سایه سنگین دودهای زرد بر روستای زرده

یک روز گرم تابستانی پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران بود که کردها از اورامان به پناهگاه‌های کوه دالاهو کوچ کرده و برای برگزاری جشن مذهبی در محل بارگاه حضرت داوود گردآمده بودند که دودهای رنگی و بوی نامطبوع بمب‌های شیمیایی را استنشاق کردند و ۲۷۵ نفر جان خود را از دست دادند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، خس‌خس سینه و سرفه‌های پی در پی، سوزش چشم‌ها، تولد کودکانی ناقص، ناراحتی‌های اعصاب، سقط جنین و آواره شدن بسیاری از مردم، زخم‌ها و جراحت‌های یادگار بمب‌های زردی است که رژیم بعث صدام در تیرماه سال ۱۳۶۷ بر سر مردم بی‌گناه و بی‌دفاع برخی روستاهای کردنشین کرمانشاه از جمله زرده فرو ریخت. آن روز برای مردم مظلوم و بی‌صدای زرده یادآور روز تلخی است که گویا گذر زمان نیز آن را به فراموشی نمی‌سپارد و وجود بیماران شیمیایی، فوت مکرر افراد روستا به علت مشکلات و عوارض ناشی از بمب‌های خردلِ رژیم بعثی عراق و تولد فرزندان ناقص که در این روستا به امری عادی تبدیل شده است بر فراموش‌نشدنی بودن این فاجعه گواه می‌دهد.

ساعت‌های ابتدایی صبح ۳۱ تیرماه ۱۳۶۷ و درست چهار روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ صدای پنج فروند جنگنده بعثی در آسمان زرده به‌صدا درآمد. جنگنده‌های عراقی در آن روز تنها به حضور در آسمان زرده و ایجاد هراس در دل مردم اکتفا نکردند و با فروریختن چهار بمب شیمیایی اهالی این روستا را برای همیشه داغدار کردند. آن روز هر چند عمق فاجعه در ابتدا برای بسیاری از افراد همچون دفعات گذشته بود، اما دودهای رنگی همچون رنگین کمان و بوی نامطبوع آن نشان از بروز فاجعه‌ای سنگین‌تر داشت.

علاوه بر زرده، روستاهای نساردیره در گیلان غرب و بخشی از شهرستان‌های ثلاث باباجانی و سر پل ذهاب نیز در ۳۱ تیر ماه سال ۶۷ آماج بمب‌های شیمیایی رژیم بعث قرار گرفت. یکی از این بمب‌ها روی چشمه آب این روستا فرود آمد و اهالی روستا که از این آب نوشیده بودند دچار عوارض شدیدی شدند و بعضی هم به شهادت رسیدند.

مردم این روستا در آن دوران اطلاعی از این نوع بمباران نداشتند و تنها از سوزش چشم و خفگی می‌نالیدند و دلیل آن را نمی‌دانستند که عده‌ای برای رهایی یافتن از خفگی و سوزش چشم و پوست به چشمه نزدیک روستا پناه بردند ولی آلوده شدن آب چشمه سبب شد بسیاری دیگر در اطراف آن جان بسپارند.

آنچه در زرده، حلبچه، نساردیره، سردشت و ده‌ها روستای کردنشین دیگر اتفاق افتاد یک جنایت جنگی تمام عیار بود. اما آنچه داغ مردم روستای زرده را بیشتر کرده، بمباران پس از قبول قطعنامه بود. بمبارانی که در پی سوداگری صدام و خیال پوچ او برای تحت فشار قرار دادن ایران در مذاکرات صلح بود؛ هدفی که هیچ گاه به آن نرسید و در کمتر از یک‌ماه مجبور به قبول قطعنامه و پایان جنگ شد.

البته قصه صدام و کردها، قصه نفرت و جنون است. کینه‌ای که در دل مانده بود باعث شد تا بهای آن را زنان و کودکان بی‌گناه و مردان غیر نظامی بدهند. شاید صدام نمی‌دانست تاریخ ورق می‌خورد و آنچه باقی می‌ماند رو سیاهی اوست.

کد خبر 434506

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.