در جست و جوی آن نت تنها

از آن اتفاقات نادر در کار روزنامه نگاری است که با کسی گفت وگو کنی و پیش از انتشار از دنیا برود.

به گزارش ایمنا، روزنامه اعتماد نوشت: در نیمه اول اردیبهشت با زنده یاد عبدالوهاب شهیدی گفت‌وگویی داشتم؛ از آنجا که پاندمی کووید ۱۹ همچنان گریبان گیر عالم و آدم است با همراهی خانواده به ویژه فرزند ایشان آقای شاهرخ شهیدی، تصمیم گرفتم این گفت‌وگو را از راه دور و بی حضور شکل دهم تا سلامتی ایشان مورد تهدید قرار نگیرد؛ اگرچه سختی کار بیشتر می‌شد و توفیق حضور را از ما می‌گرفت اما به لطف و همگامی خانم ناهید جباری و جناب آقای راستین معتبرزاده موفق شدیم زمینه انتشار گفت‌وگو را فراهم کنیم. چنین شد که پای صحبت‌های دلنشین مردی نشستیم که با آهنگ‌ها و صدایش خاطره‌ها داریم. دلخوش بودیم بعد اینکه همه‌گیری کرونا به آخر برسد به دیدارشان برویم؛ اما دیری نپایید که خبر بستری شدن ایشان به دلیل عارضه قلبی در بیمارستان منتشر شد و کمتر از یک روز بعد یعنی دیروز ۲۰ اردیبهشت در کمال ناباوری از دنیا رفت.

عبدالوهاب شهیدی- چنانکه همه دوستداران موسیقی می‌دانند- بازمانده عصر طلایی موسیقی بود. درباره او سخن‌ها گفته شده؛ همین که هوشنگ ابتهاج درباره‌اش گفته «آقای شهیدی همیشه برای من تصویری از آرزویی بود که من درباره هنرمند داشتم… آقای شهیدی به من امید دادند که می‌شود واقعاً هنر خالص و ناب داشت و انسان بود و فروتن و مهربان و کار هنری شایسته هم کرد… می‌توانستم به عنوان یک هنرمند به او تکیه کنم؛ به اخلاق هنری و به اخلاق انسانی‌اش» یا محمدرضا شجریان او را «اعتبار موسیقی ایران» دانسته، گواهی است بر اهمیت او در قلمرو فرهنگ و هنر این سرزمین.

شهیدی در سال ۱۳۰۱ در میمه اصفهان زاده شد. او آهنگساز، خواننده و نوازنده‌ای منحصربه‌فرد بود و در کارنامه هنری‌اش سابقه همکاری با استادان بزرگی دیده می‌شود. آنچه در ادامه می‌خوانید، گفت‌وگویی است که در همین اردیبهشت ماه جاری با عبدالوهاب شهیدی ثبت و ضبط شد؛ بی آنکه بداند و بدانیم که ملک‌الموت به دستگاه تنفسش مجال نفس کشیدن تا پایان ثلث دوم ماه را هم نخواهد داد و او انتشار حرف‌ها و تجربه‌هایی را که پیرانه سر با «اعتماد» در میان گذاشت، نخواهد دید. آخرین گفت‌وگوی عبدالوهاب شهیدی را بخوانید.

شما مشوق اصلی خود را پدرتان می‌دانید. نقش ایشان در مسیر زندگی هنری‌تان چه بوده است؟

در دوره‌ای که محصل بودم؛ سرودهایی که در مدارس معمول بود را یاد گرفته و آنها را می‌خواندم. فعالیت دیگرم این بود که اذان می‌گفتم. پدرم همیشه می‌گفت، صدای تو خیلی خوب است و به مدارج بالایی خواهی رسید اما مراقب باش خودت را گم نکنی. من هم می‌گفتم چشم هر چه شما بگویید، اطاعت امر می‌کنم. پدرم بعضی مواقع برخی غزل‌های خودش را آرام می‌خواند و من هم بعد از او می‌خواندم. او می‌گفت قدرت یادگیری تو فوق‌العاده است، سعی کن همیشه شعر را بشناسی و شعر خوب بخوانی. مثلاً شعری را می‌خواند و درباره اش توضیح می‌داد و مقصود شاعر را برایم می‌گفت.

