خوانشی فلسفی از فروغ فرخزاد

عمیق شدن در شعر شاعران همیشه نتایج جالبی در بر داشته است. یافتن مضامین فلسفی، روانشناختی، فرهنگی، تاریخی و حتی علمی مهم‌ترین دستاورد چنین نگرش‌های ژرفی بوده است. فروغ فرخزاد شاعری است که می‌توان مولفه‌هایی فلسفی در اشعار او یافت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، فروغ فرخزاد شاعر معاصر زبان فارسی است که با وجود عمر کوتاه خود چنان تأثیری برجای گذاشت که نامش در ردیف مطرح‌ترین شاعران ادبیات معاصر قرار گرفته است. پنج دفتر شعر با نام‌های اسیر، دیوار، عصیان، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد حاصل عمر ادبی این شاعر است. فروغ که متولد ۸ دی ماه ۱۳۱۳ بود علاوه بر شعر سرایی در سینما و تئاتر نیز فعالیت داشت. علاوه بر این با دقت در اشعار این شاعر می‌توان به مولفه‌هایی فلسفی دست یافت که از نگاه ژرف فروغ پرده بر می‌دارد. محمد رضا واعظ شهرستانی پژوهشگر دانشگاه بن آلمان و نویسنده کتاب " جز طنین یک ترانه نیستم؛ تأملی فلسفی درباره شعر و زیست فروغ" از جمله کسانی است که معتقد به ارتباط فکری فروغ با مکتب فلسفی اگزیستانسیالیست است.

او به خبرنگار ایمنا می‌گوید: فروغ هر گز آدم منفعلی نبوده است. با بررسی مجموعه دفترهای او متوجه می‌شویم که تفکر و شخصیت فروغ در هر کتاب نسبت به کتاب پیشین رشد کرده و آگاه‌تر شده است. او در مرحله اول دچار سرگردانی و شک است و در اشعار خود به غریزه‌ها، عادات و عشق جوانی اشاره می‌کند که ممکن است برای هر کس در دوران نوجوانی پیش بیاید. در دوره دوم که بعد از کتاب‌های اسیر، دیوار و عصیان است شاعر نسبت به زوال خود آگاه می‌شود و به همین دلیل همواره میان امید و نا امیدی در نوسان است؛ برای نمونه در جایی می‌گوید "من سردم است، من سردم است، من هیچ گاه گرم نخواهم شد".

این نویسنده ادامه می‌دهد: اگر حالات این شاعر را با یک جوان معمولی مقایسه کنیم باید بگوییم که همه افراد دچار چنین شک‌ها، سرگردانی‌ها و وابستگی‌هایی به عادات، غرایز و روزمرگی‌های خود می‌شوند، اما مساله این است که معمولاً یا از این مرحله گذر نمی‌کنند و یا به دنبال یافتن پاسخی برای آنها نمی‌گردند و در روزمرگی خود غرق می‌شوند. تفاوت فروغ با دیگر مردمان زمان خود این بود که در برابر چنین سرگردانی‌هایی منفعل نبود و به دنبال توجیهی برای آن می‌گشت تا واکنشی مناسب به آن نشان دهد. او شک‌های خود درباره زندگی، وجود جهان و انسان، زودگذر بودن و زوال پذیری هر چیزی را مورد واکاوی قرار می‌داد و به دنبال یافتن پاسخی برای پرسش‌های می‌گشت. این نکته مهمی است که فروغ را از دیگر انسان‌های زمان خود متمایز می‌کند.

واعظ شهرستانی درباره ارتباط فروغ فرخزاد با مکتب فلسفی اگزیستانسیالیست، تصریح می‌کند: تنها در صورتی می‌توان از شعر یک شاعر خوانش فلسفی داشت که بتوان مؤلفه‌ها و مفاهیم شعر او را در یک مکتب فلسفی خاص جریان شناسی و ریشه‌یابی کرد. چیزی که درباره فروغ صدق می‌کند تطابق او با یک فرد اگزیستانسیالیست است. وجود چنین فردی مقدم بر ماهیت اوست. به این معنی که ابتدا به وجود می‌آید و پس از اینکه در زندگی با محدودیت‌های جغرافیایی، تاریخی، ژنتیکی و روانی خود مواجه شد. آگاه می‌شود که دارای اراده‌ای آزاد است و می‌تواند زندگی خود را تغییر داده و شخصیت و تفکر خود را بسازد. از این زمان به بعد در برابر خود و دیگر افراد اجتماع احساس مسئولیت می‌کند و چنین مسئولیتی برای او احساس دلهره را به همراه دارد.

وی اضافه می‌کند: سارتر که یک فیلسوف اگزیستانسیال است، می‌گوید یک خودکار ابتدا طراحی می‌شود و سپس در کارخانه به وجود می‌آید، یعنی نخست ماهیت او شکل می‌گیرد و سپس به وجود می‌آید، اما وجود انسان چنین نیست، او ابتدا به وجود می‌آید و سپس با اراده آزاد خود می‌تواند تفکر و ماهیت خود را شکل دهد و از نظر من چنین چیزی بر اساس دفاتر پنجگانه فروغ درباره او صادق است، چراکه تطور حالات او در طی مراحل سه‌گانه سرگردانی، آگاهی و نوسان میان امید و نا امیدی و رهایی و نا امیدی این شکل‌گیری ماهیت را نشان می‌دهد.

