نگاهی به زندگی و آثار کاروانسالار شعر معاصر

شاعران بزرگ در هر دوره‌ای که باشند، شمع محفل آن دوره‌اند؛ در این میان کسی نمی‌تواند درباره ادبیات معاصر ایران سخن بگوید اما نام «مهدی اخوان ثالث» را در سطر نخست سخن خود و در سرحلقه شاعران و ادبیان معاصر نیاورد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، «مهدی اخوان ثالث» متخلص به «م. امید» شاعری است که به گفته محمدرضا شفیعی کدکنی آثار او شعر نیست و از شعر بالاتر است. «ارغنون»، «زمستان»، «آخر شاهنامه»، «از این اوستا»، «در حیات کوچک پاییز در زندان»، «زندگی می‌گوید؛ اما باز باید زیست»، «دوزخ اما سرد» و کتاب «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» که اخوان آن را در آخرین سال حیات خود منتشر کرد، آثار اصلی اخوان به‌شمار می‌روند، اما بعدها توسط انتشارات زمستان که به‌صورت ویژه و تخصصی به انتشار آثار اخوان و همچنین دیگر آثار مرتبط با وی می‌پردازد خوزستان سروده‌ها بانام «منظومه بلند سواحلی و خوزیات» منتشر شد و بعد از مدتی باقی‌مانده اشعار وی که در سال‌های آخر عمرش در نشریه‌های مختلف چاپ شده بود نیز در کتاب «سال دیگر: ای دوست، ای همسایه …» به چاپ رسید.

مدت چندسال، این چند کتاب جداگانه چاپ می‌شد تا اینکه کلیات اشعار با عنوان «شعر مهدی اخوان‌ثالث؛ متن کامل ده کتاب شعر» در دو جلد منتشر شد. همچنین کتاب‌های «نقیضه و نقیضه‌سازان»، «همراه آن لحظه‌های گریزان»، «با یاد عزیز گذشته»، «باغ بی‌برگی»، «گفت‌وگوی شاعران»، «سر کوه بلند»، «باغ بی‌برگی»، «به نام بهترین امید»، «شعر مهدی اخوان‌ثالث»، «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج»، «عطا و لقای نیما یوشیج»، «همراه آن لحظه‌های گریزان» و «صدای حیرت بیدار» از دیگر کتاب‌هایی است که توسط انتشارات زمستان راهی بازار کتاب‌فروشی‌ها شده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگو با «مزدک علی اخوان ثالث» کوچک‌ترین فرزند مهدی اخوان ثالث است.

دهم اسفندماه به‌عنوان زادروز مانایاد پدرتان منتشر شده؛ این تاریخ درست است؟

زادروزی که همه به نام دهم اسفندماه می‌شناسند، زادروز واقعی اخوان نیست. در شناسنامه مهدی اخوان ثالث، روز نوشته نشده و فقط نوشته شده متولد اسفندماه ۱۳۰۷؛ اما اخوان در رباعی کوتاهی در دفتر «کهن بوم و بر» با نام «غمگین چرا» آورده است که «زاده اسفند» و در زیر آن توضیح می‌دهد: «گویا در اسفند متولد شده‌ام، به نظرم اسفندماه ۱۳۰۷ یا ۱۳۰۶. باید تقویم تربیت را ببینم و تولد حضرت مهدی حجت (عج) را»؛ زیرا اخوان در شب نیمه شعبان زاده شد و برای همین نامش را مهدی گذاشتند، حتی خودش نیز درباره سال تولدش بین سال‌های ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ شک دارد. در نهایت ما چند سال پیش این موضوع را در تقویم تربیت بررسی کردیم و دیدیم روز تولد پدرم به شمسی در بهمن‌ماه واقع می‌شود؛ به این معنا که اگر تولد پدر سال ۱۳۰۶ باشد، هفدهم بهمن و اگر ۱۳۰۷ باشد هفتم بهمن‌ماه خواهد شد.