پدر شما، میرزا حسن شهیدی، شعرشناس هم بودند؟

پدرم صدرالاسلام، خودش شاعر بود. به «طوبی» تخلص می‌کرد و به ۳ زبان عربی، ترکی و فارسی شعر گفته است. همیشه در اجرای اشعار خودش، بنده را کمک و همراهی می‌کرد. ایشان یک شعر نوروزیه دارد با عنوان «فصل بهار آمد». آهنگی را هم خود ایشان روی آن ساخته که بسیار زیبا و دلنشین است. یک نمونه از شعرهای پدرم را از روی دیوان اشعارشان که با دستخط خود ایشان به یادگار مانده است برای شما می‌خوانم:

«خواهم که افغانی کنم از دست دل از دست دل /

رو در بیابانی کنم از دست دل از دست دل

من بشکنم پیمانه را بر هم زنم کاشانه را /

ویران کنم این خانه را از دست دل از دست دل

من بی سر و سامان شدم، سرمست و سرگردان شدم / از لوح دل افسان شدم از دست دل از دست دل»

انتخاب شعر و کلام در آثارتان چقدر برای شما مهم بوده است؟ از خواندن اشعار کدام شاعران لذت بیشتری برده‌اید؟

کیفیت کار شاعران از نحوه کارشان مشخص است. به طور مثال شاعری شعر می‌گوید و با شعرش قلب انسان را تکان می‌دهد اما شاعر دیگر با شعرش انسان را می‌خنداند. کلام موضوع استثنایی است. به طور مثال استاد مهرتاش اول خودش شعر کار را می‌خواند. با اینکه صدایی نداشت ولی کلام را می‌خواند تا برای خواننده روشن شود که منظور شاعر چه بوده است. در کل کلام نقش بسیار بزرگی در موسیقی و آواز دارد. این کلام است که همه چیز را در بر می‌گیرد.

شاعرانی که با آنها کار کرده‌ام یا شعرهای آنها را خوانده‌ام، همه خوب هستند. آقایان: رهی معیری، هوشنگ ابتهاج، شهریار، عماد خراسانی و… شاعران زیادی هستند که شعرهای شأن به دل آدم می‌چسبد و با شعر حرف دلشان را می‌زنند. در ارتباط با شاعران گذشته هم که نیازی به معرفی نیست. مثلاً سعدی یا حافظ تکرار نشدنی هستند. بنده از شاعران گذشته از اشعار سعدی و حافظ بهره می‌گرفتم. سعدی اصل معنی و مفهوم را در دهان آدمی می‌گذارد، گویی که این مرد در آن لحظه حاضر بوده است.

از جمله ویژگی‌های شما در خوانندگی، درست خواندن و ادا کردن درست شعر و کلام است. همچنین درک درستی که از مفهوم شعر و کلام دارید و مهم‌تر این است که خودتان در اجرای بسیاری از آثار، نوازندگی هم کرده‌اید. کمتر کسی این ۳ ویژگی را همزمان به اجرا درآورده است؛ خودتان این موضوع را برگرفته از چه می‌دانید؟

عشق؛ عشق به کار. اجازه بدهید که خاطره‌ای را برای شما تعریف کنم. در سال‌های جوانی در دیدارهایم با یکی از دوستان به نام آقای «احمد مهران»؛ ساز می‌زدم و آواز می‌خواندم. به این گونه که ابتدا می‌خواندم و بعد از پایان کلام؛ می‌نواختم. چند وقتی به این صورت گذشت و روزی ایشان به بنده گفت: «رفیق! اگر توانستی همزمان؛ هم بخوانی و هم بزنی؛ به طوری که در اجرا یکی شوند، آن وقت کارت درست است. این شکل خواندن و نواختن جدا جدا را که همه می‌توانند انجام بدهند.»

من بسیار به حرف‌هایش فکر کردم و به او حق دادم. به منزل که آمدم. دوباره از نو شروع کردم. پنج، شش سالی تمرین کردم تا اینکه بالاخره به حدی رسیدم که وقتی مثلاً شعر به حالت ضربی می‌گفت: «دوستان وقت سحر…» بنده هم با همان ضرباهنگ، همزمان هم شعر را می‌خواندم و هم موسیقی را با ساز می‌نواختم.

