چرا برخی نوجوانان مرگ را انتخاب می کنند؟

نوجوانی، سنی است که کودک دچار تغییرات روحی و فیزیکی می‌شود تا برای ورود به سن جوانی و بزرگسالی آماده شود. از این رو این بازه‌ی سنی بسیار حساس است و نیاز به توجهات ویژه‌ای دارد. افسردگی و تغییرات خلقی یکی از این موارد است که اگر به طور جدی به آن پرداخته نشود، تبعات جبران ناپذیری خواهد داشت.

به گزارش ایمنا، بر اساس پرونده‌های نیروی انتظامی بین سال‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۴، اقدام به خودکشی در کشور رشد فزاینده‌ای داشته است. رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران  در سال ۱۳۹۶، بر اساس آمار پزشکی قانونی آمار خودکشی در ایران سالانه حدود پنج هزار نفر اعلام کرد. به سبب اهمیت این موضوع، با دکتر محمد رضا مرادی، متخصص اختلالات یادگیری و مشکلات رفتاری کودکان، مصاحبه‌ای داشته‌ایم که در ادامه می خوانید:

افسردگی در میان نوجوانان چقدر شیوع دارد؟

ابتدا باید مشخص کنیم که نوجوانی چه سنینی را در بر می‌گیرد. تعریف علمی سن برای نوجوان ١٢ تا ٢٠ سال است اما از لحاظ عرفی نوجوان بین ١٢ تا ١٨ سال تعریف می‌شود. اینجا درباره سن علمی نوجوان صحبت می‌کنیم. در ایران از تعداد مبتلایان به افسردگی و میزان اقدام به خودکشی در سنین نوجوانی، بنابر دلایل متعددی آمار دقیقی وجود ندارد. مسئله تنها اعلام نشدن میزان مرگ و میر بر اثر خودکشی نیست، مشکل دیگر آنجاست که بسیاری از خانواده‌ها برای اقدامات درمانی برای افسردگی فرزند نوجوان خود اقدامی نمی‌کنند و در بسیاری از موارد این افسردگی تا بزرگسالی همراه فرد می‌ماند. اما نکته‌ مشخص این است که با توجه به شمار افرادی که در مدارس یا در کلینیک‌ها با آن‌ها صحبت می‌کنیم و آمار جهانی که حدود ٢٠ درصد است، من فکر می‌کنم که اگر آمار ایران بیشتر از این تعداد نباشد، کمتر هم نیست.

در مواجهه با افسردگی نوجوانان، معمولا خانواده‌ها چه زمانی دست به اقدامات درمانی می‌زنند؟ آیا در همان ابتدای بروز علائم افسردگی به متخصص مراجعه می‌کنند یا زمانی که کار به مرحله جدی مانند اقدام به خودکشی کشیده می‌شود، به سراغ متخصصان می آیند؟

بین میزان افسردگی و اقدام به خودکشی تفاوت‌هایی وجود دارد. در ایران آماری در این باره در دست نیست اما بر اساس آمارهای جهانی حدود ٢٠ درصد نوجوان‌ها افسردگی را تجربه می‌کنند که از این تعداد در میان حدود نیمی از آن‌ها اقدام به خودکشی دیده شده است؛ در پسرها اقدام به خودکشی موفق –یعنی منجر به مرگ- بیشتر است و اقدام به خودکشی در دختران بیشتر ناموفق –زنده‌ماندن فرد- و جنبه‌ی نمایشی دارد.

در ایران خانواده‌ها هنگام مراجعه حتی فکرش را هم نمی‌کردند که فرزندشان دچار افسردگی باشد و معمولا زمانی به ما مراجعه می‌کنند که در اثر مشکلات به وجود آمده، کار به جاهای باریک کشیده و متوجه شده‌اند که شرایط فرزندشان خارج از کنترل است. زمانی که ما از آن‌ها ‌بپرسیم که چرا زودتر مراجعه نکردید، عموما پاسخ می‌دهند که «فکر می‌کردیم که این دوره‌ گذرای مربوط به نوجوانی‌ است و رفع می‌شود» یا «دوستان و اقوامان به می‌گفتند که در این سن به محبت بیشتری نیاز دارد و خوب خواهد شد» و مواردی از این قبیل. نه تنها خانواده‌ها آگاهی کافی درباره علائم هشداردهنده نوجوانی ‌نداشتند، بلکه برای رفع مشکل خود از افراد غیرمتخصص نیز کمک می‌خواستند.

