به گزارش ایمنا ،۲۱ فروردین ماه (۱۰ آوریل) سالروز درگذشت جبران خلیل جبران، نویسنده لبنانی است؛ بر این اساس طیبه جعفری، دکترای زبان و ادبیات فارسی یادداشتی را در خصوص اثر جاوادنه این نویسنده در اختیار خبرگزاری قرار داده است که در زیر میخوانید:
کتاب "پیامبر" اثر جبران خیلی جبران، بیست و شش فصل دارد که مهمترین موضوعات کلاسیک دینی، اخلاقی و فلسفی مربوط به زندگی را در سطحی فراتر از هر مکان و اصل و نسلی دربرمیگیرد. در این کتاب، پیامبر خیالی و برگزیده نویسنده در یک سخنرانی به شکلی زیبا و عمیق از امور مختلف سخن میگوید. دلداده جبران یعنی ماری هاسکل در این اثر به چهره "المیترا" ظاهر میشود که الهه الهام پیامبر است. برخی کتاب "پیامبر" را خودنگاره یا حدیث نفس شاعر میدانند و معتقدند جبران خود را در چهره پیامبر (المصطفی) بازآفرینی کرده و روی سخن او با مردم نیویورک است که در این کتاب با عنوان مردم شهر "اورفالیز" مورد خطاب قرار گرفتهاند.
با وجود اینکه "پیامبر" در ظاهر کتابی ساده و قابل درک است، اما بافت کهنالگویی آن آشکار کننده رابطه بینامتنی این اثر با اساطیر و افسانههایی است که فرایند فردیت و کمال درونی انسان را نشان میدهد. این اثر، داستان رسالت پیامبر درونی و خضر سبزپوش ناخودآگاهی است که میخواهد "من" گمراه و پریشان را به کمک نیمه پنهان درون به کمال، تمامیت و یکپارچگی برساند. کتاب زمانی را روایت میکند که رسالت پیامبر به پایان رسیده و یک کشتی در ساحل دریا منتظر است تا او را به آغوش مادر بیخوابش یعنی دریا بازگرداند. درونمایه "پیامبر"، آن را عرصه تجلی برجستهترین کهنالگوهای مؤثر در فرایند کمال کرده و سبب شده است تا بسیاری از عناصر داستانی از جمله مکان و زمان، بار معنایی نمادینی در این کتاب پیدا کنند. آنچه جبران در شروع کتاب به آن پرداخته، توصیف زمان و مکانی است که پیامبر در آن قرار گرفته است.
نویسنده روز هفتم از ماه ایلول و دوازدهمین سال رسالت پیامبر را روایت میکند یعنی زمانی که پایان رسالت فرا رسیده است. عدد ۱۲، یکی از مقدسترین و محبوبترین اعداد نزد تمامی اقوام، ادیان و مذاهب در تمامی دورانها محسوب میشود. این عدد، مفاهیم نمادین برجستهای دارد که بسیاری از آنها ارتباطی ناگسستنی با کهن الگوی فردیت و کمال دارند. ۱۲ به عنوان یکی از کاملترین اعداد، اتمام یک عمل و پایان یک دوره را نشان میدهد و به همین دلیل پایان دوره رسالت پیامبر به شمار میرود. علاوه بر این عدد، هفتم ماه ایلول نیز کارکردی نمادین دارد، چراکه عدد هفت در تمامی ملل، مذاهب و فرهنگها کاملترین عدد است و از نمودهای برجستهای در فرهنگ و ادبیات ملل جهان برخوردار است. ایلول نیز نام دوازدهمین ماه سال رومیان است. علاوه بر این ماه دِرو نیز محسوب میشود. دِرو زمانی است که فرد نتیجه زحمات خود را میبیند و آنچه کاشته را برداشت میکند؛ بنابراین درو پایان کار است و برای برگزیده محبوب یعنی پیامبر نیز پایان کار فرا رسیده است. پس رسیدن کشتی در این زمان نمادین، امری قطعی است.
بر اساس روایت خلیل جبران، پیامبر باید همچون قطرهای به آغوش مادر بیخواب و بیکران خود، یعنی دریا باز گردد. دریا هم نمادی از پویایی زندگی است که همه چیز از آن خارج شده و سرانجام نیز به آن باز میگردد. همچنین دریا محل تولد، استحاله، باززایی و نمادی از زهدان مادری و یکی از تمثلهای برجسته ناخودآگاه است. درست به همین دلیل پیامبر به عنوان بخش مهمی از ناخودآگاه (پیر دانای درون)، دریا را مادر خود خطاب میکند و آماده است تا به آغوش بیکران آن باز گردد.