در نتیجه پیشنهاد آقای احمد مهران بر کار شما تأثیر گذاشته است. بله؟

بله همین طور است. توصیه آقای مهران در کارم بسیار تأثیرگذار بود. همچنین ایشان دست مرا گرفت و جلو برد. ایشان با آقای داوود پیرنیا دوست بود و برنامه‌هایی که خودش در خانه ضبط می‌کرد را برای پخش در رادیو در اختیار پیرنیا قرار می‌داد. ساز و آواز بنده هم جزو همین کارها بود که برای اولین بار به این شکل در رادیو به گوش مردم رسیده است. آقای پیرنیا در ابتدا ۱۰ مورد از برنامه‌های مرا با عنوان خواننده ناشناس از رادیو پخش کردند. چون ایشان معتقد بودند که ابتدا باید ببینیم، صدای شما در مردم چه تأثیری خواهد داشت. خوش شأن آمده است یا نه. می‌گفت: «تلفن هایی که می‌کنند این نکته را مشخص خواهد کرد. همچنین اسم شما در جایی نبوده است؛ اما صدای شما به همه جا می‌رود. موسیقی خوب را حتی یک روستایی هم متوجه می‌شود و در کل، مردم کار خوب را قبول می‌کنند.» یادم می‌آید که صدای بنده در همه جا انعکاس پیدا کرد. مردم با رادیو تماس می‌گرفتند و از نام خواننده می‌پرسیدند.

آقای پیرنیا از کار بنده راضی بودند و می‌گفتند که آقای شهیدی کارهایی را خوانده که خواندن آنها کار هر خواننده‌ای نبوده است. مثلاً آهنگ‌هایی که عجیب و غریب بودند و نوازنده‌های قدیمی ساخته بودند. یا آهنگ‌هایی که شعر نو داشتند و وزن آنها متفاوت بود. مثل شعر فسانه سروده نیما یوشیج. شعری که کلی حرف دارد. این شعر در برنامه گلهای تازه شماره ۸۰ با آهنگسازی آقای جواد معروفی و با همکاری خانم سیمابینا در آواز افشاری اجرا شده است. آواز این کار را به همراه ساز عود؛ بنده نواخته و خوانده‌ام، تصنیف آن را هم خانم سیما بینا خوانده‌اند.

شما کارهای بسیاری در زمینه موسیقی انجام داده‌اید؛ در طول این سال‌ها چه چیزی در ارائه کارها برای شما مهم بوده است؟

بنده در حوزه موسیقی، در خواندن اشعار نو نیز کارهایی دارم که منتشر شده‌اند. همچنین در اجرای آثارم سعی کرده‌ام از کسی تقلید نکنم. صدای بنده به همین صورتی است که هست و از کسی تقلید نکرده‌ام. هر بار که آوازی مثلاً در دستگاه شور خوانده‌ام با تمامی آوازهای شور قبلی تفاوت داشته است؛ در حالی که همه آن اجراها در نهایت آواز شور بوده‌اند. به همین علت است که می‌گوئیم خلق موسیقی الهامی است و نه تقلیدی. یعنی بنده آن را شنیده‌ام و از آن برای اجرای خودم الهام گرفته‌ام. در مورد شعر و شاعری هم به همین گونه است. مثلاً وقتی کسی که طبع شعر دارد، وقتی در دستگاه شور آوازی را بشنود به صورت بداهه شعری به ذهنش می‌رسد. نمی‌توان گفت چه طور می‌شود که چنین اتفاقاتی می‌افتد؛ به طوری که خود فرد نیز متوجه این ماجرا نمی‌شود. در مورد خود بنده هم به همین گونه بوده است.

آیا قائل به تفاوت اساسی میان موسیقی‌ای که امروزه ارائه می‌شود با موسیقی‌ای که در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ کار می‌شده، هستید؟ و در کل سیر موسیقی ایرانی را تکاملی می‌دانید یا رو به افول؟

