به گزارش ایمنا، شخصیت دربرگیرنده ویژگیها، افکار، عقاید و رفتارهای نسبتا پایدار آدمی است که در افراد مختلف، متفاوت است و در هر فردی تقریبا تا پایان عمرش ثابت میماند البته بهندرت نیز امکان تغییر در شرایط مختلف را دارد.
تغییر شخصیت افراد تقریبا مشکل است و از نگاه روانشناسی اگرچه بسی سخت و دشوار است اما تحت تربیت و محیط ویژه قابلیت تغییر را دارد. شخصیت هر فرد به شدت تحت کنترل دو چیز است: نگرش فرد و باورهای او.
در واقع سختترین بخش غیرقابل تغییر بشر همین دو ویژگی است، نگرش فرد تقریبا همه ابعاد اجتماعی او را کنترل میکند و از سوی دیگر باورهای فرد مشتمل بر همه قضاوتهای اوست که سیر ارزیابیهای او را از کودکی تا مرگ دربرمیگیرد.
دامنه تغییرات نگرش افراد در طول تاریخ زندگیشان و بهتدریج در مواجهه با محیطها و تجارب مختلف تعریف میشود که اثری غیر مستقیم روی شخصیتشان دارد اگرچه این تغییرات و اثراتش بر شخصیت قطره چکانی اتفاق میافتد.
برهمین اساس گاهی در طول یک دوره زندگی، رویکرد افراد نسبت به مسایل ثابت دستخوش تغییرات نامحسوس میشود که این همان تغییر نگرش است! به عنوان مثال تغییر نگرش افراد نسبت به پوشش و حجاب که تدریجا در مدتی نسبتا طولانی خود را نشان میدهد.
اما باور، قاعدهای بسیار متفاوت از نگرش دارد و برخلاف نگرش اثراتی مستقیم بر شخصیت افراد دارد. باور، تقریبا غیرقابل تغییر است و آنچه که گاها درمورد باورهای انسان اتفاق می افتد شامل دگرگونی و دگردیسی افکار و عقاید فرد است که در علم روانشناسی نوین به عنوان "مسخ باور" شناخته میشود.
مسخ باور بدین معنا نیست که باور فرد تغییر کرده است بلکه نشان دهنده تسلیم موضعی و موقتی باور فرد در برابر هجمهای از اطلاعاتی است که قدرت پردازش و تحلیل آن را ندارد. به همین دلیل دچار دگردیسی در عقایدش میشود و براساس یک معادله پیچیده بین شخصیت و باور، بر اثبات و نفوذش ابرام میورزد و اینجاست که چهره انسانهای "متعصب" و "جسور" رخ میگشاید.
گاهی مسخ باور گرایشی خاص به سمت هیجانات منفی همچون "ترس کاذب" و یا "شجاعت کاذب" دارد و در هر دو صورت چهرهای غیرمنطقی و گاها غیرقابل تحمل از افراد میسازد. این حالات کاملا مقطعی و متناسب با شرایط دوام دارند و به محض پایداری شرایط به حالت اولیه باز میگردد بنابراین در باور فرد تغییری حاصل نمیشود و اثرات مستقیم و آنی مسخ باور بر شخصیت افراد نیز موقتی است اگرچه به روح اعتماد بین افراد به شدت آسیب میزند.
در قضیه اخیر کشور یعنی کرونا نیز، جامعه با مسخ باورها مواجه شده است. بخشی از افراد متاثر از دگردیسی باورهایشان به انسانهای "جسور" و "شجاعی" مبدل شدهاند که بی اعتنا به خطرات ابتلا به بیماری در انظار عمومی ظاهر میشوند، تصمیم میگیرند و یا اظهار نظر میکنند و بخش دیگری نیز با تاثیر پذیری از مسخ باورشان دچار "ترس کاذب" شدهاند که هر لحظه و در هر مکانی احساس خطر ابتلا و حتی مرگ همراهشان است.
در باور دسته اول، انسانهای دسته دوم، ترسوهایی هستند که کاملا هیجان مدار با قضیه کرونا برخورد می کنند و وجود چنین افرادی را عامل "شیوع بیشتر" بیماری می دانند!
اما در باور دسته دوم، انسانهای دسته اول، خطر آفرینانی پر مدعا هستند که دغدغه جامعه را نادیده میانگارند و این گروه را عامل "شیوع بیشتر" بیماری میپندارند!
ملاحظه می شود که از نگاه هردو گروه، گروه مقابل غیر منطقی و عامل "شیوع بیشتر" بیماریست!
این نوع نتیجه گیری، درواقع برآیند ارزیابیهای انسانهایی است که دچار "مسخ باور" شدهاند و نکته قابل تامل اینست که در هردو گروه نهایتا اضطرابی پنهان شکل میگیرد که منجر به قضاوت و دستپاچگی در ارتباطات اجتماعی می شود.
اما دراین میان گروه سومی هستند که باورهایشان مبتنی بر مساله مداریست. این گروه را روانشناسان "نرمال" می دانند. گروه اخیر برای هر اتفاقی و تصمیم و اظهار نظری، منطقی بینابین تعریف میکنند به گونهای که توسط هیچکدام از دو گروه مسخ شده قابل نقض نیست. اما گاهی تعارض دو گروه مسخ شده به قدری شدید است که هردو بر استدلالهای نرمالها میتازند و از ریشه آن را نفی میکنند که این نشانه فشار باورهای مسخ شده بر قاعده اعتماد است!
چه باید کرد؟
محافظت از باورها بهوسیله مطالعه دقیق و عمیق مسایل بهصورت عینی، تجربی و علمی، مشورت پذیری در فرایند تصمیم گیری و مشارکت دادن افراد مختلف در آن میتواند تا حد زیادی از رخ دادن مسخ باورها جلوگیری و روابط عناصر موثر در تصمیم گیری و اجرای آن را تنظیم کند که در مساله فعلی جامعه یعنی شیوع کرونا نیز این راهبردها نافذ و مورد تاکید است.
یادداشت از کورش محمدی، روانشناس تربیتی
نظر شما