پس روز دهم اسفندماه از کجا گرفته شده است؟

«علی‌اصغر خبره‌زاده» از مترجم‌های برجسته و از دوستان قدیمی پدر بود که همراه با «جلال آل‌احمد» کتاب «بیگانه» از «آلبر کامو» را به فارسی ترجمه کرد. نویسنده‌های مشهور بسیاری که از سرآمدان روزگار بودند در سال ۱۳۶۷ در خانه خبره‌زاده جمع شدند تا برای ۶۰ سالگی اخوان جشن بگیرند؛ از جمله این افراد می‌توان از عباس زریاب‌خویی، محمدرضا شفیعی‌کدکنی، رضا براهنی، وثوق احمدی، سیروس طاهباز، محمد محمدعلی، محمدرضا آتش‌زاد، غزاله علیزاده، مرسده لسانی، منصور کوشان، عباس عارف، نامی پتگر، علی دهباشی و ابراهیم مکلا نام برد. دوستداران و دوستانش تصمیم گرفتند که طبق شناسنامه این جشن را در ماه اسفند برگزار کنند، اما برای این‌که درگیر برنامه‌های نوروز نشوند، نیمه اول اسفند و درنهایت روز دهم را انتخاب کردند. از آن روز همه فکر می‌کنند زادروز اخوان دهم اسفندماه است درصورتی‌که این‌طور نیست.

نگاهی به زندگی و آثار کاروانسالار شعر معاصر

نام فامیلی اخوان ثالث چگونه انتخاب شد؟

پدر پدرم و برادر کوچکترش که پدر مادرم باشد و یک برادر دیگرشان که به «عمو کوچیکه» وی را می‌شناختم، زمانی که می‌خواستند شناسنامه بگیرند، نام‌خانوادگی «اخوان» را برمی‌گزینند، اما مأمور ثبت احوال آن را نمی‌پذیرد؛ چون مردمِ زیادی پیش‌تر این نام خانوادگی را گرفته بودند. گویا پیشنهاد می‌دهد که اخوان پسوند یا پیشوندی داشته باشد. برادرها پیشنهاد می‌دهند که فامیلی آنان «اخوان‌ثانی» شود که مأمور ثبت احوال می‌گوید یک اخوان‌ثانی داریم؛ آیا می‌خواهید «اخوان‌ثالث» بگذارید؟ این‌گونه «برادرانِ سوم» برای ما به یادگار ماند.

شغل پدربزرگ پدری شما چه بود؟

پدر پدرم «آقعلی عطار» از «آیکُن» ها و افراد شناخته‌شده در مشهد بود و اگر در هر کجای مشهد از آقاعلی عطار سراغ بگیرید، مغازه عطاری او را نشان می‌دهند. آقاعلی عطار، اصالتاً یزدی بود و قبل از اینکه به مشهد بیاید در فهرج یزد زندگی می‌کرد و خانه وی همچنان پابرجا است. یزدی‌های زردشتی نسل‌ها پیش برای زیستی آسوده و دور از برخوردهای متعصبانه به هند رفتند که اجدادِ همین پارسیانِ هند کنونی هستند. همچنین آن سال‌ها جوانان یزدی برای تجارت و کار به روسیه نیز می‌رفتند، از جمله پدربزرگ پدری‌ام که سال‌ها پیش از انقلاب سرخ بلشویکی ۱۹۱۷ برای تجارت به روسیه تزاری رفت؛ از ایران برنج و چای می‌برد و از آنجا نیز نمی‌دانم چه می‌آورد. کم‌کم کسب‌وکار او گرفت و در هر دو سوی، یعنی ایران و روسیه بنگاه و بنکداری برای خود داشت؛ یکی در مشهد که نزدیک‌ترین شهر بزرگ در این‌سو بود و دیگری گویا در سن‌پترزبورگ.

تا این‌که توفان (انقلاب) سرخ بساطِ تزار را برمی‌چیند و دکان آقعلی‌عطار که در روسیه به «علی‌اف» وی را می‌شناختند نیز برهم می‌خورد. این داستان را اخوان از زبان پدرش شنیده بود و آن را در شعر «میراث» از زبان پدرش توضیح داده است. وقتی انقلاب سرخ روی داد، اموال کسانی را که بیشتر از یک دفتر یا کارگاه داشتند مصادره کردند. یک تاجر اصفهانی حاضر به تحویل اموال خود نشده بود و بلشویک‌ها او را در خانه‌اش آتش زدند، اما آقا علی عطار، بخشی از دارایی خود را به «منات» روسی یعنی چیزی برابر با «اشرفی» تبدیل کرد و به خیاط ماهری داد تا این پول را در جرز پوستین او جای دهد و درنهایت تزارها از او چیزی پیدا نمی‌کنند و او را راهی ایران می‌کنند. همین سکه‌ها به درد آقاعلی عطار می‌خورد تا در مشهد کسب‌وکار خود را در زمینه برنج و چای ادامه دهد. او به دو یا سه زبان مسلط بوده و کتاب‌های مبسوطی درباره خواص گیاهان دارویی می‌دانست و قانون بوعلی و تحفه هندی را نیز خوانده بود؛ از این‌رو پزشکی به نام دکتر شیخ که با او دوستی داشت، بیمارانی را که به جراحی نیاز نداشتند و با گیاهان دارویی خوب می‌شدند، نزد آقاعلی عطار می‌فرستاد و به این‌ترتیب در زمینه بیمارهای خود با هم بده بستان داشتند.