سن نوجوانی ویژگی‌ها و حساسیت‌های خاص خود را دارد. خانواده‌ها از کجا می‌توانند مرز میان رفتار طبیعی مربوط به این سن و علائم هشدار را تشخیص دهند؟

زمانی که نوجوانی دچار مشکل می‌شود، خانواده صلاحیت تفکیک میان کسی دچار اختلال یا رفتاری عادی است را ندارند، اگر خانواده‌ای متوجه شد که رفتار فرزند نوجوانش دارد به سمتی می‌رود که کمی از نظر روانی به هم‌ریخته، حتما باید به روانشناس مراجعه کند. خانواده ها باید با توجه به علائمی که مشاهده کرده‌اند و ارزیابی‌هایی که مشاور روی فرد انجام می‌دهد و تشخیص متخصص برای بهبود وضعیت نوجوان عمل کنند.

امروزه بسیاری از خانواده‌ها از همان ابتدای سنین نوجوانی، صرف نظر از این که مشکل خاصی وجود داشته باشد یا نه، فرزند خود را با کمک مشاوره، چند سال زیر نظر می‌گیرند تا این دوره‌ حساس به سلامت سپری شود. اما اگر خانواده‌ای متوجه رفتارهای عصبی فرزندش شد باید به مشاور و متخصص مراجعه کند؛ چراکه بین علامت و اختلال تفاوت وجود دارد و این روانشناس است که با بررسی، مصاحبه و تست باید اختلال را تشخیص دهد.

به نظر شما نوجوانان در چه سن و زمانی برای ابتلا به افسردگی مستعدتر و آسیب‌پذیرتر هستند؟

سن خاصی را نمی‌توان برای آن تعریف کرد. از لحظه‌ای که فرد به دنیا می‌آید تا پایان عمر خود ممکن است به افسردگی یا اختلال اضطراب یا سایر بیماری‌های روانی مبتلا شود. هر والدی در هر سنی که متوجه شد فرزندش دچار تغییرات اساسی در رفتار شده باید سریع به روانشناس مراجعه کند تا روانشناس بتواند این تغییرات را بررسی و اینکه آیا جای نگرانی هست یا نیست، را تشخیص دهد.

همچنین لازم به ذکر است که نوع افسردگی و مدت زمانی که به طول می‌انجامد، در نوجوانان متفاوت است. ممکن است نوجوانی سال‌ها درگیر افسردگی باشد، نوجوانی دیگر مقطعی دچار شود، ممکن است افسردگی نوجوان مورد نظر از نوع فصلی باشد؛ اما  تمام این‌ها زیرمجموعه‌ افسردگی هستند. معمولا اگر بالای دو ماه علائم هشدار در نوجوان دیده شد، افسردگی تلقی می‌شود.

گفتید تغییرات اساسی، چه علائم هشداری در نوجوانان باید به عنوان «تغییرات اساسی» تلقی شود؟

افسردگی در نوجوانی با افسردگی در بزرگسالی تاحدودی تفاوت دارد. در بزرگسالی غم و اندوه شدیدتر است. در نوجوانی برخلاف بزرگسالی بچه‌های افسرده «تحریک‌پذیر یا عصبی» می‌شوند. از بزرگ‌ترین و اولین نشانه‌ها این است که فرد با کوچک‌ترین صحبت از کوره در می‌رود. دومین نشانه «انزوا» است. نوجوان در این سن تمایل پیدا می‌کند که از خانواده دور و به گروه همسالان خود نزدیک شود. حالا اگر به هر دلیلی نوجوانی از خانواده و جمع گروه همسالان و دوستان دور می‌شود، یعنی به انزوا می‌رود که این علامت بسیار خطرناکی است و باید حتما بررسی شود. نوجوانی که افسرده می شود، سعی می‌کند با استفاده از راه‌های مدرن مانند سرگرم شدن با تلفن همراه و... رابطه‌ خود را با خانواده و با اجتماع قطع کند. زمانی فرد افسرده می‌شد و در اتاق را بر روی خود می‌بست اما الان دیگر این طور نیست.

