"جنرال موتورز" نگاه آمریکا به خودرو را تغییر داد

در دهه ۱۹۲۰ که صنعت خودروسازی، صنعت شماره یک امریکا محسوب می‌شد و خودروسازی فورد با در اختیار داشتن دو سوم بازار و با تولید مدل معروف T خود این بازار را تقریبا منحصرانه در اختیار داشت، جنرال موتورز دریافت که خودرو دیگر تنها وسیله‌ای برای حمل‌ونقل نیست و نشانه پول، قدرت و تشخص اجتماعی به شمار می‌آید.

به گزارش خبرنگار ایمنا، در این بخش از ادامه خلاصه کتاب حلقه‌های طلایی موفقیت برندهای جهان، اثر که با ترجمه رامین سمیع‌زاده به چاپ رسیده است به شرکت جنرال موتورز و سیاست این شرکت که منجر به یک دگرگونی در بازار خودرو شد، پرداخته می‌شود.

با اینکه "هنری فورد" اسطوره صنعت خودروسازی قبل از جنرال موتورز به تولید یک مدل خودروی سواری و تنها با یک رنگ اصرار داشت اما "آلفرد پی اسلون جونیور" که در بخشی از زندگی اش مدیریت جنرال موتورز را بر عهده داشت برخلاف فورد به تنوع در تولید این محصول اعتقاد داشت. او معتقد بود خودرو تنها وسیله‌ای برای جابه‌جایی نبوده و می‌تواند معیاری برای تشخص اجتماعی باشد به همین دلیل در دوران مدیریت خود بر جنرال موتورز طیف متنوعی از محصولات را برای طبقات مختلف جامعه طراحی و روانه بازار کرد؛ عقیده‌ای که بعدها درستی آن به اثبات رسید و حتی فورد را نیز مجبور به پذیرش خود کرد.

آلفرد از یک مکانیکی به کسب و کار کوچکی در بروکلین نیویورک در آمریکا روی آورده بوده و با کسب و کار واردات چای و عمده فروشی خوار و بار درجاتی از تجمل را برای خانواده‌اش به ارمغان آورده بود. او همچنین در فراگرفتن دروس مدرسه نابغه بسیار در مکانیکی مستعد بود. پس از ۱۷ سالگی به دانشگاه MIT (انستیتوی تکنولوژی ماساچوست) وارد شد و توانست مدرک مهندسی برق را تنها در سه سال دریافت کند.

آلفرد پس از فارغ التحصیلی در سال ۱۸۹۵ در اثر شوک و بی‌ثباتی اقتصادی سال ۱۸۹۳ نمی‌توانست کاری پیدا کند تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستان پدرش به ازای ۱۲.۵ دلار در هفته در شرکت هیات رولس مشغول به کار شد. این شرکت به دلیل مدیریت نامناسب بسیار بد اداره می‌شد و در آستانه ورشکستگی بود با این وجود اسلون به آینده درخشان آن باور داشت، بنابراین پدرش را ترغیب کرد تا سهام مدیریتی این شرکت را به قیمت پنج هزار دلار بخرد و اداره شرکت را به او بسپارد. پس از رسیدن اسلون به مدیریت این شرکت، او هدف اول خود در فروش را "صنعت نوپای اتوموبیل" تعیین کرد.

 پس از این هدف گذاری، در عرض شش ماه این شرکت از آستانه ورشکستگی خارج و به سوددهی رسید. این شرکت به واسطه مدیریت اسلون و سیاست‌های او ۱۷ سال رشد مدام و پیوسته به درآمد چهار میلیون دلاری در سال رسید. بهترین مشتریان این شرکت را نیز هنری فورد و سپس ویلیام کارپو دورانت، چهره مشهور که در جهان با نام بیلی شناخته می‌شد، تشکیل می‌دادند.

پس از مدتی، دورانت به اسلون پیشنهاد خرید هیات را داد و اسلون نیز آن را قبول و شرکت را با قیمتی برابر با ۱۳.۵ میلیون دلار و به عبارتی ۲۷۰۰ برابر مبلغی که پدرش برای خرید آن پرداخته بود، فروخت. این معامله به جز پنج میلیون دلاری که برای اسلون به دنبال داشت منفت دیگری را نیز برایش به ارمغان آورد؛ معاون رئیس یکی دیگر از شرکت‌های چندگانه دورانت، یونایتد موتورز. این شرکت مجموعه‌ای از شرکت‌های تامین کننده جنرال موتورز بود و بعدها نیز اسلون مدیر جنرال موتورز شد.

