گذر از وابستگی برای رسیدن به دلبستگی

حال و هوای جبهه که به مشامش می‌رسید، همه دلبستگی‌ها را فراموش می‌کرد؛ فراموش که نه، برای لحظاتی خود را در جبهه تصور می‌کرد؛ آنگونه که هیچ چیز حتی حضور همسرش هم او را از آن فضا جدا نمی‌کرد؛ همان چیزی که خاطرات به جا مانده از او ثابت می‌کند.

به گزارش خبرنگار ایمنا؛ همسر و فرزندانش حتی فرزندی که هنوز چشم به جهان نگشوده بود را به خداوندش سپرد و راهی مأموریت شد؛ رزمنده‌ای که به خانه برگشته بود تا جراحت دست و صورتش بهبود یابد، این‌بار بدون خداحافظی راهی جبهه می‌شود تا محبت همسر و فرزند دلش را اسیر نکند؛ به همین خاطر بود که در منطقه جنگی و از پشت تلفن حلالیت طلبید.

او همان زین‌العابدین شادینیان، فرزند امامقلی‌ست؛ آخرین روز تیرماه در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان بود که به جمع شهدا پیوست و اکنون یکی از گل‌های گلستان شهدای اصفهان است؛ شلمچه خاطراتش را خوب به یاد دارد؛ اما حالا خاطراتی را که همسرش از او به یاد دارد بیان می‌کند.

"پسر کوچکم را بغل کرده بودم و برای خریدن کفش به بازار رفتم؛ زین‌العابدین را روزنامه به دست در حال مطالعه وقایع جنگ در گوشه‌ای از بازار دیدم؛ کنارش ایستادم و گفتم آقا این پارچه‌ها متری چند؟ متوجه ما نشد؛ همانطور که سرش پایین بود گفت از فروشنده بپرسید؛ آنقدر غرق در حال و هوای جبهه بود که گویی نه همسری دارد و نه فرزندانی؛ به حالش غبطه خوردم.

در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود به فرزندانم بگویید پدرتان تا زمانی که زنده بود در کسب و کار خودش راه عدالت را پیمود و در میدان جنگ مردانه جان به جان آفرین تسلیم کرد.

و این آخرین جملاتی بود که او بر روی کاغذ برایمان نگاشت تا خاطره‌اش جاوید بماند و ما جاماندگان از غافله عشق تا قیامت در حسرت لحظه لحظه‌های شعورش باقی بمانیم".

این خاطره برگرفته از کتاب "با این ستارگان"، مجموعه ای از یادنامه و خاطرات شهدای مسجد فاطمیه اصفهان نوشته "حسین حمیدی" که است می‌توان برای آشنایی بیشتر با شهدا به آن مراجعه کرد.

کد خبر 336559

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.