آقاعلی عطار سال ۱۳۳۸ از بیماری قند درگذشت (درست مانند پدرم که او نیز سال ۱۳۶۹ از همین بیماری درگذشت)، اما آقعلی تجربه‌های خود را در زمینه گیاهان دارویی به برادر کوچکش یعنی پدر مادرم به نام «میرزاعباس» می‌آموزد و بعد از او نیز پسرش یعنی دایی من به نام حسن، عطاری را می‌گرداند؛ بعد از او پسردایی من به نام «مهدی اخوان ثالث» ۵۱ ساله و «آقا علی چهارم» است. اگر هنوز هم کسی به مشهد برود خواهد دید که افرادی از روستاهای اطراف از ساعت شش یا هفت صبح منتظرند تا پسردایی من «آقا علی عطار چهارم» مغازه را باز کند و به آن‌ها دارو بدهد؛ اما متأسفانه ما الان نگران هستیم چون او پسر ندارد و دخترش هم به عطاری علاقه ندارد و نمی‌دانیم که مغازه آقاعلی عطا چه می‌شود و چه کسی را در فامیل پیدا کنیم که کتاب‌های خواص گیاهان دارویی را خوانده و تجربه شاگردی داشته باشد تا بتواند عطاری را بگرداند. یکی از نکات جالبی که آن مغازه دارد این است که تا چند وقت پیش کارت‌خوان هم نداشت و با چرتکه کار می‌کردند؛ همه‌چیز تقریباً دست‌نخورده بود.

مهدی اخوان‌ثالث چگونه به شعر روی آورد؟

کتاب «صدای حیرت بیدار» نخستین کتاب انتشارات زمستان است که شامل مجموعه گفت‌وگوهای اخوان با مصاحبه‌کنندگانش (از نخستین گفت‌وگوهای سال ۱۳۲۹ که اخوان سردبیر مجله جهان بود تا آخرین گفت‌وگوهایش) می‌شود. او در این گفت‌وگوها می‌گوید که سال‌های اول دبستان به تار علاقه بسیاری پیدا کرده بود و تار می‌نواخت و در گروه موسیقی عضویت داشت؛ همچنین ردیف را آموخت و دستگاه‌ها را به‌خوبی می‌شناخت، اما پدرش از او خواست که موسیقی را ادامه ندهد. اخوان تعریف کرد که پدرش یک روز فردی به نام «سلیمان روح‌افزا» را به مغازه آورد؛ روح‌افزا از نوازندگان خبره تار در اواخر قاجار و اوایل پهلوی اول بوده است. آقاعلی عطار در حضور پسرش به روح‌افزا می‌گوید تار بزند و به گفته اخوان، بسیار زیبا می‌نوازد. سپس پدرش از روح‌افزا خواست تا از زندگی خود بگوید و روح‌افزا می‌گوید که «نمی‌توانم از موسیقی پول درآورم و امنیت شغلی و خانه و زندگی ندارم.» سپس آقاعلی عطار به پسرش می‌گوید «در نواختن تار، کسی را بهتر از روح‌افزا نداریم؛ اما وضعیت او چنین است، آن‌وقت تو می‌خواهی مانند او شوی!»