موسیقی تفاوتی نکرده است. دستگاه شور، همان شور است؛ اصفهان، همان اصفهان است. این طرح و اجراهاست که فرق می‌کنند. طرح تحریرها و اجرا در گذشته بهتر از حالا بوده است. در کار هنرمندان جدید، نوآوری وجود ندارد و کارهایی که ارائه می‌دهند همه کپی کارهای هنرمندان قدیمی‌اند. البته این نیز می‌تواند نوعی موسیقی باشد اما یک نوع موسیقی تکراری است. به طور مثال آمده‌اند اصفهان را مثل اصفهان تاج خوانده‌اند. حتی بعضی وقت‌ها دیده شده است که کار را به اصطلاح در همان جای صدای خوانندگان قدیمی کپی کرده و خوانده‌اند. در حالی که جای صدای دو نفر با هم تفاوت دارد. باید به این نکته توجه داشت که بهترین نت برای صدای یک خواننده کجاست. «سل» است یا «ر» یا «می». هر خواننده با توجه به توانایی حنجره‌اش، جای مخصوص به صدای خودش را دارد. بعضی وقت‌ها می‌بینیم که وقتی یک شخص شروع به خواندن می‌کند در ادامه کار نمی‌تواند قسمت‌های بم تر را بخواند. در مواردی هم جای صدا را آنقدر بالا گرفته‌اند که حنجره خواننده به اصطلاح نمی‌کشد و توانایی اجرای نت‌های بالاتر را ندارد. در کل خواننده باید جای صدایش را بشناسد و بداند که توانایی‌اش چیست. همچنین باید گوشش حاضر باشد به این معنی که اجرای تکراری نداشته باشد. مثلاً آواز سه گاه را ۱۰ جور می‌توان خواند. تحریرها را می‌توان عوض کرد. البته که این کار توانایی و استعداد می‌خواهد. یک خواننده باید بداند که تحریر یا حالتی را که عوض می‌کند در خود مقام باشد نه اینکه از مقام خارج شود. صحبت کردن پیرامون این موضوع پیچیده است و بحث روی آن در یک گفت‌وگو نمی‌گنجد.

فرض می‌کنیم یک شعر و کلام خوب انتخاب می‌شود حالا خواننده قصد دارد آن را بخواند، درک کلام بر خوب خواندن خواننده و کیفیت کار او چه تأثیری می‌گذارد؟

باید درک کرد که مثلاً چرا در شعر آمده است: «من دوستت دارم». تا زمانی که خواننده متوجه مفهوم شعر نشود، نمی‌تواند آن شعر را درست بخواند و بدون درک درست شعر، خواندنش بی فایده است. مثلاً این شعر را در نظر بگیرید: «دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم / از چه با دشمن جانم شده‌ام دوست، ندانم». این شعر با آدم حرف می‌زند و خواننده‌ای می‌تواند اجرای درستی از این شعر داشته باشد که مفهوم آن را متوجه شده باشد.

در این راستا حرف بسیار است و به اندازه یک کتاب شاهنامه می‌شود راجع به آن سخن گفت.

در کتاب‌های قدیمی موسیقی، مطالبی نوشته‌اند که انسان ابتدا معنی‌اش را نمی‌فهمد. مثلاً در آهنگ «سبزه در سبزه» یا آواز «ماه که طلوع می‌کند» ابتدا باید بدانیم که همه این موضوع‌ها، آهنگ مخصوص داشته‌اند. داستان «سبزه در سبزه» این گونه بوده است که باربد را چون به دربار راه نمی‌دادند؛ قبل از به دست آوردن سمت خوانندگی خسروپرویز، روزی پنهانی وارد باغ دربار شده و در حالی که بالای درخت‌ها پنهان شده بود، شروع به خواندن می‌کند. خسرو می‌گوید: «چه کسی است که می‌خواند؟» هیچکس پاسخ نمی‌دهد. خسروپرویز می‌گوید: «اگر خود را معرفی نکنی من این می را نمی‌خورم» و جامش را روی زمین می‌گذارد. با این کار خسرو، باربد از بالای درخت به پایین آمده؛ تعظیم می‌کند و می‌گوید: «من باربد هستم اهل جنوب ایران، چندین بار خواستم خدمت شما بیایم ولی نوازندگان شما مرا بیرون کردند.» خسرو می‌گوید: «فردا صبح به دربار بیا». در روز بعد خسرو دستش را گرفته و می‌گوید: «این مرد از این ساعت به بعد در دربار خواهد بود». به این معنا که پرده دار و معرفی کننده است. در نهایت نیز باربد رئیس موسیقی دربار خسروپرویز می‌شود.

