به گزارش خبرنگار ایمنا، «روحالله مهرابی» در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در شهرستان خمینیشهر متولد شد. او از کودکی علاقه زیادی به کارهای فنی داشت و درس و کار و زندگیاش را بر مبنای همین علاقه پیش برد. مقطع راهنمایی را که تمام کرد، به پیشنهاد پدر لباس پاسداری بر تن کرد و به انجام خدمات فنی در مرکز بازسازی زرهی شهید زینالدین مشغول شد.
وی در سال ۱۳۸۲ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دختری به نام زینب و پسری به نام حسین بود. میل و علاقهاش به تحصیل، درونش جوششی ایجاد کرد تا با شوق و علاقه در کنار کار تحصیلاتش را هم ادامه دهد. پس در دانشگاه علمیکاربردی شهید دستواره مشغول به تحصیل شد. آنگاه که خاک کشورهای اسلامی در زیر آتش داعشیها قرار گرفت، روحالله که تخصص و توانمندی لازم را داشت، تصمیم گرفت به یاری مجاهدان بشتابد. پس داوطلب اعزام به عراق شد و از طریق مؤسسه شهید زینالدین با عنوان تکنسین ادوات جنگی اعزام شد.
او دوم آبانماه سال ۱۳۹۳ در حین مأموریت در تله انفجاری که توسط نیروهای داعشی در منطقه جرفالصخر عراق تعبیه شده بود، قرار گرفت و در آنجا به شهادت رسید.
کتاب «قلبی برائت میتپد» به زندگینامه داستانی این شهید مدافع حرم میپردازد. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «هر شب که از عراق زنگ میزد، از کارهای آن روزش برایش میگفت: اینجا هم یه خروس بهم دادن تا سر ببرم. زهره نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد: اونجا هم دستبردار نیستی؟! ول کن روح الله این چه ماموریته؟!»
فکرش را نمیکرد، آن کار آنجا هم به دردش بخورد. پرت شد به زمانی که روحالله عصبانی و دمغ کنار ماشینها، موتورش را خاموش کرد. مسافرتشان دسته جمعی بود، زهره را همراه برادرهایش فرستاد. خودش هم با موتور پشت سرشان تا شهرکرد گاز داده بود، از دور، چشمش به یک گله گوسفند افتاد. نصفشان وسط و کنار جاده دمر بودند. تا نزدیک شد. از وضع و قیافه لاشهها فهمید یک ماشین به گله زده، نصفی را آش و لاش کرده. بعد هم فلنگ را بسته بود. باورش نمیشد این قدر یک نفر بیرحم باشد. کلافگی از سر رویش میبارید، خواهر زاده زهره، حال و وضعش را که دیده بود، نگذاشت روحالله پشت فرمان بنشیند: «زبون بستهها جلوی صاحبش تلف شدن، کاری هم از دستم بر نمیاومد» این قدر ناراحت بود که دنبال راهچاره میگشت، آخرش هم رفت، ذبح شرعی را یاد گرفت. زهره به نظرش این کار به روحیه روحالله نمیخورد ولی وقتی شنید سر ساختمان یکی از اقوام، روحالله یک خروس سر بریده، حسابی کیفش کوک شد.»
نظر شما