به گزارش ایمنا، برخی از پژوهشگران اعتقاد دارند مجموعه داستان کهن «هزار و یکشب» پیش از دوره هخامنشی در هند نگارش یافته و قبل از حمله اسکندر به فارسی برگردانده شده است. برخی نیز با مستنداتی از مشابهت هزار و یک شب با استر تورات استدلال میکنند که هر دو کتاب در یک زمان و پیش از حمله اسکندر نوشته شدهاند و ریشه واحد دارند، ریشه از کتابی با نام ایرانی «هزار افسان».
کتاب هزار و یکشب سه نسخه دارد، نسخه هندی آن که پیش از دوره هخامنشی به زبان سانسکریت نوشته شده، نسخه ایرانی که ترجمهای از نسخه سانسکریت به فارسی باستان است و نسخه عربی که در دوران هارونالرشید از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده و میتوان گفت در تمام ترجمهها تعدادی داستان جدید به آن اضافه شدهاست.
محمدحسین قاظیعسگر در مقالهای، با عنوان «میراث طسوجی در فرانسه» سعی کرده روند ترجمه این اثر تأثیرگذار در فرانسه را بررسی کند. این جستار را که پیشتر در نشریه الکترونیک ادبی «سروا» منتشر شده است در ادامه میخوانید:
نخستین بار آنتوان گالان در سال ۱۷۰۴ هزارویکشب را به فرانسوی ترجمه و با نام «هزارویکشب، قصههای تازی» منتشر کرد. فرانسویان همه این داستان ها را زاییده نبوغ و تخیل اعراب می پنداشتند ولی سرگذشت کشورگشایان ایرانی و شاهان هندی را در آنها باز می یافتند.
گالان خود نیز از ریشه داستانها آگاهی نداشت، هرچند یکی از نخستین خاورشناسان بزرگ قرن هفدهم بود که سال ها در ترکیه و مصر به سر برده و فارسی و عربی و ترکی را خوب فراگرفته و درباره ادبیات کشورهای اسلامی نیز تألیفاتی ارزنده داشت و از استادان برجسته این رشته به حساب می آمد. ازاینرو فرانسویان گفته اش را بنا بر اعتبار او پذیرفتند و در انتساب اصل داستان ها به تازیان تردید نکردند. البته امروز پس از تحقیقات فراوان می دانیم که نخستین ریشه هزارویکشب همان کتاب پهلوی «هزار افسان» بوده است که طی اعصار گذشته به سرزمینها گوناگون راهیافته و از ادبیات هر قوم، بهرهای برده است.
همین امر موجب شد که فرانسویان و دیگر ملت های اروپایی در تمام قرن هجدهم بهگونهای بی سابقه از این گنجینه گرانبها استقبال کنند. این استقبال چندان بود که ترجمه این اثر در سالهای ۱۷۰۴ تا ۱۷۸۶ بیش از ۷۰ مرتبه در فرانسه به چاپ رسید. گالان در ترجمه این اثر رنج فروانی کشید.
نخستین متنی که در دسترس او قرار گرفت «سندباد دریانورد» بود. گالان به ترجمه آن همت گماشت و زود فهمید که این مجموعه بخشی از مجموعه بزرگتری است به نام هزارویکشب. پس به جستجوی آن پرداخت و به چهار مجلد آن دست یافت و بین سال های ۱۷۰۴ و ۱۷۰۶ ترجمه داستان های سه مجلد را منتشر کرد و «سندبادنامه بحری» را هم بر آن افزود. تا آنکه در سال ۱۷۰۹ به اصرار خوانندگان جلد هشتم را برای چاپ آماده کرد.
در همان سال ۱۷۰۹ پیشامدی گالان را در ادامه کار یاری کرد. پل لوکاس، یک جهانگرد فرانسوی، یک فرد عرب مسیحی از اهالی حلب را به نام «حنّا» که حافظه نیرومندی داشت و داستان های فراوان میدانست، با خود به پاریس آورد. حنّا داستانها را به عربی نقل و گالان آنها را به فرانسوی ترجمه میکرد. جلدهای ۹ و ۱۰ و ۱۱ و ۱۲ بدین گونه پی ریزی شد. جلدهای ۹ و ۱۰ در سال ۱۷۱۲ و جلدهای ۱۱ و ۱۲ در سال ۱۷۱۷ دو سال پس از مرگ گالان انتشار یافت و به شهرت رسید؛ بنابراین مجموعهای که گالان به نام هزارویکشب معرفی کرد، از منابع گوناگون گرفته شده بود.