این نویسنده ادامه می‌دهد: از دیگر مشخصه‌های مهم مکتب فلسفی اگزیستانسیالیست مسئولیتی است که نسبت به تمامی افراد بشر احساس می‌کند. آنها خود را در برابر جامعه و دردها و مشکلات اجتماعی آن مسئول می‌داند و در شعر فروغ چنین چیزی کاملاً مشهود است. برای نمونه می‌گوید: کسی به فکر گل‌ها نیست، کسی به فکر ماهی‌ها نیست، کسی نمی‌خواهد باور کند که باغچه دارد می‌میرد، که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است، که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می‌شود و حس باغچه انگار چیزی مجرد است که در انزوای باغچه پوسیده است…" این شعر سرشار از مؤلفه‌های طبیعی چون گل، باغچه، ماهی و... است که هر یک نماد و استعاره‌ای از افراد جامعه هستند. در اینجا می‌توان غم شاعر و احساس مسئولیتی که نسبت به جامعه دارد را درک کرد.

واعظ خاطر نشان می‌کند: در اگزیستانسیالیست گفته می‌شود که فرد وانهاده و تنها است، این تنهایی روانشناختی و سیاسی اجتماعی نیست، بلکه یک تنهایی فلسفی است. فرد اگزیستانسیالیست این تنهایی را با تمام وجود لمس می‌کند. این مؤلفه را می‌توان در اشعار فروغ یافت برای نمونه گفته است" دلم گرفته است، دلم گرفته است، به ایوان می‌روم و انگشتانم را بر پوست کشیده شب می‌کشم، چراغ‌ها رابطه تاریک‌اند، چراغ‌ها ی رابطه تاریک‌اند، کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد، کسی مرا به مهمانی گنجشک‌ها نخواهد برد، پرواز را به خاطر بسپار پرنده مرده است".

وی درباره سومین وجه شباهت فروغ با مکتب فلسفی اگزیستانسیالیست می‌گوید: در این مکتب گفته می‌شود که بشر دارای اصالت است، یعنی بشر در جهان محوریت دارد و هرچه هست را بشر به وجود آورده است، بشری که پیوسته باید مرزهای نویی بگشاید، به جهان دیروز و امروز بنگرد و به سمت آینده پیش برود. فروغ سروده است: "هر گز آرزو نکرده ام یک ستاره در سراب آسمان شوم، یا چون روح برگزیدگان همنشین خاموش فرشتگان شوم، هرگز از زمین جدا نبوده‌ام، با ستاره آشنا نبوده‌ام، روی خاک ایستاده‌ام، با تنم که مثل ساقه گیاه، باد و آفتاب آب را میمکد که زندگی کند …" شاعر در اینجا می‌گوید که من یک انسان زمینی ام و کسی نیستم که دارای ویژگی‌های آسمانی باشم. روی همین خاک ایستاده‌ام تا ستاره‌ها من را ستایش کنند.

این نویسنده با بیان اینکه " چهارمین ویژگی مشابه فروغ با مکتب اگزیستانسیالیست نقشی است که به عنوان وظیفه خود در نشان دادن بدی‌ها احساس می‌کنند" می‌گوید: تفاوتی میان مکتب ناتورالیست و اگزیستانسیالیست وجود دارد. ناتورال ها بر این باورند که ما در آثار خود بدی‌ها را نشان می‌دهیم، چراکه جهان همین است و چیزی جز بدی و شر نیست. عجز انسان در برابر دگرگونی در آثار آنها بسیار مشهود است ولی اگزیستانسیالیست بدی را برای تغییر و دگرگونی و ساختن جهان نو نشان می‌دهد. در این خصوص نیز می‌توان به اشعاری از فروغ اشاره کرد: "در سرزمین قدکوتاهان معیارهای سنجش همیشه بر مدار صفر سفر کرده است، چرا توقف کنم؟ …".

واعظ با رد پوچ گرا بودن فروغ فرخزاد عنوان می‌کند: فروغ تطور وجودی داشته و به سمت آگاهی رفته است و مدام به دنبال تغییر و آگاهی بود. در واقع از دید من جبر که ویژگی اصلی نهیلیست هاست در مورد فروغ صادق نیست. فروغ اگر چه بدی‌ها و زشتی‌ها را، به ویژه در اثر آخر خود، نشان می‌دهد اما این نشان دادن‌ها برای تغییر است.

وی که پیش از این به دو قطبی خواندن فروغ واکنش نشان داده بود، می‌گوید: من اصلاً چنین چیزی را واجد اهمیت نمی‌دانم، ما باید با شعر و متن شاعر و نویسنده کار داشته باشیم. معتقدم که فضای جامعه ما درباره نا به هنجاری‌های روانشناسی مسموم است. بنابراین طرح چنین ویژگی‌هایی اگر چه هیچ اشکالی ندارد، را مثبت نمی‌بینم. عموم مردم نتوانسته‌اند چنین چیزهایی را به عنوان یک ویژگی و یا بیماری بپذیرند، به همین دلیل طرح این مسائل می‌تواند در مسیر تخریب شاعر استفاده شود و یا توسط بدخواهان او مورد تاکید قرار بگیرد. به همین خاطر بر این باور هستم که اگر چه این ویژگی‌ها و بیماری‌های روانشناسی دارای بار ارزشی مثبت و منفی نیستند و برای پرداختن به یک شاعر باید اثر او را فارغ از شخصیت وی مورد بررسی قرار داد، اما عنوان کردن چنین وِیژگی‌هایی نیز مثبت نیست.

این نویسنده تصریح می‌کند: فروغ به عنوان یک زن ایرانی جسور تلاش کرد که در دایره عادات و غرایز خود محدود نماند و با عصیانی که داشت در جهت آگاهی حرکت کرد، به زوال پی برد و آن را بر اساس ویژگی‌های جهان و موقعیت تاریخی و جغرافیایی خود به خوبی با شعر تصویر کرد. به همین خاطر ویژگی‌های شعر این شاعر بسیار قابل ستایش است.

کد خبر 464686

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.