اخوان حتی تعریف کرده که پدرش یک‌بار ساز او را نیز شکسته بود. درنهایت آقاعلی عطار از اخوان می‌خواهد موسیقی را رها کند و به او می‌گوید جایی برود که کتاب‌های ادبی را بیاموزد؛ بنابراین فرزندش را نزد جناب افتخارالحکما می‌فرستد و برای پسرش مقرری تعیین می‌کند که می‌تواند هر هفته یک کتاب بخرد. به این ترتیب اخوان عاشق کتاب می‌شود و اشکال‌های خود را نیز از افتخارالحکما می‌پرسد و به حوزه ادبیات وارد می‌شود.

آیا موسیقی، از دیگر علاقه‌مندی‌های اخوان بود؟

بله. اخوان در کنار شعر و شاعری، به‌طور حرفه‌ای تار می‌نواخت و اگر پدرش موسیقی را حرام نمی‌دانست و او را از ساززدن منع نمی‌کرد، حتماً نوازنده می‌شد. اخوان به گل و گیاه نیز خیلی علاقه داشت و در حیاط کوچک خانه ما از درخت مرکبات تا انجیر و شاتوت و سبزی‌خوردن کاشته بود.

تخلص «م. امید» چگونه انتخاب شد؟

اخوان شعر گفتن را از نوجوانی آغاز کرد و از همان سن کم به انجمن‌های ادبی خراسان رفت. شاعران پیشکسوت وقتی توانایی‌های این جوان را دیدند به او تخلص «امید» دادند.

جنبه شاعری اخوان بر سایر فعالیت‌های او برتری داشت؛ درست است؟

اخوان دیپلم آهنگری داشت. بعدها به عضویت آموزش‌وپرورش درآمد و معلم شد؛ اما شاه بارها او را به شهرستان‌های مختلف فرستاد تا از پایتخت دور شود. با این‌حال همچنان در مجلات و روزنامه‌های آن زمان مطلب می‌نوشت و شعر می‌گفت تا این‌که در نهایت او را از آموزش‌وپرورش اخراج کردند. در تمام این سال‌ها اخوان هم در مطبوعات می‌نوشت، هم شعر می‌سرود و کتاب منتشر می‌کرد و هم در رادیو گویندگی می‌کرد و اجرای برنامه‌های تلویزیونی را به‌عهده داشت؛ همچنین کتاب ویراستاری می‌کرد، در دانشگاه تهران به تدریس ادبیات می‌پرداخت و با این کارها مخارج زندگی ما را فراهم می‌ساخت.

آیا اخوان خود را شاعر سیاسی می‌دانست؟

اخوان ثالث همیشه می‌گفت من سیاسی نیستم و هرکسی به او می‌گفت سیاسی، قبول نداشت و پاسخ او را می‌داد. مثلاً هوشنگ گلشیری در یک مصاحبه مدام به اخوان می‌گفت که شعرهای شما سیاسی است، اما بابا گفت یعنی چه! در مجموع و به‌طور مشخص همه شعرهای پدر، غیر از شعرهای رمانتیک او اجتماعی و سیاسی است؛ اما یک واقعه سیاسی و اجتماعی را به‌طور مشخص و روشن بیان نمی‌کرد و نام نمی‌برد؛ مثلاً در شعر «زمستان» از کودتای ۲۸ مرداد اسم نمی‌برد. پدر می‌گفت اگر شاعری از یک واقعه اسم بیاورد، شعر او تاریخ مصرف پیدا می‌کند؛ مثلاً «نسیم شمال» درباره گران شدن زغال شعر بسیار زیبایی سرود اما الان چه کسی این شعر را می‌داند؛ هیچ‌کس! چون به‌صورت کلی آن را نسروده بود و تاریخ مصرف داشت.

شعر زمستان نشان‌دهنده فعالیت سیاسی اخوان نبود؟

داستان سرودن شعر «زمستان» به این صورت بود که اخوان در دهه ۳۰ و بعد از کودتای بیست‌وهشتم مردادماه به زندان سیاسی افتاد و یک سال‌ونیم بعد آزاد شد؛ آن‌هم در شرایطی که متوجه شد در نبودش دختردار شده و «لاله» ۱۱ ماهه بود! بی‌مهری‌های دوستانش و شرایط سختی که به دلیل بیکاری متحمل شده بود، باعث خلق شعر ماندگار زمستان شد؛ شعری که در سال‌های خفقان پس از کودتا، حکم سرود ملی ایرانی‌ها را داشت. دوستان قدیمی و صمیمی اخوان از ترس اینکه مبادا انگ دوستی با یک زندانی سیاسی، دامن آن‌ها را هم بگیرد، هر جا او را می‌دیدند خودشان را به ندیدن می‌زدند و سلامش را بی‌پاسخ می‌گذاشتند. اگر هم دیگر رودررو شده بودند، به‌اکراه دست دوستی اخوان را می‌فشردند و به این ترتیب، «زمستان» یکی از ماندگارترین شعرهای ادبیات معاصر ما شد.