نشانه‌های دیگر این است که نوجوان افسرده از نظر تغذیه و اشتها به هم می‌ریزد. برخی دچار پرخوری ناگهانی و برخی کم‌خور می‌شوند، خواب این بچه‌ها دچار اختلال می شود، به طوری که برخی دچار پرخوابی و برخی کم‌خواب می‌شوند. خانواده ها باید به این موارد دقت کنند. یکی دیگر از نشانه‌ها صحبت‌های ناامیدانه مانند «کاش می مردم، کاش به دنیا نمی‌آمدم، کاش نبودم، یک روزی بالاخره خودم را می‌کشم و ...» است، در نوجوانی این صحبت‌ها باید جدی گرفته شوند چرا که سن خطرناکی است و احتمال اقدام به خودکشی آن‌ها بالاست. اگر خانواده‌ها شاهد این علامت‌ها بودند، حتما باید به ما اطلاع دهند تا ما بتوانیم آن را بررسی کنیم.  

بین نوجوانانی که با این وضعیت مشاهده کرده‌اید، چه عاملی بیشتر مشترک بوده است؟ مثلا تجربه‌ی طلاق، زندان، خشونت خانگی، خشونت در مدرسه، فوت یکی از بستگان و غیره.

برای افسردگی در این مورد به خصوص افسردگی نوجوانان، عوامل بسیاری دخیل هستند، اما بیشترین عاملی که مشاهده کردم؛ خانواده‌ سخت‌گیر و خانواده‌هایی بوده است که نوجوان خود را درک نمی‌کرده‌اند. یعنی معمولا نوجوان هایی بیشتر دچار آسیب می‌شوند که ارتباطشان با خانواده دچار مشکل شده‌، چراکه والدین به این درک نرسیده‌اند که شیوه‌ تربیت کودک با تربیت نوجوان متفاوت است. اگر خانواده‌ای شیوه‌ی تربیتی نادرستی را پیاده کند و نوجوان از خانواده دور شود، فرزند این حس را داشته که پدر یا مادرش را دوست ندارد و یا تحت کنترل و بازرسی و آزار آن‌هاست، آن موقع است که نوجوان دچار مشکل می‌شود چرا که خواست و نیازهای نوجوان با خواست و نیازهای والدین همخوانی ندارد. بنابراین مهمترین عامل خودکشی در نوجوان‌ها خانواده است.

به نظر شما چقدر مدرسه در ایجاد افسردگی نوجوانان نقش دارد؟

افسردگی در سن نوجوانی دو علت دارد. یکی عوامل ژنتیکی که والدین یا اقوام نزدیک سابقه ابتلا به افسردگی را داشته‌باشند. دلیل دیگر عامل محیطی‌ است. وقتی از عامل محیط صحبت می‌کنیم، یعنی تمام محیط‌هایی که کودک در آن‌ها قرار می‌گیرد می‌تواند تاثیر گذار باشد اما دو محیط «خانواده» و «مدرسه» از تاثیر بیشتری برخوردار است.

سن نوجوانی سنی‌ است که فرد به استقلال ذهنی بیشتری نیاز دارد و از نظر هویتی و شخصیتی کمی دچار اختلال می‌شود. تاثیر محیط مدرسه می تواند به گونه که باشد که عقاید و نگرش خود را به زور به کودک تحمیل کند. سن نوجوانی آمیزه‌ای است از تفریح و درس. حالا اگر در مدرسه‌ای وزن دروس نسبت به وزن تفریح مورد نیاز نوجوان بیشتر باشد، اینجا دوباره احتمال آن وجود دارد که نوجوان دچار افسردگی شود. در کل اگر فرد وارد رقابت نشود، خود مدرسه می‌تواند باعث ایجاد افسردگی باشد.

معمولا مراجعه کنندگان شما از چه قشر و طبقه اقتصادی و فرهنگی هستند؟ آیا صرفا گروهی خاص هستند یا از همه اقشار شاهد پیگیری خانواده‌ها برای سلامت روان فرزندانشان بوده‌اید؟

از قشرهای مختلف مراجعه کننده داریم اما قشر فرهنگی و افرادی از نظر سطح فرهنگی بالا هستند، راحت‌تر به مشاور برای کمک گرفتن مراجعه می‌کنند. اما در عین حال افرادی که از اقشار پایین‌تر هستند بهتر به توصیه‌های مشاور یا روانپزشک عمل می‌کنند. افراد با سطح سواد بالا معمولا سخت‌تر مشکل خود و راهکارهایی که به آن‌ها ارائه می‌دهیم را می‌پذیرند.