حضور دریا، چشمه، رودخانه و آب به عنوان محل باززایی، اشراق و استحاله در سرگذشت بسیاری از انبیا از جمله نوح (ع)، یونس (ع)، ابراهیم (ع)، ایوب (ع) و در آثار برجستهای چون سیزارتا، شاهنامه، هفت پیکر نظامی و بسیاری از آثار ادبی دیگر جهان نمود پیدا کرده است. مفهوم نمادین دریا و پیوند آن با درونمایه کتاب پیامبر به کشتی نیز کارکردی نمادین داده است؛ در این اثر، کشتی همان معنای رمزی جام یا سبویی را دارد که در قصهها مظهر خیر، برکت، فراوانی و آبادانی است. همچنین یادآور تابوت عهد، شهادت یا قدس نیز است که موسی به امر یهوه آن را ساخت.
پیامبر جبران، ۱۱ سال و ۱۲ ماه و هفت روز است که در میان مردم شهر اورفالیز به سر برده و اکنون که زمان رفتن او فرا رسیده است، باید رسالت خود را که به فردیت رساندن منِ خودآگاه است به انجام برساند. اما انجام این رسالت بدون کمک "آنیما" که همان نیمه زنانه روان هر مرد است، امکان پذیر نمیشود. چراکه آنیما حلقه اتصال بین من خودآگاه و الوهیت درون به شمار میرود و پیامبر که فرستادهای از جانب خدای درون است، بدون یاری این میانجی فرزانه، قادر به انجام رسالت خود نخواهد بود.
پیش از سفر، پیامبر به همراه مردم شهر اورفالیز، به سمت معبدی میرود که "میترا" در آن ساکن است. به عقیده یونگ، هر زنی مردی در درون خود دارد و هر مردی را نیز یک زن درونی همراهی میکند و بنابراین انسان، موجودی دوجنسیتی بهشمار میرود. ازدواج مقدس که به دنبال آن فردیت و کمال روانی شکل میگیرد، پیوستن این دو نیمه درونی و بیرونی با یکدیگر است؛ یعنی پیوستن خودآگاهی مرد با آنیمای درونی و خودآگاهی زن با نیمه روانی مردانهاش که آنیموس نام دارد. مردم شهر اورفالیز، نماد منِ خودآگاه هستند؛ کسانی که نیاز به هدایت و راهنمایی پیغمبر و مرشد درونی دارند تا به کمال دست یابند. پس مشتاقانه به همراه او به سوی میدانگاه بزرگ مقابل معبد میروند.
این میدان مکانی است که همچون زمان یعنی "هفتم ایلول سال دوازدهم" و دریا مفهومی رمزی و سمبلیک دارد. میدان به شکل دایره است و مانند کره، نمادی برای کیهان، آسمانها و خدای متعال در شرق و غرب محسوب میشود. علاوه بر این چون دارای آغاز و پایان نیست، دلالت بر ابدیت نیز دارد. در واقع میتوان گفت دایره نماد روح است. به عقیده یونگ، منِ خودآگاه تنها باواسطه و میانجیگری آنیما قادر به ارتباط با الوهیت درون و رسیدن به فردیت است. به همین دلیل پیامبر به همراه مردم شهر اورفالیز به معبد محل سکونت میترای فرزانه میرود. میترا رابط میان مردم اورفالیز و پیامبر است. در واقع او نزدیکترین فرد به پیامبر است و مانند یک حلقه، امکان اتصال بین او و مردم شهر را ممکن میکند.
در جریان اتحاد بین خودآگاه و الوهیت درون، فرد باید با جنبههای منفی و تاریک وجود خود که عرفا آن را نفس مینامند، مواجه شود. یونگ به این جنبه "سایه" میگوید. در کتاب پیامبر اثر جبران، کشف سایه یا همان تزکیه نفس طی پرسش و پاسخهایی انجام میشود که بین مردم و پیامبر رد و بدل میشود. در جریان این گفت و گو، پیامبر جنبههای مثبت و منفی هر چیز را بازنمایی میکند تا منِ خودآگاه (مردم شهر اورفالیز) با گزینش جنبههای مثبت و پرهیز از جنبههای منفی در مسیر سبز فردیت گام بردارند. در این پرسش و پاسخ، میترا از جانب مردم اورفالیز از پیامبر درخواست میکند تا ابتدا از عشق بگوید.
عشق مهمترین وسیله و لازمه سفر به سوی کمال است، تا عشق اتفاق نیفتد طلب ایجاد نمیشود و تا طلب نباشد نیز حرکتی صورت نمیگیرد. در واقع حرکت را سودایی باید و این سودا را عشق در جان و روح آدمی ایجاد میکند تا درد دوری و اشتیاق رسیدن، جان را به بازی بگیرد. عشق نخستین و مهمترین پرسش است. به گفته غزالی راه روح به خود، عشق است. یونگ نیز گرایش به فردیت را اغلب به شکلی پوشیده و پنهان در عشق مفرط اشخاص به یکدیگر میداند. در حقیقت، عشقی که از حدّ متعارف فراتر رود، سرانجام به راز تمامیت دست پیدا میکند و به همین دلیل زمانی که انسان سخت عاشق میشود، تنها هدف او یکی شدن با معشوق است و بس.