نگاهی به زندگی و آثار کاروانسالار شعر معاصر

می‌توان اخوان را شاعری حماسی خواند؟

زبان اخوان در بسیاری از اشعارش، حماسی نیست مانند «ارغنون»، اما یکی از برجسته‌ترین لقب‌هایی که به وی می‌دهند این است که می‌گویند اخوان، حماسی و فردوسی زمان است. جلال آل‌احمد نیز یک سال بعد از انتشار کتاب «آخر شاهنامه» نوشت که اگر قرار است نوآوری ایجاد و هنجارشکنی شود و نقطه تحولی وجود داشته باشد، شعر «آخر شاهنامه» نقطه تحول و عطف است. در این شعر، زبان اخوان کاملاً فردوسی‌گونه است؛ اما موضوع‌های آن مربوط به امروز می‌شود.

سبک شعر اخوان را باید تلفیقی از سبک کهن و نیمایی دانست؟

فروغ فرخ‌زاد درباره اخوان و با استناد به شعر ارغنون گفته است: «اخوان، سعدی زمان است.» یکی از اساتید می‌گوید «اخوان، ناصرخسرو زمان است»؛ همچنین «فردوسی زمان» را دیگری برای او عنوان کرده است. ملک‌الشعرای بهار گفته است: «اخوان مانند منوچهری و حتی بهتر از او شعر سروده است.»

اگرچه سبک اخوان خراسانی است، اما آن‌قدر تنوع دارد که حتی با ادبیات «سورئال» نیز مخلوط شده است. مثلاً در یک پایان‌نامه دانشگاهی، شعر «چاووشی» از اخوان را متعلق به سبک رمانتیسم خوانده‌اند یا فردی دیگر شعر «آن‌گاه پس از تندر» را سورئالیسم می‌خوانَد. بنابراین نمی‌توان گفت که اخوان دقیقاً چه مکتبی داشت؛ به این علت که مردم بیشتر روی شعرهایی از او وقت و انرژی گذاشته‌اند که سبک حماسی دارد و آن آثار را اوج آثار نیمایی دانسته‌اند؛ حتی شفیعی کدکنی می‌گوید: «اشعار اخوان شعر نیست و از شعر بالاتر است.»

چرا ملک‌الشعرای بهار اشعار اخوان را برتر از منوچهری‌دامغانی دانسته است؟

«محمد قهرمان» با مهرداد بهار (پسر ملک‌الشعرا) دوست بود و اخوان از طریق او در سن ۱۸ سالگی به حضور ملک‌الشعرا رفت. مهرداد بهار تعریف کرده است که بهار دل‌ودماغ ندارد و می‌گوید: «این پسر می‌خواهد بیاید این‌جا چه بخواند؟ این‌ها مطالعه ندارند و از راه نرسیده شعر می‌گویند.» اما در نهایت اخوان چون دوست محمد قهرمان بوده به نزد بهار می‌رود و شعر «خطبه اردیبهشت» را می‌خواند. این شعر، قصیده‌ای است که اخوان در ۱۸ سالگی برای منوچهری‌دامغانی سروده بود و بسیار سخت و سنگین است. مهرداد تعریف می‌کند: «پدرم از روی صندلی خود بلند شد و گفت چه گفتی؟ یک‌بار دیگر بخوان. این را خودت گفتی. بگذار ببینم خط خودت است؟ چند بیت است؟» خلاصه اینکه باور نمی‌کرد که اخوان این شعر را گفته باشد؛ به همین دلیل به او مشق داد و مثلاً بیتی را گفت تا اخوان ادامه آن را بسراید. درنهایت بهار آن‌قدر شاد شد و گل از گلش شکفت و گفت این پسر شاعر بزرگی می‌شود و تا مدت‌ها ابیات اخوان را حفظ بود و می‌گفت: «مانند خود منوچهری است و حتی بهتر از او سروده است.»