چه میزانی از مراجعه‌کنندگان نوجوان به این مرکز به دلیل افسردگی ناشی از فشار روحی کنکور مراجعه ‌می‌کنند؟

اضطراب و افسردگی، هر دو اختلالاتی هستند که باعث تغییرات خلق و خوی فرد می‌شود. نوجوانانی که ایام پیش از کنکور به مشاوره مراجعه می‌کنند، بیشتر از اینکه دلیلشان افسردگی باشد، برای استرس و اضطراب ناشی از آزمون مراجعه می‌کنند. یعنی در دوران دبیرستان نوجوانان زیادی برای افسردگی و عدم تمایل به درس‌خواندن مراجعه می‌کنند، اما سال کنکور کمتر کسی برای افسردگی مراجعه می‌کند و بیشتر برای درمان اضطراب کمک می‌طلبند. اما بعد از آزمون کنکور شرایط تغییر می‌کند و سیل افسرده‌هایی که نتیجه دلخواه خود را از آزمون بدست نیاورده‌اند (انتظارات خود فرد و والدین و اطرافیانش از کنکور برآورده نشده است)، به مراکز مشاور مراجعه می‌کنند، در این دوره میل به خودکشی به میزان بالایی می‌رسد.

در چنین شرایطی توصیه شما به والدین و معلمان چیست؟

وضعیت هر دانش‌آموز و نیازهای او منحصر به فرد است و افسردگی و اضطراب در افراد مختلف فرق دارد. اول باید عامل افسردگی ریشه‌یابی شود. اینکه کدام عامل خانواده‌ها،ژن‌ها، مدرسه و یا دوستان فرد در این موضوع دخیلند؟ تربیت نادرست، محیط اجتماعی و دلایل بسیار زیادی است که احتمال آن‌ها باید بررسی شود. هر کدام از این عوامل که موجب افسردگی است راهکاری متفاوتی برای درمان دارد.

نوجوانی، سن احترام است، نباید احترام نوجوان زیر پا گذاشته شود. از این رو باید مراقب باشیم در روش‌های تربیتی و آموزشی از تحقیر و تمسخر فرد خودداری شود. نوجوانی سن استقلال است، بنابراین باید برای آن ها حق انتخاب قائل شویم. اجبار مدرسه و یا والدین برای انجام انتخاب رشته‌ خلاف علایق نوجوان، او را دچار مشکل می‌سازد. اگر روابط والدین، معلمان و مدیران بتوانند نه به عنوان یک بزرگتر، بلکه به عنوان یک دوست با نوجوان ارتباط برقرار کنند، میزان آسیب تا حد زیادی پایین خواهد آمد. علاوه بر این، موضوع مهمی که نباید فراموش شود این است که همیشه در این سن، نوجوان زیر نظر یک روانشناس باشد تا نوسانات خلقی او زیرنظر گرفته و کنترل شود تا در صورت وجود مشکل یا مشکلات ذکر شده، به نوجوان به صورت انفرادی برای رفع مشکل راهکار داده شود.

به تحقیر در محیط مدرسه اشاره کردید، بسیاری معتقد هستند که تشویق دانش‌آموزان به این صورت و نخبه نامیدن گروهی از دانش‌آموزان، درواقع به نوعی تنبیه کردن سایر دانش‌آموزان مدرسه است. چگونه می‌توان رفتار یا صفت خوب را در نوجوانان تشویق کرد بدون آن که حس تحقیر به سایر نوجوانان القا شود و جو رقابت ناسالم به وجود نیاید؟

وقتی در رابطه با نوجوانان از آموزش انفرادی صحبت می‌کنیم، از عملکرد انفرادی صحبت می‌کنیم. همیشه توصیه ما به مدارس این بوده که پیشرفت هر دانش آموزی را بر اساس نقطه ضعف و قوت خودش بسنجد. برای مثال شاگرد اول کلاس که همیشه نمره ٢٠ می‌گرفته و الان نمره ١٩ گرفته، شاید کماکان بالاترین نمره کلاسی را داشته باشد اما نسبت به خودش پس‌رفت داشته و باید علت افت تحصیلی او را جویا شد. برعکس، دانش‌آموزی که از نمره ١٢ خود را به ١٥ رسانده، شاید نسبت به کل کلاس همچنان ضعف داشته باشد اما این پیشرفت تحصیلی در او باید تشویق شود. اگر در کلاس، باز هم تنها همان نفر اول را که در واقع پس‌رفت داشته تشویق کنیم، تلاش دیگران برای پیشرفت دیده نمی‌شود. در این زمینه همیشه به آموزش و پرورش توصیه کرده‌ایم که علاوه بر مواردی که کاری از دست ما ساخته نیست مانند رتبه کنکور، رتبه مدرسه، شاگرد اول و دوم و سوم مدرسه و غیره؛ حتما بیایید هر دانش آموزی را به صورت جداگانه مد نظر قرار داشته باشند. نوجوانی که افت تحصیلی می‌کند مشخص شود و علت آن ریشه‌یابی و برطرف شود و در عین حال فرد که پیشرفت کرده، حتی اگر نمره‌ فعلی او مطابق با معیار مدنظر ما نباشد، نیز دیده شود.