پس از آنکه منِ خودآگاه (اورفالیزیان) آنچه را که لازم است، درباره عشق میشنود و شوق رسیدن در درون او زبانه میکشد، میترا درباره "زناشویی" میپرسد. پرسشی بنیادین و نمادین که ارتباطی مستقیم با درونمایه کهنالگویی اثر، یعنی دستیابی به فردیت روانی دارد. زناشویی تصویر سمبلیک پیوند خودآگاهی با الوهیت درون است. میترا در این باره میپرسد و پیامبر چنین پاسخ میدهد: "شما همراه زادهاید و همراهید تا ابد و همراهید تا که بالهای سپید مرگ، توالی روزهایتان را پریشان کند و آری همراهید حتی در سکوت و صلابت خیال خداوند". پس از آنکه راز عشق و زناشویی مقدس، آشکار شد، مردم شهر ۲۴ سوال از پیامبر میپرسند و در جریان این سوالات به گونهای نمادین، جنبههای مختلف نفس و سایه روشن میشود.
عدد ۲۴ نشان دهنده هماهنگی مضاعف آسمان و زمین، فراوانی و برکت الهی، حج جسمانی و زندگی ابدی است. از آنجا که عدد ۱۲ مقدس و برگزیده است، عدد ۲۴ را نیز میتوان ضریب عدد مقدس و شاهانه دانست که یک قسمت آن مرتبط با انسان و قسمت دیگر مرتبط با خداوند است که به صورت مضاعف در افراد ظاهر میشود. به این ترتیب، طی ۲۴ مرحله، منِ خودآگاه به گونهای نمادین و با میانجیگری آنیمای معبد نشین و پیر دانای درون خود، موفق به کشف یکی از برجستهترین لایههای ناخودآگاه خود میشود تا به این وسیله برای دستیابی به فردیت و کمالی آماده شود که رسیدن به آن در گرو این انکشاف است.
در "پیامبر" جبران، مانند سایر آثاری که بر مبنای کهنالگوی فردیت پدید آمدهاند، دیدار با الوهیت درون و به یگانگی و فردیت رسیدن با آن، در آخرین مرحله یعنی پس از کشف سایه و به میانجیگری "آنیما" صورت میگیرد. در این اثر، زمانی که منِ خودآگاه یعنی مردم شهر اورفالیز به راهنمایی پیر دانای درون و آنیمای فرزانه، موفق به کشف سایه و تزکیه نفس میشوند، کمال هر چیز را در مییابند و بنابراین آخرین و مهمترین مرحله از فرآیند فردیت فرا میرسد و دیدار با خود یا الوهیت درون ممکن میشود. این دیدار در جریان توصیفاتی صورت میگیرد که پیامبر در آخرین سخنان خود از "یگانه هوشیار" و "انسان بیمرز درون" بیان میکند.
یگانه هوشیار محصور زمان نمیشود و ساکن لحظههای آغازین پرشکوهی است که به دشت آسمان، بذر ستاره میپاشد. این یگانه هوشیار، کسی نیست جز خود یا همان الوهیت درون. پیامبر نیز همان هدایتگر و خضر درونی است که در سیاهی و ظلمات ناخودآگاه مسکن دارد و هنگامی که منِ خودآگاه تن به رؤیای شبانه میدهد، او را ملاقات میکند و به راهنمایی وی به خویشتن خود دست مییابد. پیامبر از گنج نهفته در اعماق جان و دریای نامتناهی ذات آدمی سخن میگوید و در پس ژرفای این سخنان نمادین و رمزی، مردم اورفالیز را به جستجویی فرا میخواند که در نهایت منجر به یگانگی با خویشتن میشود.
خویشتنی که به توصیف پیامبر: "بلندای بلوطی است آنِ انسان بیمرز درون؛ ایستاده استوار به قامت شگرف خود؛ به زیور و زیب و سرشار و سبز؛ پوشیده از شکوفههای بدیع و سپید سیب و قدرت اوست که ریشههاتان را در خاک محکم کند. شمیم اوست که به آسمانتان کشد و هم در تداوم او زندگیتان بیمرگ شود". بنابراین سفر نمادین مردم اورفالیز به دنیای درون با یگانه شدن آنها با الوهیت درونشان به پایان مییابد تا مأموریت اساطیری پیامبر نیز به پایان برسد و به آغوش مهربان مادر خود دریا بازگردد. پیامبر میرود و مردم اورفالیز به شهر باز میگردند تا چرخه زندگی خود را به شکلی دیگر و در حالی که به کمال درونی دست یافتهاند، ادامه دهند.
نظر شما