خودروسازی؛ صنعت شماره یک امریکا

در سال ۱۹۲۰ صنعت تولید اتوموبیل کاملا جایگاه خود را پیدا کرده بود و با مجموع سرمایه‌گذاری ۱۸۰۰ میلیون دلار و ۶۵۱ هزار کارگری که در سال ۱.۹ میلیون اتوموبیل تولید می‌کردند، صنعت اول آمریکا محسوب می‌شد.

با این وجود جنرال موتورز که یکی از پیشگامان این صنعت محسوب می‌شد به مجموعه‌ای از فضاهای مغشوشی که برای جلب مشتری با یکدیگر در تخاصم بودند، تبدیل شده بود، به همین دلیل در سال ۱۹۱۹ اسلون پیشنهاد سامان‌دهی دوباره و منطقی شرکت را دادکه اگرچه مورد پذیرش مشتاقانه دورانت شد اما بعدها مورد بی توجهی قرار گرفت.

دورانت برای اجرای سیاست‌های شرکتی خود به دنبال مدیران خوب و از همه شاخص‌تر، "اسلون" و "والترپی کرایسلر" که استاد تولید بود نیاز داشت به همین خاطر زمانی که کرایسلر از شرکت به کلی ناامید شد و استعفا داد، او برای جلوگیری از این رخداد کرایسلر و اسلون به سفری در اروپا فرستاد تا اسلون نظر کرایسلر را برای خروج از جنرال موتورز تغییر دهد؛ تصمیمی که در نهایت موفق نشد و کرایسلر کمپانی جنرال موتورز را ترک کرد.

در سال ۱۹۲۰ با عمق یافتن رکود، دورانت بی توجه به آن با تمام ظرفیت مشغول گسترش بود در نتیجه زمانی که منابع مالی شرکت کاهش یافت، دورانت توسط خانواده‌اش عزل و "پیر.اس.دوپونت" که تجربه‌ای در صنعت خودرو سازی نداشت به جای او منصوب شد. پس از سه سال مدیریت نیز او اسلون را به جای خود برگزید و شرکت را ترک کرد.

 اسلون چنان با استعداد بود که "جان.جی. راسکوب" یکی از مدیران دوپونت معتقد بود او باید رئیس جمهور آمریکا شود ولی امکان آن وجود ندارد! زیرا او شخصیت جالب و مهیجی ندارد. در عوض آنجه اسلون در چنته داشت، ایده‌های جدید بازاریابی برای ماشین‌ها و طراحی متناسب با آن برای جنرال موتورز بود.

خودرو؛ نماینده جایگاه اجتماعی 

در آغاز قرن بیستم، استراتژی هنری فورد این بود که اتوموبیل از یک اسباب بازی گران قیمت در انحصار ثروتمندان به وسیله‌ای برای حمل و نقل همگان تبدیل و جایگزین اسب شود؛ تولید مدل T فورد نیز دقیقا در راستای همین استراتژی بود، ماشینی محکم، قابل اتکا و بی‌پیرایه بود که انقلابی در جهان برپا کرد. با استقبال مردم از این مدل همراه با افزایش کیفیت، قیمت آن کاهش یافت و به ۲۶۰ دلار در سال ۱۹۲۵ یعنی نصف قیمت یک یخچال در آن زمان رسید؛ این مدل برای خانواده‌ای که اولین خودروی خود را می‌خریدند یک ماشین ایده آل محسوب می‌شد.

بر اساس آمار در سال ۱۹۲۶، ۱۹ میلیون خانوار در آمریکا اتوموبیل داشتند که دو سوم آن‌ها فورد بود. فورد نیز حاضر نبود تولید خود را متنوع سازد یا حتی تغییر دهد. او در همین خصوص نوشت: «خودرو به هر رنگی که مشتری خواهان باشد تولید می‌شود، مشروط بر اینکه مشکی باشد.»

پس از مدتی اسلون دریافت که فورد دیگر مشتریان همیشگی خود را ندارد، بنابراین به ایده‌ای دست یافت که به همان اندازه دید اولیه فورد درباره تولید انبوه خودرو در بازار اتوموبیل درخشان بود. او این را دریافت که خودرو چیزی فراتر از یک وسیله‌ نقلیه و در جایگاه اجتماعی فرد و خانواده‌اش موثر است.

در واقع اتوموبیل‌های پر زرق و برق نشانه پول، قدرت و پرستیژ محسوب می‌شد در حالی که مدل T آمده بود تا نشانه‌ای برای سادگی، قناعت و صرفه جویی باشد. این کشف اسلون باعث شد انقلابی در صنعت خودروسازی که تا آن زمان تقریبا به صورت انحصاری در اختیار فورد بود، پدید آید.

ادامه دارد ...

خلاصه های دیگر از این کتاب را اینجا بخوانید:

کد خبر 402864

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.