جانمایی مزار مهدی اخوان‌ثالث در آرامگاه فردوسی چگونه اتفاق افتاد؟

وقتی پدر درگذشت، تنها یک خبر کوتاه در روزنامه چاپ شد. به‌رغم این‌که آن زمان اینترنت نبود، اما در مراسم تشییع اخوان از خیابان ولیعصر تا خانه ما در خیابان زردشت، مملو از جمعیتی بود که همگی از سرآمدان ادبیات و فرهنگ و هنر ایران بودند. اخوان سفارش کرده بود که او را در بیابانی بگذارند و در کنار او درختی بکارند تا از تن او تغذیه کند و رهگذری از سایه آن بهره‌مند شود، اما چنین نشد. با توجه به اینکه در قطعه هنرمندان نیز افراد مختلفی با گرایش‌های هنری متفاوت در کنار یکدیگر دفن شده‌اند، دوستان اخوان گفتند جای اخوان نمی‌تواند چنین جایی باشد؛ زیرا از کاروانسالار شعر، ادبیات، فرهنگ مملکت و درواقع فردوسی زمان بود. ازاین‌رو بزرگان ادبیات تصمیم گرفتند که محمدرضا شفیعی‌کدکنی درباره دفن اخوان در کنار فردوسی با آیت‌الله خامنه‌ای صحبت کند (زیرا استاد شفیعی‌کدکنی با جناب خامنه‌ای دوستی قدیمی داشتند و زمانی هم‌درس دوره طلبگی بودند.)

به این ترتیب اخوان را بعد از شست‌وشو دفن نکردند تا استاد شفیعی‌کدکنی با آیت‌الله خامنه‌ای صحبت کند. در نهایت ایشان که نخستین سال رهبری بودند طی حکم حکومتی به استاندار خراسان مراحل تدفین را فراهم کردند و پدر را با هواپیما به مشهد بردیم و در جوار فردوسی دفن کردیم؛ اما وقتی برای سنگ مزار رفتیم، به ما گفتند: «اینجا ملک شخصی فردوسی است، نمی‌دانیم راضی است که سنگ‌قبر بزرگی برای او بگذاریم یا نه.» ما هم سنگ ساده‌ای را گذاشتیم؛ البته بعد از درگذشت شجریان، سنگ بزرگی برای وی گذاشتند و کسی نپرسید وی چه ربطی به فردوسی دارد! شجریان در همه آوازهایش حتی یک بیت از شاهنامه هم نخوانده است و حتی چه کسی می‌داند چهار نسل پیش‌تر اهل توس باشد یا نه. درمجموع باید بگویم که هنگام درگذشت اخوان آن مدیا و پروپاگاندایی نبود که هنگام درگذشت مرتضی پاشایی بود!

نگاهی به زندگی و آثار کاروانسالار شعر معاصر

پدرتان چند فرزند دارد؟

دو دختر به نام‌های «لاله» و «لولی» و سه پسر به نام‌های «توس»، «زردشت» و «مزدک‌علی».

لاله متولد ۱۳۳۲ و درگذشته به سال ۱۳۵۳ است. وی لیسانس ادبیات از دانشگاه ملی داشت و حتی در مقطع فوق‌لیسانس هم قبول شده بود.

لولی متولد ۱۳۳۴ است که در صداوسیما به‌عنوان منشی صحنه در قسمت تولید کار می‌کرد و بعد از ازدواج، منشی صحنه در قسمت پخش شد و بعد هم خود را بازخرید کرد. او لیسانس عروسک‌گردانی داشت و در سریال «محله برو بیا» و «محله بهداشت» منشی صحنه بود.

توس متولد ۱۳۳۸ است که در بازار بزرگ حجره داشت.

زردشت متولد ۱۳۴۴ که در ابتدا نزد توس کار می‌کرد اما بعد با نشر آشنا شد و انتشارات زمستان را راه‌اندازی کرد.

آخرین فرزند هم مزدک‌علی متولد ۱۳۵۰ است.