به همین دلیل نیز داستانها تنوع بیشتری داشت و موردپسند فرانسویان قرار گرفت؛ اما این تنوع، کار مترجم را دشوار میکرد، زیرا میبایست سبک های مختلف و آدابورسوم متفاوت را به هم آمیزد و آن ها را با ذوق معاصران خود هماهنگ سازد. گالان در این راه بسیار کوشید. ترجمه او بود که پس از گلستان سعدی و انوار سهیلی، فرانسویان را با تمدن شرقیان آشنا کرد و برای خوانندگان و نویسندگان بزرگترین منبع الهام شد و شیوه ای نوین در ادبیات فرانسه پدید آورد.
نخستین رمانی که با اقتباس از هزارویکشب نوشته شد، هزار و یک روز بود که پیتس دولاکروا، گردآورنده قصه های آن بود. این اثر بین سالهای ۱۷۱۰ تا ۱۷۱۲ منتشر شد و اثری عمیق در ادبیات فرانسه برجای گذاشت. دولاکروا تمام تجربیات خود را به کاربست تا اثری درخور ذوق فرانسویان پدید آورد. پیتس دولاکروا مترجم دربار لوئی چهاردهم و استاد زبانهای شرقی بود. پدرش نیز همین سمت را داشت. پسرش هم از خاورشناسان بزرگ قرن هجدهم بود.
دولاکروا در سال ۱۶۷۴ به ایران آمد و تا سال ۱۶۷۶ در اصفهان اقامت گزید. هدف اصلی او فراگرفتن زبان فارسی بود و ازاینرو با درویشی به نام «مخلص» آشنا شد و نزد او زبان فارسی را آموخت. دولاکروا تمام قصه های هزار و یک روز را از زبان «مخلص» روایت کرد و اصل داستان ها را به وی نسبت داد. ارزش های اخلاقی که در هزار و یک روز وجود داشت و ستایش میشد، فرانسویان را به خواندن آن تشویق میکرد. باید دانست که هزار و یک روز تقلیدی بدیع و دلکش از هزارویکشب است. میتوان مقلدان از هزارویکشب را به سه دسته تقسیم کرد:
نخست؛ کسانی بودند که عیناً روش دولاکروا را دنبال کردند. بدین گونه که مجموعه ای از داستان های شرقی گردآورده و آنها را درهم ریختند و نام هایی مانند «هزار و یک ساعت»، «هزار و یک ربع ساعت»، «هزارویکشب نشینی»، «هزار و یک عنایت» و ... بر آن ها نهادند.
گروهی دیگر تنها از عنوان های داستان های ایرانی استفاده کردند و موضوعشان را از افسان های متداول اروپایی برگرفتند مانند: «هزار و یک جنون»، «هزار و یک جنایت»، «هزار و یک یاوه» و...؛ و از خلال این داستان ها به انتقاد از نهادهای سیاسی و اجتماعی فرانسه پرداختند.
دسته سوم؛ نویسندگانی بودند که داستان ها را با نام های تقلیدی نیاراستند بلکه تنها روش داستان نویسی را از هزارویکشب اقتباس کردند. برخی از نویسندگان این رمان ها جهانگردانی بودند که یکی دو بار از کشورهای شرقی دیدن کرده بودند ولی بیشتر این نویسندگان درباره سرزمین قهرمان داستان های خود چیزی نمیدانستند و ازاین رو اشتباهات مکرری مرتکب میشدند: نام ها را تحریف میکردند، وقایع تاریخی را دگرگون جلوه میدادند، موقعیت های جغرافیایی را رعایت نمیکردند و... اما همه رمان ها چنین دور از حقیقت نبودند و در برخی از آنها توصیف های بی نظیری از آدابورسوم اجتماعی و مذهبی کشورهای گوناگون مشاهده میشد.
یکی دیگر از رمان های تقلیدی «مسافرت های سه شاهزاده سراندیب» بود. نویسنده آن شوالیه دومایی افسانه های ایتالیایی و شرقی را به هم آمیخت و به سبک هزارویکشب رمانی نوشت. این داستان مشتمل بر سه بخش است و از داستان های گیرا و دلکش محسوب میشود.
گیرایی داستان های ایرانی به حدی بود که بزرگترین نویسندگان قرن هجدهم مانند ولتر، روسو، مونتسکیو... را تحت تأثیر قرار داد. ولتر در ساختن رمان فلسفی خود از هزارویکشب بهره گرفت. روسو داستان «ملکه ای به نام هوس» را به تقلید از هزارویکشب نوشت. دیدرو «پرنده سفید» را به تقلید از هزارویکشب تألیف کرد و مونتسکیو در «نامه های ایرانی» بسیار از داستان های شرقی وام گرفت.
نظر شما