شما بین مراجعه کنندگان دختر و پسر نوجوان مبتلا به افسردگی الگوی متفاوتی می‌بینید؟ چرا که چندی پیش فیلمی در فضای مجازی از خودزنی و تیغ‌زنی بین دختران یک دبیرستان دخترانه در تهران بسیار خبرساز شد. سوال من این است که آیا پدیده خودزنی و ابتلا به افسردگی مانند آنچه درباره خودکشی گفتید، بر اساس جنسیت پیرو الگو خاصی در نوجوانان است؟

بله دقیقا. پسران نوجوان زمان افسردگی، بیشتر حالات «کناره‌گیری و تنهایی» از خود نشان می‌دهند یعنی ارتباط خود را با دیگران قطع می‌کنند. دختران نوجوان هنگام افسردگی حالت «پناهندگی» پیدا می‌کنند یعنی به دنبال کسی هستند که به آن پناه ببرند و برایش گریه کنند و با او صحبت کنند. پسران برای اعتراض سکوت می‌کنند اما دختران در خانه برای اعتراض گریه می‌کنند، پسران داد و بیداد راه می‌اندازند و دختران به دیگران پناه می‌برند و از آن‌ها کمک می‌خواهند. پسران هنگام افسردگی کمتر به دیگران اطلاع رسانی می‌کنند برخلاف دختران که به دوست یا کسی که بیشتر به آن احساس  نزدیکی و اعتماد دارند، اطلاع رسانی می‌کنند.

زمان خودکشی هم پسران و هم دختران به اطرافیان خود هشدار خودکشی را می‌دهند، الزاما نه خانواده. ممکن است به دوست نزدیکشان بگویند. تفاوت اینجاست که پسران عموما راه بی‌بازگشت را برای گرفتن جان خود انتخاب می‎کنند که بیشتر مواقع به فوت فرد منجر می‌شود در حالی که عموما دختران به گونه‌ای دست به این کار می‌زنند که امید به بازگشت و نجات باشد و معمولا نجات پیدا می‌کنند. در این موارد تفاوت الگو بین رفتار دختران و پسران وجود دارد. اما زمینه‌های دیگر مانند خودزنی و پرخاشگری در هر دو گروه دیده می شود.

دلیل این تفاوت را در چه می‌بینید؟

هم تربیت خانوادگی در آن دخیل است و هم تربیت فرهنگی. ما در فرهنگ خود به کلیشه‌های جنسیتی‌ای باور داریم که این باورها را از سنین پایین به شکل‌های مختلف به فرزندانمان آموزش می‌دهیم. از طرفی پسرانمان را با این جملات و رفتارها تربیت می‌کنیم «مرد کوه درده!» ، «مرد که گریه نمی‌کنه» ، «مرد باید صبوری کنه و هرچه هست تو خودش بریزه» ؛ از طرف دیگر با دخترانمان به شیوه‌ دیگری برخورد می‌کنیم و آنها را در بیان و ابراز احساساتشان آزادتر می‌گذاریم.

بنابراین به خانواده‌ها تاکید ‌می‌کنیم که در سنین نوجوانی فرزندان را باید با کمک مشاور تحت نظر داشته باشند، اگر خانواده نیاز به تغییر دارد این تغییر را در خانواده به خاطر فرزندان به وجود آوریم و خواسته‌های نوجوان را بشنویم. اگر این کارها را انجام دهیم شاید خودکشی‌ها و افسردگی‌ها به این حد زیاد نشوند. ولی متاسفانه بسیاری از خانواده‌ها یا مراجعه نمی‌کنند و یا زمانی که کار از کار می‌گذرد شاکی می‌شوند که چرا کسی نبود به ما کمک کند؛ در صورتی که خودشان کمک نخواستند.

کد خبر 350831

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.