لاله چطور فوت شد؟

در سال ۱۳۴۹ کاری در آبادان به پدر پیشنهاد شده بود مبنی بر این‌که بخش فرهنگی رادیو و تلویزیون آبادان را راه‌اندازی کند. من هم تا چهار سالگی یعنی حدود سال ۱۳۵۳ در آبادان بودم. خواهرم لاله لیسانس ادبیات دانشگاه ملی (شهید بهشتی امروز) داشت و دو ترم مانده به آخر در امتحان فوق‌لیسانس قبول شد. او با خانواده عمه‌ام که تهران زندگی می‌کردند برای تفریح به مکانی بعد از سد کرج می‌رود. عکس‌های آن روز را داریم که بچه‌های کوچک در آب هستند و خواهرم لاله نیز روی یک تکه سنگ نشسته بود. بعد گفتند که دریچه‌های سد را باز کردند و به مردم اعلام شد که بیرون بیایند. وقتی لاله می‌خواست بیرون بیاید، آب به زیر سنگ رسیده بود؛ او سُر می‌خورد و از پشت به داخل آب می‌افتد. نامزد لاله یعنی پسرِ بزرگ عمه‌ام به نام ناصر که شناگر قهاری بود به داخل آب می‌رود تا او را نجات دهد اما نمی‌تواند. ناصر در آب به سنگ می‌خورد و وقتی او را از آب گرفتند جان نداشت، اما وقتی لاله را از آب گرفتند نفس می‌کشید و در مسیر از دست رفت. به‌این‌ترتیب دو فرزند بزرگ خانواده ما و عمه بزرگم که قرار بود باهم ازدواج کنند، فوت شدند. داغ لاله برای پدر ضربه عجیبی بود. لاله فوق‌لیسانس ادبیات داشت و قطعاً بعد از دکترا در دپارتمان دانشگاه کرسی استادی می‌گرفت و می‌توانست برای اخوان بسیار کمک‌حال باشد؛ مانند مهرداد بهار که برای جمع‌آوری آثار پدرش بسیار کمک کرد. این غم کمر پدر را شکست؛ اگر لاله بود اخوان دیگری را می‌دیدید.

انتشارات زمستان چگونه راه‌اندازی شد؟

بعد از فوت پدر، ناشران به چاپ غیرمجاز آثار اخوان روی آوردند. در آن دوران به‌سختی و با وکیل و پیگیری قانونی، یکی‌یکی این ناشران را توقیف کردیم و جلوی نشر غیرمجاز را گرفتیم. این اتفاق باعث شد زردشت، پروانه نشر را با نام «انتشارات زمستان» بگیرد تا آثار اخوان در یک‌جا منتشر شود و در اختیار خواننده قرار گیرد. فعالیت نشر زمستان به‌طور اختصاصی به آثار اخوان مربوط است و همه آثار پدر و آثاری که به اخوان مربوط است، در انتشارات «زمستان» منتشر می‌شود.

کدام آثار مهدی اخوان ثالث توسط انتشارات زمستان منتشر شده است؟

کتاب‌های اصلی شعر اخوان به ترتیب شامل ارغنون، زمستان، آخر شاهنامه، از این اوستا، در حیات کوچک پاییز در زندان، زندگی می‌گوید؛ اما باز باید زیست، دوزخ اما سرد، نام دارد و کتاب «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» است که اخوان آن را در آخرین سال حیات خود منتشر کرد. او برخی از اشعار خود را در خوزستان سرود و «خوزستان سروده‌ها» را در مجلات و جراید آن روزگار منتشر کرد؛ این مجموعه نیز بعدها بانام «منظومه بلند سواحلی و خوزیات» منتشر شد.

بعد از مدتی، باقی‌مانده اشعار وی که در سال‌های آخر عمرش در نشریه‌های مختلف چاپ شده بود، در کتاب «سال دیگر: ای دوست، ای همسایه …» منتشر شد. چندین سال این چند کتاب جداگانه چاپ می‌شد تا این‌که دو سه سال پیش کلیات اشعار با عنوان «شعر مهدی اخوان‌ثالث؛ متن کامل ۱۰ کتاب شعر» در دو جلد منتشر شد.

کتاب «نقیضه و نقیضه‌سازان» که شامل پاورقی‌ها او در روزنامه اطلاعات است. کتاب «همراه آن لحظه‌های گریزان» که شامل مقالاتی درباره اخوان می‌شود. کتاب «با یاد عزیز گذشته» نامه‌های مهدی اخوان‌ثالث به محمد قهرمان است که از دوستان دوران دبستان او بود، همراه با خاطرات محمد قهرمان از او منتشر شد. کتاب «باغ بی‌برگی» یادنامه مهدی اخوان‌ثالث زیر نظر و به اهتمام مرتضی کاخی منتشر شد.