داستان دیگری در مورد اسب خسروپرویز که «شبدیز» نام داشت، روایت شده است. می‌دانیم که شبدیز اسب ارزشمندی بود. خسروپرویز می‌گوید: «اگر کسی خبر مرگ شبدیز را به من بدهد در همان لحظه سرش را از بدنش جدا می‌کنم». وقتی طویله دار مرگ شبدیز را متوجه می‌شود، دست به دامن باربد شده و از او چاره‌جویی می‌کند. باربد به او می‌گوید: «نترس و سریع برو». باربد شعری را به همراه آهنگی می‌سازد. وقتی در حضور شاه نوبت به خواندن باربد می‌رسد او شروع به خواندن شعر و آهنگی که ساخته است، می‌کند. در میان اجرا ناگهان خسروپرویز می‌گوید: «ساکت شوید! شبدیز مرد؟!».

نگهبان شبدیز جلو آمده و می‌گوید: قربان این جمله را خودتان گفتید که «شبدیز مرد». و به این ترتیب خسرو او را می بخشد. ملاحظه می‌کنید که کلام چه تأثیری می‌تواند داشته باشد. برای همین است که می‌گوئیم شعر خوب در موسیقی بسیار دخیل است و باید مطابق حال مجلس و موضوع باشد. در یک محفل نیز خواننده باید ویژگی و حال مخاطب خود را برانداز کند و واکنش‌ها را بفهمد. البته که درک و دریافت این موضوع بسیار دشوار است.

به نظر شما هنر موسیقی در این روزگار چه ضعف‌ها و مشکلاتی دارد و برای حل این مشکل چه کاری باید کرد؟

آموزش. به کسانی که در این کار استاد و خبره هستند باید نامه نوشت و از آنها تقاضا کرد که بیایید و به داد موسیقی برسید. بدون آموزش نمی‌شود پیشرفت کرد. باید توجه داشت که اهل فن را برای آموزش دعوت کنند. البته فضای آموزشی باید به گونه‌ای باشد که اگر کسی از اهل فن نکته‌ای را گوشزد کرد به کسی برنخورد. به این دلیل که ما در کار موسیقی آموزش می‌خواهیم. مثلاً به هنرجو بگویند آقا این کار تو اشتباه است. جای تحریر تو اینجا نیست.

تحریر به اندازه‌ای که گوش طاقت شنیدن آن را دارد، خوب است ولی وقتی قلقلک شد دیگر خوب نیست. مثل قناری تحریر زدن که نشد موسیقی. این مدل را قناری می‌خواند. تحریر باید مانند نای از حلق شنیده شود. تحریر نرم است. گوشخراش نیست. هر چیزی که گوش را آزار دهد، مناسب نیست. متأسفانه امروزه در اجرای آوازهای حالیه (بداهه) چندین مورد را می‌توان انگشت گذاشت که صدای خواننده خارج شده است.

استاد، شما با افراد بسیاری همکاری کرده‌اید؛ دوست داریم بدانیم که همکاری شما با کدام یک از هنرمندان از نظر احساس نزدیک تر بوده است؟

من به عنوان خواننده همیشه از همکاری با پرویز یاحقی رضایت داشتم چون در ساز و آواز؛ هم من می‌دانستم که ایشان چه می‌خواهد و هم او می‌دانست که من چه می‌خواهم. جلیل شهناز نیز همین گونه بود. آقای حسن ناهید نیز در آن زمان با سن کمی که داشت، نعل به نعل کاری را که استادش کسایی می‌کرد، انجام می‌داد. ایشان در کارش بسیار تلاش کرده است. برای نواختن نیز سبک خوبی انتخاب کرده بود. خودش هم انسان خوبی است. با او هم بسیار کار کرده‌ام. هنرمندان دیگر هم خوب بودند اما من نمی‌توانستم از آنها ایده بگیرم.

در ارتباط با آهنگسازان؛ آقای روح الله خالقی کارهای ارزنده‌ای ساخته‌اند. پرویز یاحقی هم آثار ماندگاری برای موسیقی ما ساخته است. از آهنگ‌هایی که فرامرز پایور می‌ساخت نیز لذت می‌بردم و بر همان اساس برای آوازها شعر انتخاب می‌کردم.

از دیدگاه شما در ۱۰۰ سال اخیر تاثیرگذارترین هنرمند در هنر موسیقی ایران چه کسی بوده؟ به زبان دیگر شما چه کسی را تاثیرگذارترین فرد در هنر موسیقی ایران می‌دانید.

