الگوی نامیرای کلاسیک

اگر واژه داستان به معنای محل آفرینش باشد، پس قدمت آن از قدمت خلق آدم بیشتر است؛ حتی اگر خالق داستان، خود آدمیان باشند. فرقی ندارد قدمت عمر یک داستان، همپای نویسنده‌اش باشد و یا آنقدر قدیمی باشد که نتوان برایش نگارنده‌ای پیدا کرد؛ بعضی از داستان‌ها، یک الگوی تکرار شونده و نامیرا هستند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، کهن الگو مفهومی در جهان داستان است که حکم تنه یک درخت دارد وبه واسطه این الگو، داستان‌های دیگری خلق می‌شوند مانند شاخه‌های درخت که متصل به یک تنه هستند.

داستان‌های اساطیری، منبع تغذیه بسیاری از داستان‌ها در طول تاریخ هستند بی آنکه بشود برایشان نقطه آغازی پیدا کرد. داستان‌های اساطیری برای مردمانی که پیش از مدون و ثبت شدن تاریخ زندگی می‌کردند، بیش از آنکه صرفاً یک داستان باشد، مانند یک علم عمل می‌کرد.

بسیاری از شخصیت‌های اساطیری و داستان‌های پیرامون آنها، توسط مردمانی نقل شده است که هنوز علم دقیقی از پدیده‌های آفرینش و طبیعت نداشتند و به واسطه این داستان‌ها، پدیده‌هایی چون سیل، باران و رویش گیاه برای مردمان "توجیه" می‌شد.

"سیاوش" یکی از بزرگترین و مغذی‌ترین منابع داستانی است؛ همچنین الگوی داستانی این قهرمان، یکی از پر تکرارترین کهن الگوهای داستانی چه در گذشته و چه در زمان معاصر است.

سیاوش فرزند کیکاووس پادشاه ایران بود که از مادری تورانی زاده شد و سودابه، دختر پادشاه هاماران، نامادری او بود. کیکاووس، سیاوش را برای فراگرفتن فنون رزمی به دست رستم سپرد. رستم او را باخودش به سرزمین زابلستان برد و پس از آنکه تمام فنون رزم را به سیاوش آموخت، او را رهسپار سرزمین پدری‌اش کرد.

سودابه که همسر کیکاووس بود، با دیدن سیاوش دلباخته او می‌شود اما سیاوش هرگز فریب تلاش‌های سودابه را نمی‌خورد تا جایی که خشم سودابه برانگیخته می‌شود و به همسرش می‌گوید که سیاوش به او سو نظر دارد.

کیکاووس با آنکه از پاکدامنی پسرش آگاه است اما فریب سودابه را می‌خورد و برای راست آزمایی پسرش، او را مجبور می‌کند که کفن پوش، به همراه اسب از آتش عبور کند. سیاوش که بی گناه بود، به سلامت از آتش عبور می‌کند.

"اساطیر موازی"

سیاوش و داستان تولد تا مرگش، از پر ماجراترین کهن الگوهای داستانی است که هر بخش از زندگی‌اش، یا الهام گرفته از اساطیر دیگر است و یا منبعی است برای اقتباس‌های ادبی دیگر. پاکدامنی سیاوش، یکی از ویژگی‌های شخصیت اوست که دارای الگوهای مشابه بسیاری است.

حداقل دوالگوی ثبت شده در جهان داستان وجود دارد که داستان آنها با سرگذشت سیاوش مشابهت دارد و به "اساطیر موازی" معروف‌اند. داستان حضرت یوسف و زلیخا در قرآن و همچنین نمایشنامه هیپولیت اثر اوریپید، اساطیری هستند که پاکدامنی شخصیتشان به موازات سیاوش است.

فارغ از مبدأ تاریخی این سه شخصیت، الگوی داستانی آنها به طور مشابه بیان شده است. سوره یوسف در قرآن، چنانکه در اولین آیه ذکر می‌شود، یکی از سوره‌هایی است که روایت داستانی در آن به شدت قدرت دارد.

حضرت یوسف نیز حاضر به پذیرش همسر ارباب خود یعنی زلیخا نشد و تاوان پاکدامنی اش، سال‌ها حبس در زندان بود. زلیخا نیز مانند سودابه، برای انتقام از بی توجهی یوسف و برای تبرئه خودش، یوسف را گناهکار جلوه داد.

هیپولیت نام شخصیتی در سه گانه نمایشنامه "هلن" اثر اوریپید نمایشنامه نویس یونانی است. هیپولیت فرزند پنهانی تزئوس پادشاه آتن بود؛ هنگامی که به قصر پدرش رفت، آفرودیت، الهه عشق و شهوت، عاشق او شد. آفرودیت همسر تزئوس که به فریبکاری شهرت داشت، هنگامی که از سوی هیپولیت مورد بی توجهی قرار گرفت، همسرش را علیه پسرش تحریک کرد و موجب کشته شدن هیپولیت شد.

هنگامی که تاکید بر این است که مفاهیم در جهان داستان "انتزاعی" هستند، از این منظر است که چنین مفهوم‌هایی نه تنها از بین نمی‌روند، بلکه به طور مداوم حتی در متون مقدس نیز تکرار می‌شوند.

سیاوش یکی از جامع‌ترین الگوهای داستانی است که فردوسی در روایت سرگذشت او، مفاهیم‌ها و ماجراهای بسیاری را گردآوری و در قالب داستان بیان کرده است.

بیشتر بخوانید:

آغاز بی پایان داستان

کلاسیک بدون انقضا

تداوم بی پایان کلاسیک

کد خبر 378138

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.