«گفت‌وگوی شاعران» حاصل گفت‌وگویی در سال ۴۴ است که با حضور شاملو، اخوان، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و میم آزاد نخستین نشست در خانه فروغ و دودیگر در خانه شاملو برگزار شد که درباره شعر نیما صحبت کردند و بعد از مدت‌ها نوار آن نشست پیدا شد؛ این کتاب زیر نظر مرتضی کاخی منتشر شد. گزیده شعری از اخوان با انتخاب مرتضی کاخی به نام «سر کوه بلند» و کتاب «باغ بی‌برگی» یادنامه اخوان است که به کوشش دکتر مرتضی کاخی به چاپ رسید.

همچنین کتاب «به نام بهترین امید» که منتخبی از شعر و مقاله‌های اخوان است. کلیات او نیز با عنوان «شعر مهدی اخوان‌ثالث» به‌صورت نفیس منتشر شد. گفت‌وگوهای اخوان در کتاب دیگری به نام «صدای حیرت بیدار» چاپ‌شده است. «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» و «عطا و لقای نیما یوشیج» نیز در دو جلد منتشر شده است. کتابی به نام «همراه آن لحظه‌های گریزان» منتشر شد که شامل مقاله‌ها، یادها و خاطره و شعر از دوست، آشنا، رفیق، ادیب و هم‌عصران اخوان ثالث است.

علاوه بر این چند شعر از مهدی اخوان ثالث با صدای خودش و با آهنگ‌سازی مجید درخشانی در قالب سی‌دی منتشر شد. یک سی‌دی دیگر نیز نمایش رادیویی با نقش‌خوانی فاطمه معتمدآریا، رؤیا تیموریان، میکائیل شهرستانی و رضا گنجی است که در آن شعر معروف «قصه شهر سنگستان» از کتاب «از این اوستا» منتشر شده است.

نگاهی به زندگی و آثار کاروانسالار شعر معاصر

خانه موزه مهدی اخوان ثالث تا چه اندازه به خانه او شباهت دارد؟

هیچ شباهتی ندارد و کاملاً تغییر کرده است. متأسفانه وقتی سازمان گردشگری شهرداری تهران این خانه را تحویل گرفت، آن را رها کرد و خانه اخوان به بیغوله تبدیل شد. این موضوع، موجب شد که خانه اخوان مورد سرقت قرار بگیرد و همه آنچه در خانه بود، سرقت شد؛ تا جایی‌که سارق‌ها حتی از شیر آب هم نگذشتند و متأسفانه فلکه آب را باز گذاشتند که این موضوع، موجب خرابی خانه شد که درنهایت همسایه‌ها متوجه شدند و پیگیری کردند. بعد از آن سازمان گردشگری شهرداری تهران همان وسایل باقی‌مانده را هم نابود کرد و خانه را به دفتر سازمان گردشگری شهرداری تهران در منطقه شش تبدیل کرد، دیوارهای سیمانی را سنگ و کف را موزائیک کرد و در همه قسمت‌ها پارتیشن گذاشت. سپس به این فکر افتادند که خانه را بکوبند و پنج طبقه بسازد، اما وقتی برای دریافت مجوز اقدام کردند، متوجه شدند که خانه اخوان به‌عنوان مکان فرهنگی اعلام شده و نباید در آن تغییر ایجاد کنند.

نگاهی به زندگی و آثار کاروانسالار شعر معاصر

بعد از آن شهرداری تهران این خانه را به اداره توسعه فضای فرهنگی شهرداری تحویل داد و آن‌ها از روی عکس‌ها و فیلم‌هایی که وجود داشت، سعی کردند تا خانه را به فضای خانه اخوان نزدیک کنند و اکنون نسبتاً به حالت قبل برگردانده شده است. اگر از ابتدا خانه را نگه‌داری می‌کردند یا آن را در اختیار ما قرار می‌دادند، (درحالی‌که مالکیت از آنِ خودشان بود)، الان به چنین هزینه‌هایی نیاز نبود.

گفت‌وگو از: شیرین مستغاثی، سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 559238

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.