آزار شیطانی پسربچه آبادانی توسط قاتل ۱۴ ساله

تجاوز به پسر ۱۰ ساله در نخلستان های تنگه خانواده محمد را داغدار کرد و اکنون اکبر قاتل ۱۴ ساله سرنوشت تلخی در انتظارش است.

به گزارش ایمنا، روستای تنگه یک آبادان شاهد جنایت هولناکی بود. داستان از دو کبوتر شروع شد که با تجاوز و مرگ کودک ده ساله پایان گرفت. محمد قربانی این جنایت وحشتناک فرزند دوم از سه فرزند خانواده مطوری است. اکبر قاتل چهارده ساله این جنایت دلخراش پس از تجاوز به محمد، او را خفه کرد و در نهر آبی خشک‌شده انداخت.

محمد، پسر ده ساله تنگه‌ای، رویایش داشتن کبوتر بود. همین رؤیا کابوس خانواده مطوری شد. اواخر پاییز ۹۹ عقربه‌ها از یازده صبح عبور کرده بودند که محمد هوایی شد. هوای خرید کبوتر آن روز در سرش لانه کرده بود. با همین افکار خانه را ترک کرد و دیگر بازنگشت. اکبر همبازی و از اقوام دور محمد بود که عامل این جنایت دهشتناک شد. حالا خانواده اکبر از خانواده محمد رضایت می‌خواهند. هنوز راز این قتل مبهم بر کسی مشخص نشده است. نخلستانی که اکبر و محمد در آن حضور داشتند، ساکت مانده و راز آن روز را خاک کرده است.

صادق مطوری، پدر محمد، جزئیات این حادثه را پس از یکسال بازگو می‌کند. «راضی نبودم کبوتر بخرد. همان روز هم مادرش با من تماس گرفت و گفت به خانه بیا و جلوی محمد را بگیر، می‌خواهد کبوتر بخرد. به زنم گفتم به محمد چیزی نگو. خودم وقتی به خانه برگشتم کبوتر را به صاحبش برمی‌گردانم؛ اما گوش محمد بدهکار نبود. از خانه خارج شد. به خانه که برگشتم، ساعت حدوداً ۷ عصر بود که ناگهان متوجه شدم، کل روستا که همگی حدود سیصد، چهارصد نفر بودند، دنبال محمد می‌گردند. متحیر بودم که دیدم، زنم با نگرانی جلو آمد و شیون‌کنان خبر گم‌شدن محمد را داد.» صادق نگهبان ساختمان‌های پیمانکاریست.

جزئیات روز حادثه در سرش رژه می‌رود: «محمد گم شده بود و وقتی خانه را به قصد کبوتر ترک کرد دیگر برنگشت. بعد از چندین ساعت جسد نیمه جان پسرم که در کنار نهری خشک روی زمین افتاده بود را پیدا کردیم. سریع او را به بیمارستان شهریور رساندم ولی جانی در بدنش نبود که به جسمش برگردد. زیر سرم و دستگاه‌های تنفسی بیمارستان جان داد.»

پدر محمد با صدایی گرفته از اعترافات قاتل می‌گوید: «وقتی مأموران آگاهی به اکبر مظنون شدند او را گرفتند و اکبر هم اعتراف کرد.» اکبر در اعترافاتش گفت: «در خانه کبوتر زیاد دارم. وقتی مقتول به منزل‌مان آمد و از من دو کبوتر خواست به او فروختم. بعد از دو ساعت دوباره برگشت و عنوان کرد کبوترها پرواز کردند و به سمت خانه ما آمدند. من هم به او گفتم کبوترها به سمت خانه ما نیامدند؛ اما محمد جلوی در خانه دو ساعتی را نشست. بعد از دو ساعت از من خواست به سمت نخلستان برویم و با او ارتباط برقرار کنم. بعد از ارتباط به من گفت به پدرم بگو به من تجاوز کردی. من هم عصبانی شدم. محمد را با دستانم خفه و از نخلستان فرار کردم» صادق در واکنش یادآوری اعترافات اکبر صدایش لرزان شد: «پرواز کبوتران کجا و درخواست تجاوز پسرم، محمد کجا!؟.» پدر مقتول وضعیت اکبر، قاتل پسرش، را تشریح می‌کند: «اکبر بعد از دستگیری به کانون اصلاح تربیت در اهواز انتقال یافت.»

خشونت در صدای صادق مانع از تشریحی آرام می‌شود: «اعضای خانواده اکبر از خودش گرفته تا برادرانش معتاد هستند. نسبت فامیلی با ما دارند. من تک تک آنها را خوب می‌شناسم. تمام بچه‌های روستا از صبح تا شب در خیابان در حال بازی هستند؛ اما ما همیشه نگران بچه‌هایمان هستیم. آنها را در خیابان تنها رها نمی‌کردیم. همسرم وقتی دید، محمد قصد دارد برای خرید کبوتر به بیرون از خانه برود، حتی به من هم زنگ زد، تا اجازه ندهم؛ اما نمی‌دانستم چه اتفاق شومی در انتظار خانواده ما نشسته است.»

منبع: رکنا

کد خبر 501096

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.