودند و خون آنها با یکدیگر آمیخته شده بود. این، یعنی شیعه و سنی با هم برادرند و چه کسی می‌تواند خون این دو را از هم جدا کند؟ همه را به رگبار بسته بودند. دل و روده‌های خونی، بیرون ریخته شده بود، بدن بعضی از آنها مانند گوشت چرخ‌کرده بود و بعضی از جمجمه‌ها ترکیده و از شکاف جمجمه‌ها مغزهایشان بیرون ریخته بود.

مردم در حالی که شیون می‌کردند، به بیمارستان آمدند. صدای جیغ زدن و فریادشان از بیمارستان هم فراتر شد. قرار شد ۹ نفر از شهدای غیربومی را که قابل شناسایی نبودند، در حیاط بیمارستان دفن کنیم. همان روز آمار شهدای غیربومی را نوشتم و هرچه به مغزم فشار آوردم. تاریخ آن روز را به یاد نیاوردم. از اصغر وصالی پرسیدم: امروز چه تاریخی است؟ او تاریخ را روی برگه‌ای برایم نوشت.»

کد خبر 581746

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.