هر کدام از هنرمندان تأثیر خود را گذاشته‌اند. مثلاً پرویز یاحقی تأثیرگذار بوده است. پیانوی معروفی، تار شهناز و دیگران.

آیا اثر و اجرایی از شما هست که تاکنون منتشر نشده باشد؟ (چه کتاب و مقاله و چه آلبوم و آهنگ)

خیلی از اجراهای بنده منتشر نشده‌اند. پیش از شروع کارم در رادیو؛ در جامعه باربد استاد مهرتاش، برنامه‌های زیادی داشتیم که ضبط و منتشر نشده‌اند. برای مثال برنامه‌ای به نام «تابلو موزیکال» اجرا می‌کردیم که همه برنامه آواز بود. در آن برنامه آواز ضربی خوانده می‌شد. در تئاتر نیز رل آواز همچنین تصنیف وجود داشت. این آثار منتشر نشده‌اند. تابلو موزیکال‌ها موضوع‌های مختلفی داشتند. مثلاً: خیام، حافظ، فردوسی، بختیاری، کردی، شمالی یا در موردی روی آهنگ لالایی؛ کلام لری گذاشته شده بود و روی آن حرف زده می‌شد و موزیک‌های محلی را معرفی می‌کردیم. زمانی که اینها اجرا می‌شدند، یا دستگاه ضبط صوت نبوده یا روی سن تئاتر به صورت صحنه‌ای اجرا می‌شده‌اند. به همین خاطر ضبط و منتشر نشده است.

شنیده‌ایم که بنا دارید دلنوشته های خود را منتشر کنید؛ در این مورد برای ما توضیح بدهید.

در ابتدای دفتر دلنوشته هایم ذکر کرده‌ام که اینها شعر نیستند. درد دل من هستند. چون کسی نبوده تا با او صحبت کنم به قالب شعر درآمده‌اند. تنها بودم و تنهایی‌ام به زبان شعر تبدیل شده است. همان موضوع‌هایی که به من ضربه زده‌اند وگرنه شعر مقام بالایی دارد، معنایی دارد. شعر گاهی عرفانی است، گاهی فکاهی است و گاهی حکایتی است. من ادعای شاعری نمی‌کنم. آنچه به سر من آمده است را روی کاغذ آورده‌ام و به آنها ریتم داده‌ام، همین.

آیا آهنگ هم روی نوشته‌های خودتان گذاشتید؟

بله، مثلاً شعری است به نام «عود من» که روی آن آهنگ گذاشتم. همچنین «کعبه»، «مادر» و «توی این شهر غریب». اینها را به طور صفحه و کاست منتشر نکرده‌ام. به طور محفلی کار کرده‌ام.

شاید خیلی از علاقه مندان شما مشتاق باشند که بدانند شما به آواز چه کسی گوش می‌دهید؟

ادیب خوانساری صدایش هم وزن صدای بنده است. محمود خوانساری، بنان، شجریان اینها خوب هستند. صدای همه این هنرمندان را دوست دارم. هنرمندان زیادی با من دوست بودند. خیلی‌ها به منزل ما آمدند و عکس یادگاری گرفتیم. حیف! متأسفانه از دست دادیم شأن.

از بین خانم‌ها چطور؟ آواز چه کسانی را گوش می‌کنید؟

خب پیش از این و در گذشته خانم‌ها آوازه خوان نبودند، تصنیف خوان بودند. ترانه خوان بودند. آوازه خوان نداشتند. کسی که ردیف آوازی بخواند نبود. همه تصنیف خوان بودند.

کلام آخر را شما برای ما بگویید.

من امیدوارم آنهایی که الان درس آواز می‌دهند همچنین هنرجویانی که کلاس آواز می‌روند، مواظب باشند چیزهای غیرعادی در کارشان نباشد. بعضی‌ها از ترکی استانبولی اقتباس می‌کنند. بعضی‌ها هنوز از موسیقی عربی اقتباس می‌کنند. در صورتی که کار باید ایرانی کامل کامل باشد. مثلاً در اثری دیده می‌شود که آهنگ گیلانی است. شعر آن هم گیلانی است ولی آوازش عربی است! خب باید کسانی که به آواز ایرانی علاقه دارند این را بدانند که این کار درست نیست.

کد خبر 492631

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.