سفر به سوی جاودانگی

پس از آنکه انسان از نقطه‌ای نامعلوم و در زمانی بدون تاریخ، بر روی زمین فرستاده شد، مسیر طولانی را برای کشف و واکاوی پدیده‌ها طی کرد که مهمترین آن واکاوی مسئله مرگ و نیستی انسان بود. این جست وجوها، چنان در تاریخ تلفیق شد که تبدیل به داستان شدند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، اساطیر، منابعی جامع برای حوزه‌های مختلف از تاریخ گرفته تا فلسفه هستند. سرگذشت شخصیت‌های اسطوره‌ای اگرچه به نظر افسانه‌ای و دور از واقعیت به نظر می‌رسند اما پایه تاریخی هم دارند. اسطوره‌ها معرف اولین‌ها در طول تاریخ هستند.

"گیلگمش"نخستین مسافر اسطوره‌ای است. گیلگمش، کهن‌ترین یادگار تمدن بین النهرین و حماسه او، متعلق به سه هزار پیش از میلاد است که درقالب ۱۲ لوح در کتابخانه آشور بانیپال در نینوا، کشف شد.

حماسه گیلگمش، دارای تبار بینافرهنگی است و به دلیل آنکه در فرهنگ‌های مختلف، سیر تکوینی را پیموده، خواستگاه قطعی و واحد ندارد؛ اما آنچه الواح کشف شده گواهی داده‌اند، گیلگمش در دایره فرهنگ سومری-اکدی به وجود آمده و بعدها، بابلیان، داستان حماسه او را به ارث برده و تکمیل کردند.

داستان گیگلمش و ماجراهای زندگی او نیز مانند هر داستان اسطوره‌ای دیگر، دارای وقایع ناباورانه اما استوار بر پایه‌های تاریخی است.

گیلگمش، پنجمین پادشاه از نخستین سلسله حکمران بر سومر بود و دو سوم وجودش از خدایان بود که به مدت صد و بیست وپنج سال بر سومریان فرمانروایی کرد. او به دلیل طولانی شدن حکومتش، به مردم سختگیری‌های زیادی می‌کرد تا آنجا که مردم سومر به تنگ آمدند و از خدایان خواستند تا مخلوقی بفرستد تا از ستم‌های گیلگمش کاسته شود.

انکیدو، انسانی بدون قدرت خدایان بود که برای مقابله با گیگلمش خلق شد و به اوروک، شهر گیلگمش فرستاده شد. انکیدو انسانی وحشی بود که پس از کشتی گرفتن با گیلگمش، تبدیل به یکی از بهترین دوستان و همراهان او شد.

تا پیش از انکیدو، گیلگمش شناختی از مرگ نداشت و تصور می‌کرد که فناناپذیر است؛ اما پس از آنکه انکیدو، در برابر چشمانش جان سپرد و او را خاک کرد، برای یافتن راز جاودانگی، رهسپار سفر شد.

پس از طی کردن مسیرهای دشوار، گیلگمش سرانجام گیاه جاودانگی را از ژرفای دریاها پیدا کرد اما در راه بازگشت به شهر، ماری گیاه را بلعید و در برابر گیلگمش پوست انداخت و گیاه جاودانگی از دست گیلگمش رفت؛ گیلگمش با دستان خالی و به تنهایی، به شهرش بازگشت و پذیرفت که نمی‌تواند فناناپذیر باشد.

مرگ، سرنوشت محتوم بشر

حماسه گیلگمش، اساساً دارای مضامینی غیر دنیوی است؛ اگرچه در روند داستان، نمادهای بسیاری از زندگی مادی وجود دارد اما داستان او، داستان تکامل، رنج و به پوچی رسیدن بشر است.

گیلگمش نخستین قهرمان انسانی و نخستین قهرمان تراژیک ثبت شده در ادبیات است. او نخستین شخصیتی است که با وجود آنکه نسبتش به دیگر خدایان اسطوره‌ای می‌رسد، اما این قدرتش برایش کارساز نیست و فناپذیر است.

این داستان، سیر سلوک آدمی از بدویت تا کمال را روایت می‌کند. اگرچه مضمون اصلی این حماسه، مرگ و نابودی است، اما در دل خود داستان، مسئله جاودانگی انسان نیز مطرح می‌شود. گیلگمش، بعد از آنکه با دست خالی و با گذر از رنج‌های فراوان به شهر بر می‌گردد، دستور می‌دهد تا شهر را آباد کنند.

او در خلال سفرش به سوی جاوادنگی، در میابد که انسان، نمی‌تواند تا ابد بیدار بماند و سرانجام، بی رمق می‌شود و خوابی عمیق، او را در بر می‌گیرد. بشر نمی‌تواند از مرگ فرار کند اما می‌تواند جوری زندگی کند که تا بی نهایت، یادش زنده بماند.

بیشتر بخوانید:

آغاز بی پایان داستان

کلاسیک بدون انقضا

تداوم بی پایان کلاسیک

الگوی نامیرای کلاسیک

الگوی جاودانگی

آغاز بی‌پایان داستان زمینیان

شاید جالب‌ترین نکته‌ای که پیرامون داستان گیلگمش وجود داشته باشد آن است که مدرکی از سرنوشت او کشف نشده است. در دوازده لوحی که از چگونگی حکومت و حماسه او به دست آمده، از پایان زندگی گیلگمش مطلبی نوشته نشده است. این شخصیت اسطوره‌ای که رسالتش حل کردن مسئله مرگ و زندگی بوده است، خودش سرنوشتی لاینحل دارد.

کد خبر 381862

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.